پاورپوینت کامل خدا، یگانه حقیقت هستی درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خدا، یگانه حقیقت هستی درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خدا، یگانه حقیقت هستی درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خدا، یگانه حقیقت هستی درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۸

اللّه ُ نُورُ السَّمواتِ وَ الأرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی
زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقیَّهٍ وَ لا
غَربیّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضییُء، و لَو لَم تَمسَسْهُ نارٌ نورٌ عَلی نورٍ یَهدِی اللّه ُ لِنورِه مَن
یَشاءُ وَ یَضرِبُ اللّه ُ الأَمثالَ لِلناسِ و اللّه ُ بِکُلِّ شی ءٍ علیمٌ.«آیه ۳۵»

شرح کلی:

در شرح و تفسیر این آیه که یکی از
زیباترین و عمیق ترین آیات قرآن کریم
می باشد، و دو آیه پس از آن که به یک معنا
ادامه همین آیه اند، دیدگاهها و نکات بسیاری
از سوی شارحان و مفسّران قرآن ارائه شده
است و هر یک بر اساس شیوه تفسیر و مبانی
معرفتی خود به تفسیر آن پرداخته اند. ژرفای
فهم حقیقت بزرگی که در این آیه نهفته است
و گستره معارفی که از این آیه برمی خیزد از
یک سو، و نگاههای متفاوتی که در ترسیم و
تبیین چنین حقایقی در میان مشرب های
مختلف کلامی و تفسیری و فلسفی وجود
دارد، در شرح آیه ای که نام این سوره نیز از
آن گرفته شده، اختلاف یادشده را طبیعی
می نماید. این آیه، افزون بر تشبیه ها و
تمثیل های چندی که در ترسیم مثال
بزرگ ترین حقیقت هستی و در واقع اساس
هستی یعنی همه هستی، در خود جای داده،
نخستین فراز آن، یعنی جمله شریفه «اللّه نور
السموات و الارض» حقیقتی بسیار عمیق و
گسترده را بازگو کرده است که دریافت متن
واقعیت آن و دستیابی به عمق آن برای عموم
بسیار دشوار بلکه ناممکن است و جز اندکی
اولیای الهی که دعای «ربّ أرنی الأشیاء
کما هی» آنان اجابت شده و حقایق هستی را
به دیده دل دیده اند و به نور «نورالانوار»
روشن شده اند، درک حقیقت این فراز در
دسترس دیگران نیست. درک آن گویا تنها در
دسترس کسانی است که بدون فاصله، در آیه
بعد، از آنان به عنوان انسان هایی یاد کرده
است که هیچ چیز نمی تواند آنان را از تسبیح
و ذکر خدا و حصول معرفت عملی باز دارد. تو
گویی پس از آن همه دستور و رهنمود که در
هدایت به سوی رفتار درست و اصلاح سلوک
و روابط اجتماعی و پاک داشتن ظاهر فضای
زندگی و جامعه و بستن زبان و گوش و چشم
بر حرام، در آیات گذشته سوره، خوانده ایم، آن
همه احکام ظاهری شریعت مقدس، همه
برای این است که اینک بتوانیم چشم دل به
روی خورشید هستی بخش و تنها حقیقت
هستی باز کنیم و شعاع هایی از حقیقت بزرگ
«اللّه نور السموات و الارض» را بر جان و دل
و دیده معرفت بین خویش بتابانیم. آنان که
زبان خویش به سخن ناروا در باره این و آن
باز می کنند و حتی از نسبت ناروا به همسر
پیامبر(ص) دوری نمی کنند و آنان که گوش
خود را به چنین نارواهایی می سپارند و دم فرو
می بندند و اعتراضی نمی کنند و آنان که چشم
سر از حرام باز نمی دارند و دامن خویش آلوده
می سازند، چگونه می توانند چشم و گوش را
به این حقیقت یگانه هستی باز کنند و هستی
را همه سراسر «نور» ببینند. و یا چگونه
زبان شان می تواند شب و روز، زمزمه تسبیح
حق گوید و در خانه هایشان جز نام و یاد «اللّه »
که نور هستی است بر زبان نیاید.

فراز نخست آیه که محور اصلی آن است،
همان جمله «اللّه نور السموات و الارض»
می باشد. سپس مثالی زیبا و گویا برای نور
الهی آورده است، آنگاه به این اصل قرآنی
اشاره می کند که خداوند هر کس را بخواهد و
در واقع شایسته بداند به نور خویش هدایت
می کند، پس از آن تأکید می کند که خداوند
مثال ها را برای مردم می زند. و در پایان نیز بر
علم خداوند به همه هستی تأکید می ورزد.
چنان که اشاره شد مباحث پردامنه و
احتمالات گسترده ای در شرح آیه به ویژه
مثال آن، آمده که طبعا پرداختن به همه آنها
بسی فراتر از حوصله این نوشتار است. لذا
چاره ای جر بسنده کردن به اجمال سخن
نیست. تنها مراجعه به تفسیر کبیر فخر رازی
نشان می دهد که چقدر در باره این آیه سخن
رفته است.(۱)

نکات ادبی:

مشکوه: به گنجه و طاقچه ای دیواری
گفته می شود که چیزهایی چون چراغ
روشنایی در آن گذاشته می شد. در واقع
چراغدان داخل دیوار بوده است.

مصباح: به چراغ و وسیله روشنایی بزرگ
و پرنور گفته می شود.

زجاجه: زجاج به معنای شیشه است.
اضافه شدن «تاء» برای دلالت بر یکی بودن
آن می باشد. منظور از زجاجه در اینجا، حبابی
شیشه ای است که به قندیل معروف است.

کوکب: به معنای ستاره است که با وصف
«درّی»، منظور ستاره بزرگ و پرنوری خواهد
بود که در آسمان انگشت شمار است.

یُوْقَد: فعل مضارع مجهول است و
مصدر آن «ایقاد» به معنای آتش زدن و
شعله ور ساختن می باشد. پس «یوقد» یعنی
افروخته و شعله ور می شود.

زیتونه: همان درخت زیتون است.

یَکاد: از فعل هایی است که نزدیکی زمان
وقوع کاری را می رساند. پس می توان آن را به
«نزدیک است» معنا کرد.

زیت: به معنای روغن است و ضمیر
«ها» به «زیتونه» برمی گردد.

دو کلمه مصباح و زجاجه، که هر دو ابتدا
بدون «الف» و «لام» آمده و سپس با آن، به
این خاطر است که وقتی کلمه ای نخست به
صورت نکره ذکر شود، برای بارهای بعد، با
الف و لام خواهد آمد چرا که با همان یک بار،
در ذهن شنونده یا خواننده، سابقه یافته و
آوردن «الف» و «لام» برای نشان دادن همان
سابقه است؛ یعنی این مورد همان است که
پیشتر «ذکری» از آن رفته بود. در ادبیات به
چنین الف و لامی، الف و لام عهد ذکری
می گویند. چگونگی جمله بندی و ترکیب آن را
در پاورقی آورده ایم.(۲)

شرح تفصیلی:

* اللّه ُ نُورُ السمواتِ و الاْرضِ

مفهوم ظاهر آیه روشن است؛ خداوند نور
آسمان ها و زمین است. اما همین فراز که
نقطه محوری آن «نور» است و نسبت آن به
خداوند تبارک و تعالی بیشترین نگاهها را
متوجه خود ساخته و تحلیل ها و برداشت های
متعددی را پیش روی مفسّران و شارحان آیه
قرار داده است. بنابراین اختلافی در ارائه
مفاهیم این فراز وجود ندارد؛ سخن در بیان
منظور و مصداق آن و چگونگی نسبت نور به
خداوند است. آیا این نسبتی مجازی و از باب
تشبیه است یا حقیقی و واقعی؟ جمع زیادی از
مفسّران که مشربی کلامی دارند و از منظر
محدود علم کلام به تفسیر آیه نشسته اند، آن
را امری مجازی و از سرِ تشبیه و مانندنمایی
شمرده اند ولی کسانی که با دیدی فلسفی
عرفانی به شرح آن پرداخته اند آن را حقیقی و
از سر حقیقت نمایی دانسته و بر آن سخت
تأکید جسته اند. اینان نه خود را گرفتار تأویل و
برگردان کلمه «نور» به مفاهیمی چون
«منوّر»، «مدبّر»، «مزیّن» و «ذوالنّور»
کرده اند و نه آیه را به وادی مجازگویی و
استعاره کشانده اند.

مناسب می نماید پیش از بازگویی آنچه
در شرح آیه درست به نظر می رسد، پاره ای
احتمال ها و گفته های یادشده را، هر چند به
اختصار، بازگو کنیم تا فرق میان گفته ها و
جایگاه معنا و تفسیری که پذیرفته ایم بیشتر
آشکار شود.

۱ـ برخی روایات ـ چنان که بازگو خواهد
شد ـ منظور از نور را هدایت الهی شمرده و
نور را به معنای «هادی» گرفته است. این
سخن از «ابن عباس» نیز نقل و به بیشتر
مفسّران نسبت داده شده است.(۳) اینکه به
هدایت، نور گفته شود امری رایج است و در
قرآن نیز چنین کاربردی وجود دارد. چنان که
بارها به قرآن کریم نیز، نور گفته شده است.

فخر رازی که از مفسّران بنام در میان
سنّی ها است، ضمن برشمردن احتمال ها و
گفته هایی چند، این معنا را پذیرفته و شاهد
سخن را فراز دیگر آیه می داند که باز از «نور»
سخن رفته است: «یهدی اللّه لنوره من
یشاء». به گمان این مفسّر، کلمه در هر سه
مورد «نورالسموات» و «مثل نوره» و «لنوره»
به یک معنا و مراد است. از این رو، فراز
یادشده را شاهد سخن خویش شمرده است.

۲ـ برخی آن را به معنای «منوّر» یا
«منیر» گرفته اند با این تأکید که خداوند،
آسمان ها و زمین را با نور خورشید و ماه و
ستارگان روشن می کند.

۳ـ برخی نیز به معنای «مدبّر» و یا
«ناظم» شمرده اند. خداوند تدبیرگر و یا
نظم بخش آسمان ها و زمین است.

۴ـ پاره ای نیز آن را اشاره به
«مزیِّن»بودن خداوند شمرده اند. یعنی خداوند
زینت بخش است؛ آسمان ها را با فرشتگان
خود، و زمین را با پیامبران و عالمان الهی.

۵ـ مفسّر بزرگی چون طبرسی در
مجمع البیان، آن گونه که از سخنش برمی آید،
آن را از باب کاربرد مصدر به جای مشتق
می داند که به هدف تأکید و مبالغه در معنا
صورت می گیرد. اگر نور به عنوان یکی از
اوصاف خداوند شمرده شده به این خاطر
است که هر نعمت و فایده و احسانی از سوی
او است و فیض او می باشد که سرچشمه همه
نعمت ها و نیکی هاست. این تعبیر، همانند
وصفی است که قرآن در باره پیامبر خدا(ص)
به کار برده و از وی به عنوان «سراج منیر»
یاد می کند؛ چراغ روشنی بخش.

۶ـ زمخشری در تفسیر کشّاف، این تعبیر
در باره خداوند را یک نوع «تشبیه» شمرده
است؛ یعنی خداوند از نظر آشکار بودن و در
ظهور خویش همانند نور است که هیچ ظلمت
و پنهانی در آن راه ندارد.

۷ـ شیخ ابوحامد غزالی، صاحب کتاب
معروف «احیاءالعلوم»، کتابچه ای را در شرح
و تفسیر آیه نور به نام «مشکوه الانوار»
نگاشته که محصول سخن وی را فخر رازی
در تفسیر خود به تفصیل بازگو کرده و به
تأویل آن پرداخته و تلاش کرده برگشت
سخن وی را به گفته خود بداند. اجمال سخن
غزالی این است:

نور حقیقی، خداوند است و سایر
موجودات، همه از جنبه عدمی خویش،
ظلمت اند زیرا که حقیقت وجود، نور است، و
عدم، ظلمت است و خداوند که وجود مطلق
است، پس نور مطلق است و سایر موجودات
ذاتا ظلمت هستند زیرا که از جهت خودشان
چیزی نیستند و تنها به ایجاد الهی موجود
شده اند. پس همه به نورِ او نورند و به اظهار او
ظاهرند و گرنه ظهور و بروزی نداشتند. حتی
نورها نیز وقتی از جهت خودشان لحاظ شوند
ظلمت اند زیرا جزء عالم ممکنات می باشند و
«ممکن» به خاطر امکانش، وجودی ندارد و
عدم و ظلمت است. پس حتی نور نیز از حیث
امکانی و عدمی خویش، ظلمت است و تنها
از آن جهت که خداوند آن را به نور وجود منوَّر
ساخته، نور است. بر این اساس، اطلاق کلمه
نور بر خداوند امری حقیقی است و نه
مجازی؛ اگر مجازی در میان باشد، در واقع
اطلاق این مفهوم بر سایر موجودات است.

ترسیم معنای نور و نسبت آن به خداوند
و سایر موجودات در سخن غزالی، گفته وی را
در فضای مباحثی قرار می دهد که فیلسوفان
اشراق و عارفان در باره اصل وجود و نسبت
موجودات با خدای تبارک و تعالی ابراز
داشته اند. و غزالی علی رغم اینکه سخت به
فلاسفه مشّاء حمله ور شده و حتی در نقد
سخن آنان، کتاب «تهافت الفلاسفه» را
نگاشته و به تکفیر آنان همت گماشته اما
تحت تأثیر ادبیات فلاسفه اشراق، سخن
خویش را در بیان نسبت به نور به خداوند
ابراز داشته است.

محور اصلی فلسفه اشراق و ادبیات آن
همین نور و ظلمت است که شهاب الدین
سهروردی به عنوان استاد و شیخ اشراقیان در
«حکمه الاشراق» خویش آن را پرورده است.
به نظر می رسد نقطه اصلی در شرح این فراز
آیه توجه به ویژگی «نور» است و همین توجه
است که سخن غزالی را در فضای نگاه و
ادبیات حکمت و فلسفه اشراق قرار می دهد؛
آنجا که می گوید: «النور عباره عمّا به یظهر
الأشیاء؛ نور عبارت از چیزی است که مایه
ظهور و آشکاری چیزهاست.» اما مقایسه
میان آنچه وی گفته است و آنچه مفسّر نامدار
و بزرگ شیعه، علامه سیدمحمدحسین
طباطبایی در المیزان، آن هم به اختصار، بیان
فرموده نشان می دهد که تفاوت سطح سخن
و تمایز دو نگاه تا کجاست. باید تأکید کنیم که
بیان علاّمه در تفسیر، در محدوده ای است که
فضای بحث و به عنوان یک کتاب عمومی
می طلبیده و اجازه می داده است و الاّ کسانی
که با عرفان نظری و مذاق بزرگانی چون
علامه طباطبایی آشنایند می دانند که معارف
و حقایق ریزتر و عمیق تری در باره تفسیر
وجود و هستی، وجود دارد که تنها در محدوده
معرفت و درک انگشت شماری از «راسخان
در علم» می باشد. «و ما اوتیتم من العلم
الاّ قلیلاً.»

اینها عمده گفته هایی است که در تفسیر
فراز آیه بیان شده است و ارزیابی و پرداختن
به همه آنها از حوصله بحث بیرون است به
ویژه که پاره ای مباحث آن مبتنی بر مقدماتی
است که در فلسفه یا عرفان از آن سخن رفته
است و نمی توان آن را در سطح و حجم این
نوشتار بازگو کرد. آنچه از مجموع گفته ها
برمی آید این است که متکلمان و بیشتر
مفسّران، اطلاق «نور» بر خداوند را از سرِ
مجاز و از باب تشبیه شمرده اند؛ بر خلاف
کسانی که این امر را از منظری فلسفی و یا
عرفانی تحلیل و تبیین کرده اند که آن را امری
حقیقی می دانند.

۸ـ فیلسوف و عارف بزرگ، ملاصدرای
شیرازی، معروف به صدرالمتألهین که تلاش
کرده است میان فلسفه با دو مشرب مشّاء و
اشراق را جمع کند و در قالبی تازه با عنوان
«حکمت متعالیه» ارائه نماید، در تفسیر خود،
این آیه را به تفصیل مورد بحث و بررسی
قرار داده است و از جمله می نویسد:

«مَنْ تأمَّلَ عَلِمَ انَّ الوجودَ و النورَ متّحدان
فی المعنی و الحقیقه و متغائران فی اللفظ، و
لا شکً انّ الوجودَ خیرٌ و کمالٌ لکلِّ موجودٍ مِنْ
حیثُ هو موجودٌ، و الواجبُ بحتُ الوجود
فیکون محضَ النور، فقد ثَبَتَ و تَحَقَّقَ
انّ النور نفسُ حقیقه الواجب الوجود،
جلّ مجدُه؛(۴)

کسی که تأمل و اندیشه کند می داند که
«وجود» و «نور» از نظر معنا و حقیقت یکی
هستند و از جهت لفظ فرق می کنند، و
تردیدی نیست که وجود، برای هر موجودی از
حیث موجود بودنش، خیر است و کمال، و
خداوند، صرف و محض وجود است. لذا نور
محض است. بنابراین ثابت و محقق شد که
نور عبارت از خود حقیقت واجب الوجود، یعنی
خداوند تعالی است.»

بر این اساس آنچه در باره «نور» گفته
می شود برای «وجود» نیز جاری و ثابت است
زیرا که در حقیقت یک امر و یک
واقعیت هستند.

اینک با این مقدمه و با بهره جستن از
نگاه جامع و استوار علامه طباطبایی، سخن
را پی می گیریم.

نگاه علامه طباطبایی و تقسیم نور

به عام و خاص

خداوند متعال، دو گونه نور دارد؛ یکی نور
عام و فراگیر که آسمان ها و زمین و همه
ممکنات و ذره ذره آفریده ها را در بر گرفته
است و مایه ظهور و هویدایی موجودات در
اصل وجود است. و دیگری نور خاص که
اختصاص به مؤمنان دارد و تنها آنانند که
شایستگی بهره جستن از آن و کسب نورانیت
را دارند و با اعمال صالح خویش به آن دست
می یابند. لازمه وابستگی ظهور موجودات در
اصل وجود به نور عام، آن است که خود این
نور که مایه ظهور سایر اشیاء است، وابسته
نباشد و ظهورش را از جای دیگر نگرفته باشد
و به اصطلاح «ظاهر بنفسه» باشد. روشن
است در میان موجودات و مفاهیم آنچه خود
«ظاهر» است و مایه ظهور غیر خود است،
چیزی جز «نور» نیست، این است که در
ویژگی نور گفته اند: «الظاهر بذاته، و المظهِر
لغیره؛ ذاتا خود آشکار و ظاهر است و در عین
حال، مایه ظهور غیر خود است.»

بر این اساس، خداوند عزّ و جلّ نوری
است که ظهور آسمان ها و زمین با تابش آن

است، همان گونه که انوار حسی، باعث ظاهر
شدن اجسام برای حسّ بینایی می شود. ولی
باید به این نکته مهم توجه کرد که وقتی گفته
می شود ظهور موجودات به نور الهی است،
یعنی عین تحقق وجود آنان به نور الهی
است، بر خلاف ظهور اجسام به وسیله انوار
حسی که امری جدای از اصل وجود آن است.
رابطه موجودات با نور الهی، در اصل «بودن»
است که به آن ظهور موجودات گفته می شود
اما در انوار حسی، آشکار شدن آنچه موجود
است برای حسی از حواس آدمی.

از طرف دیگر نور خاص، همان نور
شناخت و معرفتی است که قلب و چشم
مؤمنان، در فردای قیامت از آن روشن
می شود و با چنین روشنایی و بصیرتی است
که آنان به سعادت جاودانه خود می رسند و
پس از این است که می توانند امور و واقعیاتی
که در این دنیا از چشم آنان پنهان بود و جزء
جهان غیب به شمار می رفت را به عیان
مشاهده کنند، و این نور، همان نوری است که
کافران از آن باز مانده و محرومند.

آنچه در باره نور گفته شد، یکی جنبه
ظاهربودن خود، و دیگری جنبه ظاهرکنندگی
آن، هر چند نخست فقط در نور معمولی و
حسی منظور می شده، ولی در مرحله بعد، این
مفهوم به همه اموری که مایه ظهور و
آشکاری چیزی از محسوسات می شود،

گسترش یافت و اگر حواسی چون حس
شنوایی، بویایی، چشایی و حتی حس لامسه
به نام نور یا دارنده نور، نامیده شده ناشی از
همین امر است. در مرحله سوم، این موضوع
به امور نامحسوس نیز کشانده شد و به عنوان
مثال، به عقل نیز نور گفته شد چرا که ظهور
معقولات به واسطه آن است. هر یک از
تعمیم های یادشده برخاسته از همان تحلیل و
معنایی بود که برای نور معمولی گفته شد؛
یعنی «الظاهِرُ بذاته، المُظْهِر لِغَیْره»؛ این
ویژگی برای دیگر حواس و برای غیر
محسوسات چون عقل نیز وجود دارد.

وجود، یعنی نور

حال با این توضیحات به مطلب اصلی
مورد نظر می رسیم و آن اینکه، چنین
خصوصیتی را در وجود هر چیزی می یابیم.
زیرا این وجودِ یک موجود است که باعث
می شود آن موجود برای سایر موجودات ظهور
یابد و متمایز شود. اگر اصل وجود از یک
موجود گرفته شود، چیزی نمی ماند تا مایه
تمایز آن از سایر اشیا باشد. پس تمایز و ظهور
اشیاء به واسطه اصل وجود آنهاست. بر این
اساس، وجود، مصداقی کامل برای نور است و
به تعبیر صدرالمتألهین «ان حقیقه النور و
الوجود شی ء واحد، و وجود کل شی ء هو
ظهوره، فعلی هذا یکون وجود الأجسام من
مراتب النور؛(۵) حقیقت نور و وجود یک چیز
است، و وجود هر چیزی عبارت است از ظهور
آن چیز؛ بنابراین (حتی) وجود اجسام نیز از
مراتب نور به شمار می روند.»

نور قائم به ذات و نور قائم به غیر

موجودات همه با ایجاد الهی وجود دارند،
و مصداق کامل و تمام نور، خداوند است. یک
وجود و به عبارت د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.