پاورپوینت کامل نسیم بهشت از کرانه عشق دوران کودکی و زندگی خانوادگی شهیدآیت اللّه قدوسی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نسیم بهشت از کرانه عشق دوران کودکی و زندگی خانوادگی شهیدآیت اللّه قدوسی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نسیم بهشت از کرانه عشق دوران کودکی و زندگی خانوادگی شهیدآیت اللّه قدوسی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نسیم بهشت از کرانه عشق دوران کودکی و زندگی خانوادگی شهیدآیت اللّه قدوسی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۲

چشمه جوشان فضیلت

خصال اندیشمندان پارسا و عالمان ربانی
همچون شهید والامقام آیت اللّه قدوسی که
زندگی آنان مشحون از تلاشهای علمی،
فرهنگی، مبارزاتی و توأم با مشقتهای
طاقت فرساست، نمونه ای از ارزشهای الهی
است که این خداجویان خوش خو در طول
حیات پرثمر خویش شمع گونه در عشق به
معبود از وجود و جان خویش مایه گذاشتند و
جان باختند، درک و درنگی در زندگی این
اسوه های وارستگی فضیلت و نعمتی است تا
با اقتداء به راه این مربیان تقوا و راست قامتان
جاودانه تاریخ پایه های مکارم و فضایل را در
جامعه استحکام بخشیده و در تداوم و ترویج
فرهنگ فرزانگی و پرواپیشگی کوشا باشیم.

شهید آیت اللّه قدوسی عالمی پاک نهاد،
بابصیرت و یکی از ذخایر ارزشمند حوزه
علمیه و محصول اهتمام اساتید روشن گری
بود که با ژرف کاوی در حیطه های علوم
دینی و ربط آن به مسایل اجتماعی و
سیاسی پرورده شده بود. او همسان با

شهید آیت اللّه مطهری و شهید دکتر بهشتی با
اندیشه ای خلاق و نوجو و ایجاد ساختاری
همراه با نظم، تدبیر و برنامه ریزی دقیق سعی
در جذب و هدایت فکری و عملی طلاب
جوان در راستای نهضت امام خمینی داشت.
شهید قدوسی چشمه جوشان کرامت و
فضیلت است که باورهای دینی را در کویر
قحطی زده مادیات و مزرعه تشنه انسانها
جاری ساخت. صریح بود و صراحت را
می پسندید، سوز داشت و در پی ساختن بود،
هرگز سخنی نمی گفت مگر آنکه قبلاً با
عملش محک زده بود، چون کلامش از دلش
برمی خاست بر دلها می نشست، از خدا آن
گونه سخن می گفت که عرشیان و قدسیان
می گویند، مهمترین ارزش و معیارش در
ایجاد ارتباط به افراد، تفویض مسؤولیتها و
جاذبه هایش اخلاص و تقوا بود. شجاع ترین
فرد نزد او کسی بود که از خدا بترسد، در
قاموس او رودربایستی، مصلحت اندیشی و
این گونه امور راه نداشت. ضمن پیمودن
فرازین قله های علمی در عرصه فقاهت و
حکمت به تهجد، نماز شب، ذکر و دعا اهتمام
می ورزید و زیارت و انس با اهل بیت(ع) نزد
وی جایگاه خاصی داشت، اعتقاد داشت کسی
که نتواند بستر گرم و خواب را رها کند و برای
نماز شب مهیا شود در آینده از خیلی چیزها
نخواهد گذشت.

نوشتار حاضر کوششی است در جهت
آشنایی با والدین، خانواده و تلاشهای وی
برای اصلاح محیط خانه و نیز اهتمام در
جهت تربیت خواهران مسلح به علم، اخلاق و
استقامت. امید آنکه مورد توجه علاقه مندان
قرار گیرد.

خانواده ای نیکوخصال

در یکی از محلات قدیمی شهرستان
نهاوند، واقع در جنوب همدان، خانواده ای که
اهل علم و تقوا بودند می زیستند و نزد مردم
به خصال پسندیده شهرت داشتند. آخوند
ملااحمد که سرپرستی این خانواده را عهده دار
بود، عالمی بزرگ و مرجع تقلید نهاوند و
اطراف آن به شمار می رفت و می کوشید به
امور شرعی و سایر مشکلات مردم رسیدگی
کند. نامبرده از بهار زندگی خود در جهت
کسب کمالات و معارف استفاده کرد و برای
تحصیل علوم دینی رهسپار عتبات عراق
گردید و آن قدر در این راه اهتمام ورزید که از
نظر جسمی دچار ضعف و کسالت گردید و به
همین دلیل تا آخر عمر از درد و بیماری رنج
می برد. او گفته بود هنگامی که مشغول
فراگیری علوم دینی بودم چه بسا شبها که تا
صبح به مطالعه می پرداختم و متوجه
نمی شدم زمان چگونه سپری می شود، ناگهان
مشاهده می کردم سپیده بردمیده و غذایی که
برای شام دیشب روی چراغ گذاشته ام به
دلیل فراموشی سوخته و از بین رفته است و
چون توانایی نداشتم که بار دیگر غذایی
تهیه کنم شب را گرسنه می گذرانیدم.
البته وضع مالی ملااحمد در وطن مساعد
بود ولی به دلیل دوری راه و نبودن
ارتباط بین نهاوند و نجف، خانواده اش
نمی توانستند برایش کمک هزینه
تحصیلی بفرستند.

ملااحمد پس از سالها دوری از خانواده و
زندگی در غربت و تحمل مشقات فراوان به
اشتیاق دانش اندوزی نزد اساتیدی چون آیات
عظام میرزا حبیب اللّه رشتی، آخوند خراسانی
و میرزای شیرازی، با کسب درجه اجتهاد به
زادگاه خویش بازگشت. او با وجود چنین
رتبه ای علمی و به رغم آنکه می توانست در
قم و تهران و دیگر مراکز علمی از موقعیت
ممتازی برخوردار گردد تنها به دلیل اطاعت از
دستور والدین و اجرای اصل قرآنی نیکی به
پدر و مادر، به نهاوند بازگشت و تاآخر عمر در
آنجا به سر برد. او به دلیل ایمان، صفای نفس
و ارتباط مستمر با معارف دینی حتی در سنین
بالا و در حالی که صد سال داشت دارای
حافظه ای عالی بود و تمامی دانسته ها و
آموخته های خویش را به یاد داشت. آخوند
ملااحمد دارای زمینهای کشاورزی و باغ و
بوستان بود و عده ای از راه کار در این اراضی
امرار معاش می نمودند اما خود زاهدانه
می زیست و اعتنایی به املاک مزبور نداشت و
در حالی که خانواده، خویشاوندان، همسایگان
و محرومین از محصولات زراعی و باغی وی
استفاده می کردند خود به غذایی ساده که غالبا
نان و پنیر بود اکتفا می کرد، مطالعه، عبادت و
رسیدگی به امور مردم محور اصلی زندگی
او بود.(۱)

جویبار باطراوت

در پنجمین روز از ماه رجب که با
دوازدهم مرداد سال ۱۳۰۶ه··· .ش مقارن بود در
چنین خانواده ای که عطر ایمان و معرفت از
بوستان آن استشمام می گردید، کودکی دیده
به جهان گشود که او را علی نامیدند. با وجود
آنکه این طفل نورسته آخرین فرزند خانواده
مزبور به شمار می رفت از همان دوران
صباوت از خصالی برخوردار بود که وی را در
میان دیگر فرزندان ملااحمد ممتاز می کرد.
دوران خردسالی علی در بوستان معرفت و
جویبار عطوفت والدینی وارسته سپری شد و
مشک مشام معنا جان و روحش را نوازش داد
و او را به عنوان فرزندی علاقه مند به ارزشها
و باورها بار آورد. مادر علی گرچه از کمالات
علمی همسرش بهره ای نداشت اما از تربیت
خانوادگی و نجابت ذاتی برخوردار بود و با
کوله باری از فضیلت و محبت مدام در رونق
کانون گرم زندگی می کوشید و با اهتمام وافر
درس انسانیت و صفا را به فرزندانش آموخت
و آنان را برای رویش مکارم و شکوفایی
پارسایی پرورش داد. علی نیز در دامان پرمهر
چنین بانویی دوران خردسالی را سپری کرد.
این مادر مهربان و مشفق بلاها و رنجها را به
جان خرید تا واپسین فرزند خود را نیکو
پرورش دهد، آسایش و آرامش خویش را نثار
رویش کودکی نمود که صفحاتی از تاریخ
معاصر را با دانش، اخلاق و مبارزات خود
درخشان ساخت، از آنجا که پدر غالب اوقات
خود را به امور شرعی و اجتماعی مردم و
درس و بحث و عبادات اختصاص داده بود
مادر علی سهم اساسی و مهمی را در
شکوفایی استعدادها و فضایل او ایفا کرد و
نباید تلاش توأم با ایثار او را در مهیا کردن
زمینه های رشد چنین فرزندی دانشور و
متدین و بااخلاص فراموش نمود. بدین گونه
خانه پرمهر و باصفای ملااحمد به وجود
کودکی که آثار هوش و سرعت انتقال از سر و
رویش هویدا است مفتخر گردید و کوچه های
نهاوند طفلی را مشاهده می کند که تا به حال
کمتر مثل او را دیده است، اطفال محل با
نوباوه ای دوست و همبازی شده اند که در
برخورد با آنان رفتارهای خوبی از خود بروز
می دهد که موجب شگفتی مردم می شود.

علی دوران خردسالی را پشت سر نهاد و
به سنین نوجوانی گام نهاد، روح عالی و ذهن
خلاق و بااستعدادش هرگز نمی خواست در
محدوده ای کوچک باقی بماند، تحرک
فوق العاده این آخرین فرزند اعجاب خانواده و
آشنایان را برانگیخته بود، این گونه پویایی
فکری و مختصات غیر معمولی که از آینده ای
درخشان و امیدوارکننده و توأم با مباهات خبر
می داد نزد برخی آشنایان کوته نظر گاهی با
حرکات رشک آلود و بی مهری توأم می گردید و
این گونه افراد بر باور موهوم خویش اصرار
می ورزیدند که باید رفتارهای علی را محدود و
کنترل کرد و فکر می نمودند او هم باید
همچون دیگر افراد خانواده و نوجوانان آن
محیط فردی آرام، سر به زیر و به دور از
هیجانهای غیر عادی باشد. در حالی که
اطرافیان می گفتند باید التهاب علی فروکش
نماید و رفتارش کنترل شده و در حد دیگر
هم سنهای او تعدیل گردد. پدر دانشمندش
درک می نمود که نبوغ فکری و توانایی ذهنی
موجب این تکاپو و جست و خیزها شده و
تحرک فوق العاده فرزندش نه تنها مشکلی
ندارد بلکه از آینده ای امیدوارکننده و
شکوفایی شکوهمندی خبر می دهد.(۲)

دوران دانش اندوزی

دوران نوجوانی علی با استبداد رضاخان و
تحول تعلیم و تربیت از شیوه سنتی به
مدارس جدید، توأم بود، به دلیل آشفتگی های
فرهنگی و اخلاقی و عوارض ناگواری که
دانش آموزی در این مدارس در پی داشت،
خانواده های متدین و شخصیتهای حوزوی
ترجیح می دادند فرزندان خود را به همان
مکتب خانه های قدیم بفرستند، فرزندان
ملااحمد به همین دلیل راضی نبودند به
مراکز آموزش جدید بروند اما علی فراتر از این
مسایل فکر می کرد و ضمن آنکه در محیط
آموزشی جدید حضور یافت و به فراگیری
دروس مورد نظر پرداخت خود را از انحرافات
فکری و اخلاقی و آلودگیهای آن مصون و بر
حذر داشت. او پس از اتمام دوران ابتدایی به
مقطع دبیرستان رفت. هوش وافرش در این
محیط آرام و قرار را از هم کلاسیها و معلمانش
می ربود تا جایی که برخی از معلمان از این
ویژگی برجسته و سرآمد بودنش به
خانواده اش گلایه کردند و چنین استعداد
فوق العاده ای را به جای حُسن، یک نوع
عارضه بر شمردند، اما علی به رغم این
ناگواریها با موفقیتی چشمگیر و شگفت انگیز
تحصیلات دوران ابتدایی و اول متوسطه را
سپری کرد، او در صدد بود که تحصیلات را در
نظام جدید در شهرستانهای دیگر پی گیرد اما
پدرش آرزو داشت فرزندش باید چنین توانایی
فوق العاده را در مسیر فراگیری علوم دینی
به کار گیرد و در سنگر حوزه و در
کسوت روحانیت به تلاشهای علمی،
فرهنگی و تبلیغی بپردازد. شهید قدوسی
خود به این مسایل اشاره کرده و یادآور
شده است:

اوضاع آشفته و جو ضد مذهبی و غربی
که در مدارس جدید راه یافته بود با شؤونات
خانواده ما در تباین بود. در این حال من با
مشقت بسیار بدون در نظر گرفتن این مسایل
به دبیرستان می رفتم و در این اوقات
بحرانهای فکری سختی را از ذهن خود
عبور می دادم.(۳)

ماجرایی جالب علی جوان را در مسیری
جدید قرار داد زیرا یکی از روحانیان که برای
امور تبلیغی به نهاوند آمده بود با وجود آنکه
شناخت چندانی نسبت به خانواده ملااحمد
قدوسی نداشت در مسجد محله ای که این
خانواده اقامت داشتند یک روز ضمن
سخنرانی خود اظهار داشت: در شب گذشته
طی رؤیایی راستین رسول اکرم(ص) را دیدم
که به دست مبارک خود عمامه بر سر فرزند
کوچک ملااحمد گذاشت، اگر ایشان چنین
فرزندی دارد او را به من معرفی کنید.
حاضرین در مسجد علی را به وی نشان دادند.
او پس از ختم خطابه اش، از فراز منبر پایین
آمد و این نوجوان را در آغوش گرفت و با او
مصافحه کرد و مورد خطابش قرار داد و گفت:
مقامی عالی در انتظارت می باشد. حاضران در
مسجد چون پروانه بر گرد شمع وجود علی
قدوسی اجتماع کردند و به دلیل این لطف
معنوی که شامل حالش شده بود به وی
تبریک گفتند. بعد از این ماجرا تحول فکری
خاصی در روح و روان فرزند ملااحمد پدید
آمد و از پدرش خواست تا زمینه های هجرت
به قم را برای او فراهم نماید.(۴)

بدین گونه علی در سال ۱۳۲۱ه··· .ش و در
حالی که پانزده بهار را سپری کرده بود خانواده
و وطن خود را ترک گفت و به شهر مقدس قم
عزیمت نمود. در بدو ورود با وجود آنکه مورد
توجه آیت اللّه صدر (که از دوستان پدرش بود)
قرار گرفت، چون امکانات مربوط به سکونت
طلاب در آن موقع خیلی ناچیز بود وی با
دشواریها و سختیهای زیادی روبه رو گردید.
خودش به این دوران اشاره دارد و می گوید:

بعد از آمدن به قم مشقات زیادی را
تحمل کردم در حالی که در سن کم در غربت
بسیار به من سخت می گذشت. به علت
نبودن جا در حجره ای کوچک همراه با چندین
نفر دیگر زندگی می کردم و مدتی در اتاقی که
بخشی از آن مفروش گردیده و قسمت دیگر
آن فاقد فرش بود روزگار می گذرانیدم. چون از
تمام افرادی که در این حجره بودند کوچکتر و
تازه کارتر بودم، در پایین اتاق می خوابیدم و
مدام لحاف و تشکم داخل آب می رفت و
خیس می شد زیرا این قسمت جایی بود که
آب شستشوی ظروف و وضو در آن ریخته
می شد. با همه اینها درس را ادامه دادم و از
خواب و غذای خود کم کردم تا بتوانم بیشتر
درس بخوانم. جز دوران کمی، در سال تمام
اوقات را به درس و مباحثه می گذراندم و حتی
در ایام محرم غیر از روزهای تاسوعا و عاشورا
تمام لحظات خود را صرف درس می کردم.

این گونه بود که در اثر مشقات ضعفهای
بسیاری بر بدن شهید قدوسی روی آورد و تا
آخر عمر اثرش باقی مانده و از آن رنج می برد.
با این وضع تحصیلات را تا حدی پی گرفت
که با درک محضر حضرات آیات بروجردی و
امام خمینی به درجه اجتهاد نایل گردید. در
همین درسها بود که با رهبر انقلاب ـ امام
خمینی ـ آشنا گردید و چنان نسبت به او
اشتیاق و ارادت نشان داد که تا آخر عمرش از
وی دست برنداشت و پیوسته و با تمامی توان
یار صدیق امام و حامی نهضت او بود.(۵)

از رابطه علمی تا ارتباط عاطفی

شهید قدوسی از آغاز دانش اندوزی در قم
علاقه خاصی نسبت به اهل عرفان و
پویندگان مسیر معنویت داشت و پیوسته هر
کجا نشانی از سرای اهل سلوک می یافت
دنبال آن را می گرفت تا شاید از نهانخانه یار
نشانی به دست آورد.(۶) در این سالها یکی از
حوادثی که در سرنوشت شهید قدوسی اثر
بسیاری گذاشت آشنایی او با علامه طباطبایی
بود. یکی از شخصیتهایی که موجب گردید
بعد عرفانی شهید قدوسی را بارور و شکوفا
سازد علامه طباطبایی بود. او همراه با شهید
مطهری به محضر این عالم ربانی راه یافت و
از خرمن خردش خوشه ها برمی چید و
جرعه هایی از حکمت و معنویت این چشمه
جوشان ملکوتی را به کام ذهن خویش روانه
می ساخت و به تدریج از شاگردان مشهور و
برجسته علامه طباطبایی در مباحث
تفسیری، عرفانی و فلسفی قلمداد گردید و بعد
از سالها شاگردی نزد آن حکیم عالی قدر چنان
مورد توجه ایشان قرار گرفت که استاد جویبار
عطوفتش را به سوی وی جاری ساخت و وی
را به سمت دامادی خود پذیرفت و دخترش ـ
نجمه السادات طباطبایی ـ را به عقد ازدواج
وی در آورد.(۷)

آری شهید قدوسی که خود تندیسی از
اخلاص و وارستگی بود در علامه طباطبایی
گمشده ای می یافت که در جای دیگری امکان
دسترسی به آن مشکل بود، علامه طباطبایی
نیز به وجود این شاگرد بااستعداد اهل ابتکار و
باتقوای خویش نیز پی برد و چنین ارتباط
معنوی ادامه پیدا کرد تا آنکه در سال
۱۳۳۴ه··· .ش شهید قدوسی داماد آن
بزرگوار گردید.(۸) یکی از شاگردان
شهید قدوسی می گوید:

عنایت علامه طباطبایی به شهید
قدوسی در حدی بود که وقتی وی از دختر او
خواستگاری کرد بدون درنگ موافقت کرد و
این در حالی بود که دخترش پانزده سال
داشت و مشغول درس خواندن در
مدرسه بود.(۹)

نجمه السادات طباطبایی می گوید: پدرم از
همان ابتدا چون خودشان بسیار مبادی آداب
بودند می گفتند که پسر آیت اللّه آخوند ملااحمد
هم باید چنین باشد. آقای قدوسی از شاگردان
پدرم بودند و پدرم به سبب همین نکات
برجسته ایشان بود که علی رغم سن کم، با
ازدواج من با ایشان موافقت کردند. پدرم در
مجموع برای آقای قدوسی احترام خاصی
قایل بود و البته آقای قدوسی هم مقام
پدرم را ارج می نهاد. پدرم همیشه
می گفت: خدا به این مرد عقل و درایت
عجیبی داده. به همین سبب هم بسیاری از
کارهای مهم خود را به ایشان می سپردند و
اعتماد عجیبی به آقای قدوسی داشتند، تا
جایی که می گفتند هر وقت به ایشان
کاری می سپرم دیگر از آن کار آسوده خاطر
و فارغم.(۱۰)

خانم طباطبایی در جای دیگر در باره
شهید قدوسی می گوید:

ایشان در سن پانزده سالگی آمدند قم
برای تحصیل و در زمان مرحوم آقای صدر و
نیز به ایشان سپرده بودند که درس بخوانند و
مرتب مشغول تحصیل بودند تا حدود سن
بیست و پنج سالگی یا بیست و شش سالگی
شاگرد علامه طباطبایی (پدر بنده) بودند، با
همان آشنایی ازدواج کردند، من شاگرد
مدرسه بودم که این پیوند صورت گرفت و
یکی دو سالی هم نامزد بودیم تا اینکه من به
منزل ایشان آمدم. از اول مرد خیلی محکمی
بود، با وجود جوانی خیلی تدین و ادب داشت.
به قدری مؤدب بود که هیچ گاه امکان نداشت
پهلوی پدرم و در حضور دیگر افراد خانواده و
بستگان حتی لباسشان را عوض کنند. حتی
یک مرتبه نشد حرفی ناجور، یک بی احترامی،
سخنی نادرست بر زبان بیاورند، حدود ۲۶ یا
۲۷ سال با هم زندگی کردیم اما نشد که حرف
زننده یا سبکی بگویند. ادب ایشان در بین ما
معروف بود، در عین حال مهربان و
رؤوف بودند.(۱۱)

علامه طباطبایی نظر ویژه ای به این
خانواده داشت و مراقب بود بین فرزندش و
والدین شهید قدوسی اسباب کدورت پیش
نیاید و هر زمان که با دخترش (نجمه السادات)
دیداری داشت، توصیه می نمود مبادا آسمان
عطوفت این خانواده مبتلا به ابرهای تیره و
تار گردد. اصولاً تربیت دختران علامه
منحصرا به ایام کودکی و نوجوانی منحصر
نگردید چنانچه خانم طباطبایی می گوید: من
پس از ازدواج هم همیشه از رهنمودهای
پدرم بهره مند می شدم. اوایل تشکیل خانواده
هر وقت به خانه پدرم می رفتم عوض اینکه
مثلاً بپرسند وضعت چطور است؟ فقط
سفارش می کردند: مبادا کاری کنی که
موجبات ناراحتی خانم (مادرشوهرم) فراهم
شود که خدا از تو نخواهد گذشت. تو باید به او
خدمت کنی!

البته علاقه علامه به فرزندانشان زیاد
بود و در سالهایی که شهید قدوسی در تهران
اقامت داشت نجمه السادات هفته ای دو بار به
قم می آمد ولی مشخص نبود که چه وقتهایی
می رود ولی هر وقت می رفت همسر علامه
طباطبایی می گفت که چندین ساعت است آقا
قدم می زند و در انتظارت لحظه شماری
می کند. وقتی وی از پدر می پرسید شما از کجا
می دانستید که من می آیم علامه جواب
مشخص نمی داد و تا آخر هم نجمه السادات
متوجه نشد که پدر چگونه از آمدن او به قم
باخبر می شود!(۱۲)

مشق مشقّت

شهید قدوسی از سال ۱۳۳۱ه··· .ش در
صحنه های سیاسی و مبارزاتی حضور داشت
و با فداییان اسلام ارتباط برقرار کرد و با
شهید نواب صفوی هم فکری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.