پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۸۶

مقابل آینه ایستاد و صابون را مالید تو صورتش و به آرامی خودتراش را روی کف های صورتش کشید. می ترسید که صورتش زخمی شود و تو ذوق بزند.
وقتی صورتش را شست، نفس راحتی کشید که بالاخره این بار را خراب نکرده است. لباس هایش را پوشید و چند نمونه از کارهایش را برداشت و لای پوشه
گذاشت. موقع خداحافظی، مادر با گفتن «برایت دعا می کنم»، بدرقه اش کرد. در طول مسیر فقط به فکر برخوردش با سردبیر بود. دنبال کلماتی می گشت که
باید بگوید تا در مصاحبه قبول شود.

هر چه به دفتر مجله «پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint» نزدیک تر می شد، دلشوره اش بیشتر می شد. قلبش تند می زد. انگار قفسه سینه اش گنجایش قلبش را نداشت. وقتی به ساختمان «پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint» رسید، «بسم اللهی» گفت و داخل شد. جای بزرگی نبود، یک آپارتمان شش اتاقه با یک آبدارخانه
کوچک. در اتاق انتظار، روی یکی از صندلی ها نشست. خانمی جلو آمد و علت مراجعه اش را پرسید. مِن مِن کنان گفت که از سردبیر وقت گرفته است. نامش
را که پرسید، گفت: «رحمتی هستم. ابراهیم رحمتی.»

ـ منتظر باشید هنوز نیومدن.

بـه ساعـت مقابلش نگاه کرد. دقیقا ۹ بود.

با کنجکاوی به اتاق های اطرافش چشم دوخت. تقریبا بیشتر اتاق ها خالی بود. نگاهش به درِ ورودی بود که «محمدی»، یکی از نویسندگان مجله وارد
شد. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. عکسش را چند بار کنار نوشته هایش در مجله دیده بود. قدی بلند، و سیگاری گوشه لبش داشت. کت و شلوار
خاکستری بر تن کرده بود.

بلند شد تا سلام کند، ولی جناب نویسنده
بدون اینکه نگاهی به اطراف بیندازد به
اتاقش رفت. کنف شد و روی صندلی نشست.
هر کس که می آمد وجودش پر از شوق
می شد. دلش می خواست به طرف فرد مقابل
برود و احوالپرسی کند، ولی خودش را کنترل
می کرد. تقریبا ساعت ۱۰ بود که اتاق ها پر
شد، ولی محیط مجله ساکت و پرتحرک بود.
کارمندان گاهی از اتاق هایشان بیرون

می آمدند. نیم نگاهی به او می کردند و به طرف
آبدارخانه می رفتند و دوباره با لیوان چای
برمی گشتند. همیشه در ذهنش از دفتر یک
مجله، مثل همین «پاورپوینت کامل پیام زن ۱۳ اسلاید در PowerPoint»، جایی شلوغ و
پرجنب و جوش می ساخت که هر لحظه