پاورپوینت کامل نقطه تلاقی «حرکت ملی زنان» با «سینمای کشور» کجاست؟ (۳ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقطه تلاقی «حرکت ملی زنان» با «سینمای کشور» کجاست؟ (۳ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقطه تلاقی «حرکت ملی زنان» با «سینمای کشور» کجاست؟ (۳ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقطه تلاقی «حرکت ملی زنان» با «سینمای کشور» کجاست؟ (۳ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

هنر و شاخه های گوناگون آن، روزنه هایی
متفاوت بر جهان هستی و ورای آن هستند.
روزنه هایی اغلب روشن که از پس آن، به
گونه ای دیگر واقعیات آشکار و پنهان زندگی

آدمی به نمایش در می آید.

هنر به بیانی فراتر می تواند حقایقی را
آشکار سازد که کمتر با چشم سر دیده
می شوند و هنری باید تا چشم دل را بر آنها
بگشاید؛ روشن، واضح و غیر قابل انکار … .

در این میان سینما، جایگاه خاص خود را
داراست. چشمی تیزبین که می تواند بر
پرده ای نه چندان عریض، پرده ها را در وسعت
زندگی کناری زند و بسیاری حقایق و واقعیات
نهفته را با توانی تأثیرگذار آشکار کند. با این
توصیف، سینما می تواند در تبیین و تبلیغ
روابط صحیح انسانی نقشی بسیار مؤثر
داشته باشد.

* * *

ـ سالن ملاقات زندان

پدر: هنوز غم عزیز رو داری؟ … ولی من
نگرانت نیستم. اون خدا بیامرز موقعی رفت
که تنها نیستی. امیر چطوره؟

ترانه: خوبه، خوبه.

پدر: الان پایینه؟

مکث ترانه. پیداست نمی خواهد دروغ
بگوید.

ترانه: دو هفته است ندیدمش بابا.

پدر: چرا؟ قهر کردین؟

ترانه: نه … بابا، اگه ازش جدا بشم چی
می شه؟

پدر: هنوز چهار ماه نشده، نتونستین با
هم بسازین؟

ترانه: خواستم، سعی ام هم کردم، ولی
نشد، فایده نداره. بابا اون نمی تونه، مردش
نیست.

پدر: سرتو بیار بالا.

نشانه زخم التیام یافته ای از زیر گره
روسری بر گردن ترانه دیده می شود.

پدر: تو رو می زنه؟

ترانه: تقصیر خودم بود.

پدر: غلط کرده، تقصیر تو باشه، مگه
باید بزنه؟ واسه همین اون هفته نیومدی
ملاقات؟ … که نبینم؟ خواستی نفهمم؟ … به
مادرش گفتی؟

ترانه: نه. گفتم اول با شما حرف بزنم.
اون ثلث، امتحان هام خیلی بد شد. بابا
دیگه نمی خوام بدتر بشه.

پدر: … تا حالا کی دست رو تو بلند
کرده بود که این دومیش باشه. من رضایت
ندادم که یکی بیاد تو رو بزنه. من رضایت
دادم که بیاد بارتو سبک کنه. نه اینکه
زندگی تو آتیش بزنه. تو رو بی کس گیر
آورده؟ …

«من، ترانه، ۱۵ سال دارم ـ رسول صدرعاملی ـ ۱۳۸۰»

* * *

هویت فردی زن را نادیده نگیریم

وقتی از حقوق انسانی سخن می گوییم
تفاوت های میان زنان و مردان تعیین کننده
نخواهد بود. از این منظر انسان به رغم
وابستگی های نژادی، ملیتی، مذهبی،
جنسیتی و شرایط اجتماعی و طبقاتی خود
موجودی تحول پذیر، معقول، آزاد و دوستدار
هویتی مستقل است. در عین حال که سعی
دارد هویت انسانی خود را در جمع و در ارتباط
با دیگران تبیین و تعریف کند.

در این میان محدودیت یا محرومیت های
حقوقی، اجتماعی و خانوادگی ناشی از
تنگ نظری ها و عدم درک نیازهای انسانی،
اگر چه می تواند او را در مسیر تکامل
سر در گم کند یا به سرکوب موقت خواست ها
و مطالباتش منجر شود، اما در نهایت به
حذف «او» نخواهد انجامید، بلکه مهم ترین
تأثیر آن انحراف انسان از مسیر تکامل
خواهد بود.

این قاعده برای زنان حکمی مضاعف
دارد. چه، سردرگمی و انحراف زن ـ به خاطر
نقش مادری او ـ به انحرافات عمیق در جامعه
بشری می انجامد. پس برای جلوگیری از
چنین انحرافی، زن را نادیده نگیریم و یا در
پس شعارهای پرطمطراق او را آن چنان که
خود می خواهیم تعریف نکنیم.

زن دارای ویژگی ها و پیچیدگی های
شخصیتی خاص خود است. اما متأسفانه در
اکثر برهه های تاریخی او از نگاه مردان و
بدون شناخت نسبت به این ویژگی ها تعریف
شده؛ آن چنان که مردان می خواسته اند و بر
اساس همین عدم شناخت برای حل
مشکلات اجتماعی و خانوادگی او نسخه های
مردانه تجویز شده است. این وضعیت
«سینما» را نیز تحت تأثیر قرار داده است.

از سوی دیگر تعریف زن، تنها در
چارچوب هویت جمعی او؛ اینکه زن یک مادر
است و در نقش مادرانه اش نسبت به فرزندان
خلاصه می شود یا همسری است که در
همزیستی با شوهرش معنی می یابد و یا
عنصری است که جامعه را تعالی می بخشد ـ
به طوری که به انکار هویت فردی او بینجامد
ـ حرکتی به خطاست.

هر انسانی ابتدا صاحب هویتی فردی
است و سپس این هویت را در جمع و تحت
شرایط خاص تاریخی، اجتماعی، تربیتی و …
فعال می سازد. نادیده انگاشتن هویت فردی
زن، یا از او وجودی ناقص، منفعل و ناکارآمد
ساخته و یا او را به ستیز و مقاومت در مقابل
تحمیل هویت جمعی می کشاند حتی اگر خود
نداند و دیگران نیز چشم بر این واقعیت
فرو بندند.

این چالش در زندگی زنان ما تأثیرات
مختلفی در حوزه خانواده و جامعه داشته
است. این موضوع در جریان تهیه گزارش
حاضر در کنار مباحث مختلف مربوط به
سینمای ایران، در لابه لای گفتگو با خانم
فرشته طائرپور، تهیه کننده سینما مطرح شد.

به زنان چگونه نگریستیم؟ آیا کلیشه ای و
تک بعدی؟ ظاهرا سینما هم ـ به جز آثار
معدودی ـ تحت تأثیر همین نگاه عمومی
بوده است …

فرشته طائرپور پس از انقلاب، فعالیت
خود را به عنوان نویسنده و عضو هیئت
تحریریه مجله زن روز آغاز کرد و طی
سال های بعد، پس از ده سال همکاری با
گروه کودک و نوجوان شبکه های ۱ و ۲ سیما
به عنوان مشاور و نویسنده و همچنین
سرپرستی مرکز نگارش و ویرایش کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کار خود را
در حوزه سینما و در «خانه ادبیات و هنر
کودکان» متمرکز ساخت.

خودش می گوید: به شادی، امید، ایجاد
انگیزه و مثبت دیدن شرایط ـ بدون افتادن در
ورطه انفعال و ساده انگاری ـ بسیار معتقدم و
بدترین کارها را لطمه زدن به امید و انگیزه
انسان ها ـ بخصوص بچه ها و جوان ها ـ
می دانم. کار برای این گروه سنی به اعتقاد من
جدی ترین کار دنیاست.

طائرپور بعدها به دلیل نوع فعالیتش در
عرصه سینما به عنوان اولین تهیه کننده زن
سینمای ایران با ارگان های صنفی مربوطه ـ
«اتحادیه تهیه کنندگان» و «خانه سینما» ـ
ارتباط پیدا کرد. وی اولین تهیه کننده زن
سینمای ایران و اولین زنی است که به عنوان
رئیس هیئت مدیره «خانه سینما» انتخاب
شد و در سال های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱، این
مسئولیت را بر عهده داشت. او همچنین
اولین داور زن در جشنواره فیلم فجر و اولین
داور ایرانی فستیوال فیلم های کودکان
«فرانکفورت» و «قاهره» بوده است. طائرپور
اولین سینماگر ایرانی است که طی ۵۰ سال
گذشته به عنوان عضو هیئت مدیره سازمان
سیفژ ـ مرکز بین المللی فیلمسازان کودک
وابسته به یونسکو ـ انتخاب شده است.

او که در شهریور ۱۳۸۱ جشنواره ای از
چند فیلم ایرانی تحت عنوان گفتگوی
فرهنگ ها را در مقرّ سازمان ملل متحد و ۴
ایالت امریکا با موفقیت برگزار کرده می گوید:
فعالیت های اجتماعی مرا در مسیری انداخت
که در مواردی «اولین» به شمار بیایم. اگر چه
نمی دانم این «اولین» بودن ها تا چه حد امتیاز
به حساب می آیند … البته باید اعتراف کنم
همه این موقعیت ها در واقع تجربیات مغتنمی
برای من بوده اند و در مسیر همین تجارب
بوده است که توانسته ام به مرور با شناخت
بیشتری از واقعیت ها و با افق گسترده تری در
اهداف، قدم بردارم.

* * *

بهرام جلوی خانه مهتاب نگه می دارد.
از توی ماشین به پنجره نگاهی می اندازد.
پیاده می شود. از حیاط و پله ها می گذرد.
وارد آپارتمان مهتاب می شود. به ساعتش
نگاه می کند. هفت و ده دقیقه است. از
همان جا با اندوه و افسوس به سرتاسر خانه
نگاهی می اندازد. نامه و غنچه روی آن را
می بیند. جلو می رود. آن را برمی دارد و
می نشیند روی صندلی و شروع می کند به
خواندن:

«بهرام عزیز، برایم خیلی سخت است
که این نامه را روی میز می گذارم. کیف تو،
صندوق پست من بود و حالا نامه هایم آواره
مانده اند. دیگر باید خیلی از عادت ها را از
یاد ببریم. عادت دیدن پنجره روشن و
شنیدن صدای توقف ماشین تو پشت در.

عادت ماشین سواری های تفریحی،
عادت سفرها، قدم زدن ها، درد و دل
کردن ها و …

همان قدر که این عادت ها را دوست
دارم از تضاد بدم می آید، بخصوص تضادی
که مال تو باشد. می دانم که دیگر آمدن تو به
این خانه، برایت کلی دردسر دارد. برای
همین از تو می خواهم برزخی را که در آن به
سر می بریم به دوزخ تبدیل نکنی. شاید
بتوان مدتی سرگشتگی در برزخ را تحمل
کرد، اما بی گناه سوختن در دوزخی که خود
بسازیم در حد طاقت من نیست.

بهرام جان! خودت را عذاب نده.
فرمول های ساده را باید رعایت کرد؛ وقتی
باد می آید باید پنجره ها را بست و اصرار به
باز ماندن آنها جز آشفته شدن پرده ها
حاصلی ندارد. دیگر طاقت دیدن رد پای
اضطراب و اندوهی که بی سر و صدا از
چشم هایت عبور می کند را ندارم و از آن
بدتر دیگر نمی خواهم هرگز در موقعیتی قرار
بگیرم که مثل دیشب مرا فریب دهی؛ حتی
به خاطر خودم؛ حتی با محبت و به نیت
مراقبت. دروغ دارد راه خودش را به
بهانه های زیبا باز می کند … و من می دانم که
این تازه آغاز ماجراست. حداقل بگذار
دورادور، هر کدام یکدیگر را مثل گذشته
برای هم حفظ کنیم. شاید حفظ رنگ و
بوی گذشته در واقعیت غیر ممکن باشد، اما
در آرزو که امکانپذیر است.»

بهرام نامه را روی میز می گذارد. موبایل
را برمی دارد و شماره می گیرد.

بهرام: سلام خانم … خسته نباشید …
لطف کنید داخلی ۷۷.

صدا: گوشی!

بهرام منتظر می ماند.

صدا: داخلی ۷۷ جواب نمی ده.

«زن دوم ـ فرشته طائرپور، مینو کریم زاده ـ ۱۳۷۵»

* * *

یک نقطه تلاقی

در سال ۱۳۷۵ طائرپور به همراه خانم
مینو کریم زاده فیلمنامه ای را برای ساخت به
گونه های سینمایی و سریال تلویزیونی به
رشته تحریر در آورد که چندی بعد، قبل از
آنکه در قالب فیلم عرضه شود به صورت
کتاب و با نام «زن دوم» به چاپ رسید.

«مهتاب» شخصیت اصلی این کتاب،
یک زن ایرانی است؛ در شرایط یک زن
ایرانی، با اعتقادات یک زن ایرانی و با
چالش هایی که بایدها و نبایدهای جامعه
ایرانی در مسیر زندگی اش ایجاد کرده؛ در قاب
«سرنوشتی» که او را به «انتخابی سخت» وا
داشته است. به موضوع کتاب زن دوم که قرار
است در آینده پا به عرصه سینما یا تلویزیون
بگذارد در بخشی از گفتگو با طائرپور
پرداخته ایم. اما این توضیح در واقع توجیه به
کار بردن بخش هایی از کتاب در آغاز و انتهای
گفتگوی ما با طائرپور است که معمولاً به
دیالوگ هایی از فیلم های اکران شده اختصاص
داشت. «زن دوم» هنوز یک کتاب است، اما
شاید با قصه ساده خود در قالب یک فیلم از
همان «نقاط تلاقی» باشد که ما در جستجوی
آن دست به تهیه این مجموعه زدیم.

«مهتاب» زنی است که نه در تقابل با
مرد، بلکه در گذشت و گزینشی خطیر
امتیازات و ویژگی های تکان دهنده ای را به
منصه بروز و ظهور می رساند؛ همان نقاط
تمایز «زن امروز ایرانی» که برای اثبات آن
نیاز به نفی دیگری ندارد. نفی مرد، نفی
شرایط و نفی ارزش ها و احکام. بلکه او در
کنار اثبات همه اینها قدم بر قله رفیع انسانیت
و کرامت می نهد.

قصه «زن دوم» همچنین می تواند به
صورت نمادین نشان از استعدادهای شگرف
زنانی داشته باشد که به «دیگران» فرصت
شکفتن و اوج گرفتن می دهند.

از همین جا به سراغ گفتگو با فرشته
طائرپور می رویم.

ابتهاج: خانم طائرپور ضمن تشکر از

فرصتی که در اختیار مجله قرار دادید، با یک
سؤال کلی گفتگو را آغاز می کنم. شما با پدیده
سینما آشنا و به طور طبیعی صاحب و مشرف
بر حساسیت های جنسیتی در این زمینه
هستید. از این زاویه برخورد سینمای کشور را
با مقوله زن چگونه می بینید؟

طائرپور: مایلم گفتگو را با بیان
خاطره ای شروع کنم. محبوب ترین قصه
دوران کودکی من، قصه تاجری بدبین و
سخت گیر بود که هر بار پس از ازدواج،
همسرش را با رفتار مستبدانه ای به مرگ
رسانده بود. اما پس از ازدواج با زنی باهوش و
زیرک اتفاق دیگری افتاد. مرد بر اساس عادت
همیشگی، زن را با آذوقه کافی در خانه حبس
می کرد. در خانه را گِل می گرفت و برای یک
سال به سفر می رفت. قرار بود زن جوان و
تنها اگر این آزمایش سخت را دوام بیاورد به
خوشبختی برسد. این زن بر خلاف زنان
سابق تاجر که در چنین موقعیتی دق مرگ
شده بودند، از این حبس با عروسک هایی که
از لحاف ها و پرده های خانه می سازد، دنیایی
شاد و شلوغ برای خود دست و پا می کند.
عروسک هایی که با آنان حرف می زند و
درددل می کند. برایشان غذا می پزد و سفره
می چیند. از این اتاق به آن اتاق به
میهمانی شان می برد، با آنان جشن و روضه
برگزار می کند و … خلاصه یک سال می گذرد
و او همچنان روحیه شاد خود را دارد. یادم
هست مادرم با آن صدای نرم و آسمانی اش
چگونه روابط خوب این زن را با هر کدام از
عروسک های پنبه ای و بزرگی که ساخته بود
و هر کدام نقشی داشتند ـ یکی پدربزرگ بود و
آن یکی مادرشوهر، یکی خاله بود و دیگری
عمه و … ـ برای من و خواهرم تعریف می کرد.
آداب معاشرت، مبارزه با تنهایی، خلاقیت در
مخمصه و از همه مهم تر حفظ روحیه شاد و
مثبت، درس های دلچسب و به یادماندنی آن
قصه بود. اینها همه به اعتقاد من
موهبت هایی است که در شخصیت زن نهاده
شده … .

بعد از این مقدمه به سراغ سینمای کشور
می روم. سینمای ما از فیلم مادیان ـ به
کارگردانی علی زکان و بازیگری سوسن
تسلیمی ـ نقش اصلی را به زن داد. به مرور
شاهد نمونه های بعدی شدیم. فیلم هایی که
عزم داشتند تا زن را محور قرار دهند، او را از
سایه خارج کنند، از آشپزخانه در بیاورند و به
عرصه مدرسه، اجتماع و حتی جنگ بکشانند.
اگر چه در این میان بسیاری از فیلم ها، باز به
نمونه هایی محدود از زنان پرداختند و تنها
انواع تعریف شده ای از زن سخت کوش و
سختی دیده روستایی، زنان خانواده شهدا و یا
معدود نقش های پرستار، معلم و … را در
کارهایشان عرضه کردند، اما باز روند توجه
آغاز شده بود و این خود مغتنم بود.

ابتهاج: همه صاحب نظرانی که در

چارچوب این گزارش مورد سؤال واقع
شده اند، اذعان دارند که زن در سینمای ایران
چند سالی حذف شد، بعد در وضعیت حقیقی
خود ظهور نیافت و بعد جز آثار معدودی هنوز
هم این روند دچار افت و خیز و خدشه
اساسی است. چرا؟

طائرپور: مشکلی که ما همواره در
ارائه نقش های زنان در فیلم ها داشته و داریم،
ناتوانی و یا هراس فیلمساز از نزدیک شدن به
پیچیدگی های روانی و درونی آنهاست. جز
معدودی فیلم و فیلمساز، جسارت کافی در این
مورد دیده نشده است.

زن ایرانی آمیزه ای از قدرت و اطاعت،
زهد و عشق، حیا و شجاعت، تدبیر و
اصول گرایی … و مجموعه دیگری از تضادها
و تنوع های پیچیده خصلتی و شخصیتی
است. در گستره این ابعاد، به نسبت شرایط
خانه و اجتماع، این زن گاه بسیار مثبت و گاه
بسیار منفی به نظر می رسد. بیان چنین
پیچیدگی و به تصویر کشدن آن، کار راحتی
نیست. شما نمی توانید با توجه به
محدودیت های منحصر به فردی که در
سینمای ایران وجود دارد به مقوله های عشق،
خیانت، انتقام، کینه، گذشت، فداکاری و بسیار
موضوعاتی از این دست به زندگی زن ایرانی
خیلی نزدیک شوید. در حالی که در سینمای
جهان، اینها همه ابزار کار دراماتیک هستند.

ابتهاج: آیا این محدودیت ها می تواند

از موانع اصلی ارائه واقعی چهره زن
ایرانی باشد؟

طائرپور: البته به نظر من همین
محدودیت ها باعث خلاقیت بیشتر
کارگردان ها و فیلمنامه نویس های ما شده
است. وقتی فیلمساز نمی تواند با آزادی،
فیزیک زن و جذابیت او را نشان دهد و این
نکته محدودیت هایی را در بازی بازیگر نیز
ایجاد می کند، باید راههایی را یافت که از
مسیر دیالوگ ها، نگاهها، بازی های به
اصطلاح زیر پوستی و پنهان، حس لازم را
هر چه که هست ـ عشق یا نفرت یا ترس … ـ
القا کرد و این کاری است که کارگردانان و
بازیگران توانای ما در این سال ها با موفقیت
انجام داده اند. اما آنچه به نظر من اشکال
اصلی است، در مرحله قبل از ساخت و
شخصیت پردازی و اساسا در ضعف نگاه
واقعی به روح زن امروز است.

زن امروز ایرانی دارای هویتی چندگانه
است. این اشتباه است اگر فکر کنیم همه
زنان جامعه ما به ایثارگری و فداکاری مادران
گرامی شهدا یا همسران و خواهران آنان
هستند. با همه برتری و سروری که این
عزیزان دارند، اما در حوزه کار دراماتیک فقط
اینها زنان جامعه ما نیستند. زنان ما در طبقات
اجتماعی و فرهنگی مختلفی زندگی می کنند
و ما نمی توانیم برای همه آنها یک کلیشه
ارائه دهیم و از همه توقع یک سلیقه داشته
باشیم. اگر ما نتوانیم با همه طبقات و سلایق
ارتباط برقرار کنیم و بخواهیم به همه یک
نوع فیلم تحویل دهیم یا تحمیل کنیم،
مخاطبین خود را از دست می دهیم و این
مسئله ای است که در سایر عرصه ها نیز ـ
بخصوص عرصه تبلیغ دین ـ باید در
نظر بگیریم.

ببینید، سینما به هر حال یک پدیده
مدرن است و نمی توانیم انکار کنیم که از
امریکا آمده، اما ما افتخار می کنیم که پس از
انقلاب، سینما را دوباره در ایران اختراع
کرده ایم و آن را بر اساس معانی، تعابیر و
ارزش ها و فضیلت های خود شکل داده ایم.
سینما تبدیل به ابزاری در جهت اهداف
فرهنگ خودمان شده، برای همین هم است
که سینمای ایران در دنیا سینمای موفقی
است و دنیا به دنبال حرف نوی سینمای
ماست. مثلاً زن ایرانی که حتی در اتاق خواب
با روسری نشان داده می شود یا در
هیجان انگیزترین صحنه ها نمی تواند دست
شوهرش را بگیرد یا پیشانی پسرش را ببوسد،
برای دیگران یک پدیده عجیب است. پس
سعی می کنند با کنجکاوی به حرف های
چنین فیلمی توجه کنند. فیلم هایی مثل سارا،
پری یا دو زن، به این دلیل در داخل و خارج
کشور مورد توجه قرار می گیرند که نوعی دیگر
از زن و زندگی را نشان می دهد. یک زندگی
واقعی که هر قدر هنرمندانه تر ساخته شود و
هر قدر از کلیشه ها و شعار دور شود، موفق تر
است. در این میانه، هم فیلم هایی که وارد
شعارهای اخلاقی و مذهبی می شوند و هم
فیلم هایی که ادای فرهنگ غرب را در
می آورند، هر دو راه را گم می کنند و مخاطب
را از دست می دهند. اینها نه در خارج حرف
نویی دارند و نه در داخل برایشان اتفاق مثبتی
می افتد. زنان از طبقات متنوع و مختلف
فرهنگی و اجتماعی باید بتوانند در سال
حداقل با دو، سه فیلم ارتباط برقرار کنند و
حرف دل خود را در آن بشنوند و ببینند.

ابتهاج: این همذات پنداری چه آثار

اخلاقی، روانی و فرهنگی می تواند
داشته باشد؟

طائرپور: فیلم «دو زن» را مثال
می زنم. قصه قربانی شدن یک زن که برای
بسیاری از زنان ما اتفاق افتاده است. یعنی
زنی که گرفتار تفاوت های فرهنگی فاحش با
مردش است، به رغم همه استعدادها، محدود
و مقهور می شود و وقتی آزادی اش را به
دست می آورد که دیگر دیر است. شکسته
است. یک مادر بی یاور و یک بیوه دل خسته
است که نمی داند باید چه کند.

شما هر قدر در شهرستان ها و
محیط های بسته تر و سنتی تر جستجو کنید
این مسائل را بیشتر می بینید. ما زن های
سوخته بسیاری داریم که استعدادهای
درخشان داشته اند و حداقل ازدواج های خیلی
بهتر از این می توانستند داشته باشند. آنها با
شرایط نامناسبی که در آن قرار می گیرند
چطور می توانند مادران خوبی باشند. اینها
اغلب یا بچه هایشان را با کینه بزرگ می کنند
یا وادادگی و انفعال. یک زن باید حداقل بتواند
نظر و انتخاب خود را اعلام کند، حتی اگر به
خاطر سازش، خواست از آن بگذرد. من زنانی
را که با انتخاب، به سازش یا تسلیم می رسند
تحسین می کنم. این خیلی باارزش است،
همان قدر که سازشِ از سر ناچاری، هیچ
فضیلتی ندارد.

ما امروز زنانی را داریم که در لابه لای
چرخه های یک زندگی «مدرن شده و نشده»،
یک زندگی که هنوز سنت ها در آن پا
برجاست اما آثار مدرنیته هم در آن نمایان
شده، در حال له شدن هستند. حتما شما هم
دیده اید زنانی را که صبح خیلی زود با بچه ای
در بغل به خیابان می آیند، فرزندشان را به
مهد کودک می سپارند و بعد به محل کار خود
می روند تا شریک خرج خانه باشند. ظهر به
خانه برمی گردند تا به سرعت غذایی آماده
کنند و سایر مسئولیت های منزل را بر عهده
گیرند و در اغلب لحظاتِ این پرکاری، نگران
خستگی، بهانه جویی و بی حوصلگی مرد خود
نیز هستند. آنها وظیفه دارند خانه را برای
استقبال از مرد خسته شان آماده و آرام کنند،
اما هیچ کس برای خستگی آنها جایی باز
نمی کند. فعالیت اجتماعی برای این گونه زنان
مانند اضافه کاری است که مازاد بر
مسئولیت های قبلی بر دوش گرفته اند.
بسیاری از شوهران این گونه زنان از آنها توقع
منطبق بر یک زن سنتی را دارند، در حالی که
از حاصل تلاش اجتماعی آنها در زندگی
مشترک شان بهره مند می شوند.

در دوران اخیر، رسومی در خانواده های
ایرانی عوض شده، ولی آنچه جایگزین آن
شده الزاما پدیده مطلوب تری نبوده، این
تغییرات همیشه به نتیجه ای که زن بتواند به
خودش هم فکر کند و برای تعالی و پیشرفت
خود تلاش کند، نینجامیده است. همان قدر
که اگر زنی به خاطر آنکه درِ خروج به رویش
بسته شده، در خانه مانده وضع خوبی ندارد،
زنی هم که از سرِ ناچاری از خانه بیرون
می رود و کار می کند شرایط مطلوبی ندارد.
این زن اصلاً به آن مفهومی که خیلی ها فکر
می کنند آزاد، مستقل و خوشبخت نیست. نه
چون زیاد کار می کند یا مسئول خانواده است ـ
که اینها به اعتقاد من قابلیت های اوست ـ
بلکه به این دلیل که در تنگنای این دوگانگی
فرمایشی، حق انتخاب هم ندارد. نسبت به
اغلب مسائل ناچار و تابع مرد خود است. حتی
اگر در مرحله تصمیم گیری نظر صائب تری
هم داشته باشد، او نیست که برای خود یا
خانواده اش تصمیم می گیرد. او همیشه تابع
یک مرد باید باشد. در دوره ای این مرد پدر
است، بعد برادر و بعدتر شوهر و … حتی گاهی
پسر؛ یعنی موجودی که از خود او به وجود
آمده … و بدترین واقعیت این است که هیچ
عاملی مؤثرتر از خود او در تداوم نسل به نسل
این نگاه غلط به زن ایرانی نیست. بسیاری از
گرفتاری هایی را که از آن آزار دیده و لطمه
خورده و در رفتار پدر، برادر و از همه مهم تر
شوهرش نپسندیده، در پسرانش ندیده
می گیرد. ابتدا خود را دریابیم.

ابتهاج: بنابراین ما از مقوله ظلم به

زنان توسط دیگران به پدیده خطرناک تری
می رسیم که ظلم زنان به زنان به خاطر تربیت
غلط نسل اندر نسل است.

طائرپور: بله، به نظر من زن ایرانی
برای تصحیح موقعیت و جایگاه خود باید ابتدا
با خود مبارزه کند و ذهن خودش را از
باورهای غلط پاک کند. تا وقتی او متوجه
ارزش های خودش نشده باشد، خودش را
دوست نداشته باشد، به خودش احترام
نگذارد، چگونه توقع چنین موضع گیری را از
دیگران دارد؟

زن ایرانی باید بیاموزد که گناه عدم
استفاده درست و کامل خود از موقعیت ها را بر
گردن دیگران نیندازد. من از صمیم قلب
معتقدم که یک زن حتی اگر دنیایش در
خانه ای کوچک و دربسته و همه اطرافیانش
به اعضای خانواده اش محدود باشند باز
می تواند از پیچیدگی های روح و اراده اش
کمک بگیرد و همان محدوده کوچک را دچار
تغییر و توسعه کند.

در سال های اخیر یکی از کارهای
سینمایی خوب را فیلم «من، ترانه ۱۵ سال
دارم» می دانم. فیلمی با نگاهی مثبت و
نجیب. فیلمی که معضل عاطفی و اجتماعی
دختری جوان را نشان می دهد و در انتهای
فیلم، شما به رفتار و پایداری این دختر افتخار
می کنید. زن ایرانی، دختر ایرانی، می تواند این
گونه باشد. در مقابل کوه مشکلات به
خودکشی یا دیگرکشی نرسد و سختی ها را از
پای در آورد. این، آن گوهری است که ما باید
به دنبالش بگردیم.

* * *

صحن دادگاه

کشمیری: نه حاج آقا، به خدا این جوری
نبوده، پسرم خودش گذاشت رفت. بعد از
طلاق شون دیگه هر کاری کردم نتونستم
نگهش دارم. بعدشم که این گفت
حامله ست، زنگ زدم بهش، باهاش
صحبت کردم ولی اون خودشم گردن
نگرفت.

ترانه: پس چرا حاضر نیست آزمایش
خون شو بفرسته حاج آقا؟ چرا بهش نمی گه
که بفرسته؟ اگه حق با ایناست، اگه راست
می گن، اگه بچه ام از اون نیست، خب
بفرسته دیگه، چرا به من تهمت می زنه؟
نمی دونم شمام دختر دارین حاج آقا یا نه؛
هیچی واسه یه دختر سخت تر و بدتر از
تهمت خوردن نیست … .

تو رو خدا حاج آقا، تو حق مو بگیر. من
مثل این خانم کشمیری قانون بلد نیستم؛
شرعیات نمی دونم. چند تا کتاب هم گرفتم
که واسه امروز یاد بگیرم، ولی هیچ فایده ای
نداشت؛ هیچی نفهمیدم.

قاضی: حالا حرفت چیه دخترم؟ چی
می خوای؟

ترانه: هیچی، از تهمتی که بهم زده پاک
بشم، فقط همین.

قاضی: چه تهمتی؟

ترانه: همین دیگه؛ چه جوری بگم؟
خب معلومه؛ می دونین آقای قاضی، هیچ
کی باور نمی کنه من یه مادرم. مث بقیه
مادرا؛ با همون زحمات و سختی ها؛ با من
کاری کردن که الان خیلی وقته نرفتم پدرمو
ببینم، ازش خجالت می کشم. مگه من چکار
کردم که باید از پدرم خجالت بکشم؟
قضاوت ها و حرف های مردم خُردم کرده …
شما کمکم می کنین آقای قاضی؟ …

ساعتی بعد؛ حکم صادر شده است.
طبق این حکم، زوجیت ترانه پرنیان و
امیرحسین خاتم برای دادگاه اثبات شده و …

خانم کشمیری به عنوان جایگزین ولیّ
باید بپذیرد که پدر بچه، امیرحسین است.
بدین ترتیب ترانه می تواند برای فرزندش به
نام پدر، شناسنامه بگیرد. خانم کشمیری
باید با در دست داشتن شناسنامه خودش و
امیرحسین به اتفاق ترانه به ثبت احوال برود
و برای نغمه شناسنامه بگیرد.

اداره ثبت احوال

کشمیری: حکم دادگاهو آوردی؟

ترانه: لازمش ندارم.

کارمند: اسم؟

ترانه: نغمه.

کارمند: اسم فامیل؟

ترانه: پرنیان.

کارمند: اسم مادر؟

ترانه: ترانه پرنیان.

کارمند: اسم پدر؟

ترانه: نداره. (حکم را به خانم کشمیری
می دهد و رو به او می گوید) نغمه پدر نداره.
مهربونی شما براش کافی نیست. هر وقت
امیر خودش خواست می تونه بیاد براش
شناسنامه بگیره.

سالن ملاقات زندان (ترانه نغمه را در
بغل دارد)

پدر: بازم بگو.

ترانه: چی بگم؟ دیگه همه رو گفتم.
الان شناسنامه اش به اسم خودمه. نغمه
پرنیان.

پدر: خوب کردی.

ترانه: منو می بخشی بابا؟

پدر: یعنی چه می بخشم؟ تو بچه منی.
فقط بچه من. دخترمی. اونم دختری که
واسه خودش زندگی داره. خونشو داره،
بچه شو داره. آزاد که بشم غیر از خونه دخترم
کجا رو دارم برم؟ بیار جلوتر نغمه رو …

«من ترانه، ۱۵ سال دارم ـ رسول صدرعاملی ـ ۱۳۸۰»

* * *

طائرپور: یک مثال از آقای بهشتی(۱)
نقل می کنم که برای من همیشه راهبردی
بوده: اگر ببینید کسی آستینش را بالا زده و تا
آرنج دست خود را داخل یک سطل زباله برده
و آن را به هم می زند ـ در حالی که بوی تعفن
بلند شده ـ به نظرتان کار بسیار نامطلوبی
می آید. ولی اگر با این کار یک گوهر باارزش از
میان زباله ها پیدا کرد و بیرون آورد آن وقت
برایتان توجیه پذیر است. متأسفانه بعضی از
فیلم های ما مصداق همان زباله هم زدنی
است که هیچ چیز باارزشی هم در آخر از آن
بیرون نمی آید. اما فیلم های موفق یقینا
گوهری در پایان این جستجو دارند. مخاطب
ما باید ببیند که از دل سختی ها می توان موفق
بیرون آمد. اصلاً پیام سینمای ایران در
سال های موفقیتش این بوده که در دل فقر
می شود سربلند بود. در دل مشکل، مهربان و
در دل تشنج، منصف بود. اینها نکات مثبت و
بارز فرهنگ ما، دین ما و تاریخ ماست. اما
چند سالی است که در واقعیت این نحوه نگاه
را کنار گذاشته ایم، این نکات مثبت را
پوشانده ایم، با همه چیز برخورد سیاه و سفید
داشته ایم و تأثیر این روند رفتاری در جامعه
طبیعتا در فیلم هایمان هم دیده می شود. ما
روح ایرانی و شخصیت ایرانی را در واقعیت و
در فیلم هایمان گم می کنیم و در نتیجه داریم
الگوها را از دست می دهیم. آنچه مانده
شخصیتی است که روحش غبار گرفته،
شادابی اش زنگار بسته و چون خود به مرور
خالی از روح شادابی و خودباوری شده، محیط
زندگی و اطرافش را هم کسل کرده … و به
مرور دیگر نمی تواند زن، زنانگی، عشق و
شادی را به جا بیاورد.

ابتهاج: چه شد که به اینجا رسیدیم؟

انقلاب ما سراسر شور و شعور و تحرک و
شادابی بود و در این میان زنان ما به تعبیری
نقطه ثقل این شور و تحرک بودند. به نظر
شما چه اتفاقی افتاد؟

طائرپور: چه اتفاق افتاد؟ یک مثال
می زنم. ما پس از انقلاب، عشق را از کتاب ها
و فیلم ها حذف کردیم. به خاطر دارم دوره ای
که در کانون پرورش فکری کودکان و
نوجوانان بودم. تمام قسمت هایی که در
کتاب های مربوط به نوجوانان راجع به عشق و
ازدواج آمده بود از نگرانیِ بدآموزی حذف شد.
در حالی که اگر قصه هایی مثل سیندرلا
جهانی می شوند، به خاطر ارتباط طبیعی با
آن، بخشی از روح دختران است که می گوید
اگر سخت کوش، صادق و مهربان باشی،
روزی کسی از راه می رسد و تو را انتخاب
می کند و با این انتخاب تو صاحب بهترین
زندگی می شوی. ما رؤیای عشق و ازدواج را
که به خوشبختی خانوادگی ختم می شد به
عنوان بدآموزی از نوجوان مان گرفتیم و چون
به جایش چیز بهتری ندادیم حالا ببینید این
قشر چگونه دارد به ازدواج نگاه می کند؟

ابتهاج: در حوزه فیلم و سینما چطور؟

طائرپور: همین طور فیلم هایی را که
جوانان بتوانند با آن همذات پنداری کنند،
نساختیم. در این حال آنها در هجوم فیلم های
ویدئویی و ماهواره ای با الگوهایی روبه رو
شدند که حتی در غرب هم در اقلیت هستند.
در خود غرب هم آن سر و شکل و قیافه ها و
ارتباط متعلق به عموم نیست. آنجا هم زندگی
خانوادگی وجود دارد و محترم است. اکثریت
مردم زندگی معقول دارند، درس می خوانند،
کار می کنند. اما این رسانه ها همان طور که از
زنان ایرانی چهره های متحجر، بی سواد و به
دور از بلوغ اجتماعی ساخته اند، از زنان غربی
نیز آن چهره ای را ارائه داده اند که واقعی و
همگانی نیست.

متأسفانه کار سنجیده برای کودکان،
جوانان و زنان، سال به سال سخت تر شده
است. از یک سو تلاش های بنیادین و
دورنگرانه مشکل تر و از سویی ابعاد
خستگ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.