پاورپوینت کامل به یاد تو ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل به یاد تو ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به یاد تو ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل به یاد تو ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۴

آن روز شاید مانند تمام
روزها بود. اما با این تفاوت که تو
آنقدر خوشحال بودی که
پرستوی جانت هر دم خود را به
قفسش می زد. شادی، گوشه
چشمانت را پاره کرده و سرازیر
شده بود. کیفت را که در دست
گرفتی، می دانستم نگران آن ۵۰
تومانی توی کیفت بودی تا ماهی
بخری. تو رفتی و من می دانستم
وقتی برگردی تُنگی کوچک و
ماهی کوچک تری در دستان
توست. تو می خندیدی و ما هم
می خندیدیم. حال که به یاد آن
زمان هستم، رنج می برم؛ هرچند
آن روز بسان بادی گذشت.

منتظر آمدن تو بودیم. وقتی
آمدی، دیدم دستانت خالی بود!
پس آن شادی برای چه بود؟ تو
خونسرد از کنارم گذشتی و به
طرف مادر رفتی و مثل همیشه
او را بوسیدی و من هنوز به این
حرکات کودکانه خیره بودم. آن
روز چقدر دوست داشتم که
سکوت را می شکستی و برایم
می گفتی که چه کرده ای مثل
حالا که سال ها گذشته و من
هنوز دوست دارم صدایت را
بشنوم. مجبور بودم خودم سکوت
را بشکنم و از تو بپرسم اما تو در
یک جمله حقیقت را چنان برایم
صریح ادا کردی که از تکرارش
ماندم. وقتی از تو پرسیدم ماهی
چه شد؟ گفتی پول را هدیه کردم.
لرزیدم. نمی دانم چرا و حالا که به
تو فکر می کنم با تمام وجود
می لرزم، و تو چه زیبا در جواب
سؤال من گفتی که ماهی را به
خدا هدیه کرده ای. من هنوز مات
به آن صورت معصوم نگاه
می کردم. مدتی از آن ماجرا
گذشت تا آن روز که وقتی در را
به رویت گشودم خسته بودی.
غمی بزرگ در کوله باری روی
شانه تو سنگینی می کرد و
سنگینیِ آن بار، در چشمانت پیدا
بود! وقتی در حیاط راه می رفتی،
می دانستم چیزی در درون آزارت
می دهد و تا درِ آزادی را با زبانت
به رویش نگشایی، آرام
نمی گیری. منتظر پدر بودی.
وقتی پدر آمد صورتت جان
گرفت و من از باز شدن صورتت
جان گرفتم. مدت ها از آمدن پدر
گذشت و تو گذاشتی که خستگی
کار زیاد را با دیدن عزیزان
بشوید. وقتی کنارش نشستی من
و مادر آرام گوشه اتاق جا گرفتیم.
مادر نگران بود و من هم. تو
سکوت را شکستی و من
نمی دانم در گوش پدر چه گفتی
که پدر فریاد زد «نه!» مادر نگران
شد. به طرفت آمد و تو در
گوشش گفتی. مادر صدایش
می لرزید و گفت: «نه!» تو
می خواستی بروی کجا؟ جایی که
اسمش جبهه بود! تو تنها پسر
خانواده بودی. وقتی مادر گفت که
تو می خواهی بروی، احساس
کردم دلم می خواهد گریه کنم. تو
اصرار کردی و خانواده انکار. تا
یک روز پدر با هدیه ای به خانه
آمد با تُنگی کوچک که ماهی
قرمزی در آن می رقصید. تو با
دیدن تنگ آن را از پدر گرفتی و
گفتی این ماهی هم مثل من در
این تنگ اسیر است. من معنی
این حرفت را نفهمیدم. تو
ساعت ها می نشستی و با ماهی
کوچکت حرف می زدی و ما هر
یک در گوشه ای به سخنانت
گوش می دادیم. دیگر همه
می دانستیم که راه علاج، فقط
رفتن توست. آن شب دلت را
یک دله کرده بودی که یک بار
دیگر به پدر بگویی و گفتی و
گریه کردی. وقتی صدایت را
شنیدم من هم گریه کردم و
فهمیدم تو فقط به رفتن
دلخوشی. مادر اشک هایت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.