پاورپوینت کامل نورِ خاص، هدایت مخصوص درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نورِ خاص، هدایت مخصوص درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نورِ خاص، هدایت مخصوص درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نورِ خاص، هدایت مخصوص درس هایی از تفسیر سوره نور ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۱
اللّه ُ نُورُ السَّمواتِ وَ الأرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی
زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقیَّهٍ وَ لا
غَربیّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضییُء، و لَو لَم تَمسَسْهُ نارٌ نورٌ عَلی نورٍ یَهدِی اللّه ُ لِنورِه مَن
یَشاءُ وَ یَضرِبُ اللّه ُ الأَمثالَ لِلناسِ و اللّه ُ بِکُلِّ شی ءٍ علیمٌ.«آیه ۳۵»
اشاره:
در قسمت پیش، پس از شرح کلی آیه و
ذکر پاره ای نکات ادبی و لغوی، در باره
مفردات این آیه شریفه که یکی از آیات
پردامنه در بحث و تفسیر می باشد، فراز «اللّه
نور السموات و الارض» را شرح و تفسیر
کردیم و در باره نور و چگونگی اتصاف وجود
خدای سبحان به این وصف، سخن گفتیم. در
آن قسمت اشاره کردیم که آیه پس از این
وصف، مَثَلی را به زیبایی برای نورِ خداوند
آورده است. سپس یادآور می شود که خداوند
هر کس را بخواهد به نور خودش هدایت
می کند و آنگاه با این جمله که خداوند مَثَل ها
را برای مردم می زند، سنت خویش در هدایت
مردم و افزودن بر میزان معرفت آنان از جمله
با مثال های گویا و پرنکته را یاد می کند و با
تأکید بر دانایی و آگاهی خداوند به هر چیز، آیه
را به پایان می برد. سه آیه پس از این نیز بنا
بر یک تفسیر، ادامه همین آیه به شمار
می رود که برای پرهیز از طولانی شدن بحث
و از آنجا که بنا بر یکی از دو احتمال چنین
است، پس از این آیه، در مجموعه ای دیگر به
شرح آن خواهیم پرداخت.
* *
* مَثَلُ نوره کمشکوهٍ فیها مصباحٌ،
المصباحُ فی زجاجهٍ، الزجاجهُ کأنَّها
کوکبٌ دریٌّ؛
تشبیه و تمثیلی که در این فراز آیه و
ادامه آن، به کار رفته، نور خداوند را مانند
قندیل و چراغدانی می شمارد که در آن،
چراغی در داخل حبابی شیشه ای قرار گرفته
باشد؛ حبابی که گویا ستاره ای فروزان است.
پس از آن نیز اوصافی را برای آن برشمرده که
خواهد آمد.
اینکه در این فراز منظور از «نور»
چیست، احتمالات و گفته های چندی مطرح
شده است؛ ایمان، قرآن، پیامبر(ص)،
دلیل های توحید و اطاعت خداوند. برای هر
یک از احتمال ها نیز شواهدی از قرآن بیان
شده است. همان گونه که در باره خود این
مَثَل و اجزاء آن و مصداق های هر یک،
گفته های مختلفی وجود دارد که در اینجا
مجال پرداختن به همه آنها نیست. از آن
میان و با الهام گرفتن از آنچه مفسّر ارجمند،
علامه طباطبایی، در این باره گفته اند، معنا و
تفسیری که در مقایسه با دیگر گفته ها و
احتمالات، دقیق تر و جامع تر و مناسب تر با
مجموع آیه شریفه می رسد را بازگو می کنیم و
امیدواریم همین مختصر بتواند گوشه ای از
نقابی که بر حقیقت و معارف والای آیه افتاده
را به کناری بزند و شعاعی از نور زیبایی های
آیه را بنمایاند.
این کدام نور است؟
در شرح فراز نخست آیه، به تفصیل بیان
کردیم که منظور از «نور»، در جمله «اللّه نور
السموات و الارض» چیست. اینک نخستین
پرسشی که باید پاسخ گفت این است که چنان
که در نگاه اول به نظر می آید، «نور» در فراز
«مَثَلُ نُورِه» همان است که در آغاز آیه، در
جمله «اللّه نور السموات» آمده و در واقع این
مثال و تشبیه، مثال برای همان نور است؟
از گفته برخی مفسّران، به ویژه آنان که
فراز نخست را نیز از باب تشبیه و مجاز
شمرده اند، استفاده می شود که هر دو را ناظر
به یک حقیقت دانسته و یک نور گفته اند؛ به
این بیان که خداوند که نور آسمان ها و زمین
است، این نور او همانند چراغدانی می ماند که
آن اوصاف را برای آن برشمرده است.
در پایان آیه، جمله «یهدی اللّه لنوره من
یشاء» یک بار دیگر این سؤال را مطرح
می کند که منظور از آن نور چیست؟ اندک
تأمل در آیه نشان می دهد که «نورِ» دوم و
«نورِ» سوم یکی است، و درست از همین
نقطه بود که فخر رازی، نورِ یاد شده در فراز
اول را نیز نورِ هدایت شمرد ـ که شرح آن در
قسمت پیش گذشت ـ زیرا نورِ اول و دوم را
یکی دانسته و نورِ سوم که با نورِ دوم یکی
است و معنایی روشن دارد، قرینه است بر
اینکه منظور از نورِ دوم، همان
«هدایت» است.
بر این اساس منظور از آیه این خواهد
شد که خداوند هدایتگر آسمان ها و زمین
است، و مثال نور هدایت او همانند قندیلی
است که وصف آن در آیه رفته است و خداوند
هر کس را بخواهد به نور هدایتِ خویش،
هدایت می کند.
ولی در بخش گذشته به تفصیل به نقد
گفته یادشده و دیگر گفته ها پرداختیم و بر این
حقیقت پای فشردیم که منظور از «نور» در
جمله «اللّه نور السموات» همان نور وجود و
عام است که همه هستی را فرا گرفته و ظهور
وجودی همه موجودات بستگی تمام به آن
دارد و هر چه هست از اوست بلکه اوست. او
نور «بالذات» و قائم به خویش است و دیگر
موجودات، همه نورهای «بالغیر» هستند که
هر یک به فراخور گستره وجودی خود،
بهره ای از وجود گرفته اند. ولی نور دوم و سوم،
نور ویژه ای است که خاص مؤمنان است و
دیگران از آن بی بهره اند. این نور، همان نور
شناخت و معرفتی است که مؤمنان، به آن
وسیله، به سعادت جاودانه دست می یابند.
شاهد این سخن آنکه:
آیه در فراز دوم نگفته است: «مَثَلُ هذا
النور» که اشاره مستقیم به نور در فراز اول
باشد، بلکه «نور» را به ضمیری اضافه کرده
است که به «اللّه » برمی گردد. «مثل نوره»
یعنی «مثل نور اللّه ». حال باید پرسید این چه
نوع اضافه ای است و چه معنایی می توان از
آن برداشت کرد؟
اضافه «نور» به «اللّه »
در ادبیات، دو گونه کلّی برای اضافه
برشمرده اند؛ حقیقی و لفظی. اضافه لفظی،
همان گونه که از نام آن پیداست، دخالتی در
معنا ندارد و در محدوده اضافه شدن عامل به
معمول خویش مطرح می شود؛ همانند: «زید
ضاربُ بکرٍ؛ زید زننده بکر است.» اضافه شدن
نور به ضمیر «ها» در اینجا قطعا از این نوع
نمی باشد بلکه اضافه حقیقی است که بیشتر
اضافه ها نیز از این نوع می باشد. اما اضافه
حقیقی نشان دهنده نوع رابطه ای است که
میان کلمه اول (مضاف) و کلمه دوم
(مضاف الیه) در معنا وجود دارد، پس این نوع
اضافه، معنایی را می رساند که در خود جای
داده و نوع رابطه دو کلمه را مشخص می کند؛
این رابطه و معنا سه گونه است: گاه
ظرف بودن را می رساند، یعنی نشان می دهد
که کلمه اول (مضاف) در چه ظرف زمانی یا
مکانی واقع شده است. در واقع این نوع اضافه
حقیقی، مفاد کلمه «فی» در زبان عرب و
«در» در زبان فارسی را می رساند؛ همانند
«کوکب السماء؛ ستاره آسمان» و یا «یوم
الجمعه؛ روز جمعه». معلوم است که
اضافه شدن «نور» از این نوع نمی باشد.
نوع دیگر اضافه حقیقی، آن است که
بیان کننده جنس مضاف (کلمه اول) می باشد.
وقتی گفته می شود «خاتم ذَهَبٍ؛ انگشترِ
طلا» یعنی انگشتری که «از» جنس طلا
می باشد؛ پس این نوع اضافه در زبان عربی
معنای «مِن» و در فارسی معنای «از» را
می رساند. در عربی به این نوع اضافه، اضافه
«جنسیه» می گویند.
نوع سوم اضافه حقیقی، آن است که
«ملکیت» را می رساند. وقتی گفته می شود
«کتاب زید»، نه می توان آن را از نوع ظرف
گرفت و نه جنس، بلکه می رساند که کتاب
«مال» زید است؛ در زبان عربی چنین
مفهومی را با «لام» می رسانند و در فارسی با
کلماتی چون «برای». به این نوع اضافه،
اضافه «ملکیت» گفته می شود. پس در تحلیل
این سه نوع اضافه می توان گفت میان کلمه
اول و دوم در نوع اول، کلمه «فی» نهفته
است، و در نوع دوم، کلمه «مِنْ» و در نوع
سوم، کلمه «لِ» نهفته است.
ملاحظه کردید که «نوره» قطعا نمی تواند
از نوع اول باشد؛ بنابراین یا باید از نوع دوم
گرفت و یا سوم. اگر از نوع دوم باشد، یعنی
نوری که از جنس خداوند است، یعنی مثال
نوری که خداوند است. ولی اگر از نوع سوم
باشد، مثال نوری خواهد بود که برای
خداوند است.
علامه طباطبایی، اضافه یادشده را از نوع
سوم می شمارد، بنابراین منظور وصف و بیان
نوری که خود خداوند متعال است، نیست بلکه
مثال برای نوری می باشد که از آنِ خداوند
است و او افاضه می کند و هر کس دارد، از او
دارد. و با توجه به اینکه همین نور در پایان
آیه یک بار دیگر تکرار شده و تردیدی نیست
که آن نور، نور خاص است و نه عامّ، پس این
نور نیز آن نور عام و فراگیری که ظهور
وجودی همه موجودات از آن است نمی باشد.
این نور، نور مخصوص مؤمنان است که
خداوند به آنان ارزانی داشته است.
بر این اساس، نور دوم که مثال ذکر شده
در آیه برای شرح و تبیین آن است، همان
است که در آیات زیادی آمده و خداوند به
گونه ای خاص از آن نام برده و به خویش
نسبت داده است؛ مانند این آیات:
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللّه ِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّه ُ
مُتِمُّ نُورِهِ؛(۱)
أوْ مَن کانَ مَیْتا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا
یَمْشی بِهِ فی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلَهُ فی الظُّلُماتِ
لَیْسَ بِخارِجٍ مِّنْها؛(۲)
یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَکُمْ نُورا
تَمْشُونَ بِهِ؛(۳)
أَفَمَن شَرَحَ اللّه ُ صَدْرَهُ لِلأسلامِ فَهُوَ عَلی
نُورٍ من رَبِّهِ؛(۴)
اللّه ُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنّ
الظُّلُماتِ اِلی النُّورِ.(۵)
و آیاتی از این دست که از ایمان و
معرفت، به نام نور یا نور خداوند یاد کرده
است و تنها برای دسته ای از بندگان
خداوند می شمارد.
هدایت الهی نیز دو گونه است؛ یکی
«هدایت عام» و فراگیر که شامل همه
موجودات می شود و هیچ موجودی از تدبیر و
هدایت خداوند بیرون نیست؛ یعنی همان
هدایت عمومی که آیاتی چون این آیه که
موسی(ع) و هارون(ع) در پاسخ فرعون گفتند،
به آن اشاره دارد:
«رَبُّنَا الَّذی أَعْطَی کُلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدَی؛(۶)
پروردگار ما کسی است که آفرینش هر
چیزی را به او داد و سپس آن را هدایت کرد.»
یکی نیز «هدایت خاص» است که آیات
بسیاری آن را ویژه کسانی شمرده که
شایستگی آن را داشته باشند و بر اساس
همین شایستگی، خداوند به آنان اعطا کند.
رحمت الهی نیز ـ چنان که در آغاز سوره
آوردیم ـ دو گونه است؛ یکی رحمت عام و
مطلق خداوند که همه موجودات را در بر
گرفته است و صفت «رحمان» به آن اشاره
دارد؛ و دیگری رحمت خاص الهی که تنها
شامل حالِ مؤمنان است و صفت «رحیم»
بازگوکننده آن است.
در آیه مورد بحث نیز دو گونه نور بازگو
شده است؛ یکی نورِ عام الهی که نور وجود و
حقیقت هستی است و روشنی بخش و به
عبارت دیگر آفریننده همه موجودات می باشد،
و دیگری نورِ خاص الهی که ویژه مؤمنان
است. اولی با جمله «اللّه نور السموات» بیان
شده و دومی با جمله «مثل نوره» و «یهدی
اللّه لنوره».
آیا این نورِ خاص، قرآن است؟
در آیاتی چند، از قرآن به عنوان نور یاد
شده است. قرآن نیز نورِ خاص الهی و هدایت
خداوندی است که فقط مؤمنان از آن بهره مند
می شوند، ولی با این همه، منظور از نورِ مورد
بحث در این فراز، نمی تواند قرآن کریم باشد.
زیرا آیه در صدد بیان حال همه مؤمنان است؛
چه آنان که پیش از نزول قرآن، به انبیاء
گذشته ایمان آوردند و چه سایر مؤمنان.
علاوه اینکه، این نور در آیات دیگری به
عنوان وصف حال مؤمنان آمده است و روشن
است که خودِ قرآن نمی تواند صفت کسی قرار
گیرد، و اگر منظور معارف و حقایق قرآنی
باشد، که همان هدایت است و معنایی خواهد
بود که به عنوان نورِ خاص معرفی کردیم.
محدوده مثال
نکته دوم در شرح مثال نورِ خاص الهی
این است که مثال مورد بحث، فقط کلمه
«مشکوه» نیست بلکه دنباله آن نیز جزء مثال
می باشد و مجموعا حالت نور هدایت و ایمان
را ترسیم می کند. بنابراین هر چند نقطه
محوری مثال که تناسب با نور دارد، کلمه
«مصباح» است ولی همه اوصافی که آمده
جزء مثال می باشد؛ از این رو، نظر برخی
مفسّران که با توجه به این نکته گفته اند در
آیه یک نوع تقدّم و تأخر صورت گرفته و در
واقع، معنای آن چنین است «کمصباح فی
مشکوه» درست به نظر نمی رسد و نیازی به
این توجیه نیست. بلکه آیه شریفه با همین
عنایت که مجموع اوصاف یادشده جزء مثال
قرار گیرد، فرموده است «کمشکوه فی
مصباح» و نه: «کمصباح فی مشکوه».
شرح مثال
آیه مورد بحث در تشبیه نور خاص الهی
سه فراز دارد؛ نخست در تشبیه و درخشش و
فروزندگی آن قندیلی را فرض می کند که
درون آن چراغی گذاشته اند، چراغ نیز درون
حبابی شیشه ای و شفاف است، و حباب نیز
همانند ستاره ای درخشان است که تابش آن
چشم را خیره خود می کند. در این حال، اصل
نور از چراغ است و آنچه مایه درخشش بیشتر
و ثبات و بقای آن نور است، یکی حبابی است
شفاف که نور چراغ را احاطه کرده و دیگری
چراغدانی است که در جایگاهی مناسب و
مشرف، چراغ را از باد و باران نگه می دارد و
مایه تابش بهتر و فراگیری بیشتر آن می شود.
این وضعیت، شرایط کاملاً مناسبی را برای
تابش و نورافشانی هر چه بیشتر و گسترده تر و
درخشندگی فزون تر چراغ فراهم می سازد و
آرامش خاطر بیشتری را به افراد در دوام و
بقای آن می بخشد. جمله «مثل نوره کمشکوه
فیها مصباح، المصباح فی زجاجه، الزجاجه
کانّها کوکب درّی» فراز اول مثال است که
مفهوم یادشده را بازگو می کند.
جمله «یوقد من شجره مبارکه … » فراز
دوم مثال است که در تأکید بر کمال درخشش
و در ادامه شرح اوصاف پیرامونی چراغ، به
توصیف مایه سوخت آن می پردازد. سپس در
تأکیدی سه باره با جمله «نورٌ علی نور»، شدت
نورانیت و چشم نوازی روشنایی آن را
خاطرنشان می کند که شرح آن خواهد آمد.
* یُوقد من شجرهٍ مبارکهٍ زیتونهٍ
لا شرقیهٍ و لا غربیهٍ یکاد زیتها یُضیی ء و لو
لم تمَسْسهُ نارٌ، نورٌ علی نورٍ؛
چراغی که شرح تابش و درخشش آن
رفت، آنچه مایه درخشندگی دوچندان آن
می شود، روغنی است که ماده سوخت و مایه
روشنایی آن است. روغنی با این ویژگی ها:
از درخت زیتونی که پرثمر و بابرکت
است: مِنْ شجرهٍ مبارکهٍ زیتونهٍ؛
درختی که نه شرقی است و نه غربی: لا
شرقیّهٍ و لا غربیّهٍ؛
درخت زیتونی که روغن برگرفته از آن
چنان صاف و مرغوب است که نزدیک است
خودبه خود شعله ور شده، روشنایی بخشد، هر
چند آتشی به آن نرسد: یکادُ زیتُها یضیی ء و
لو لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.
ظاهرا کلمه «مبارکه» وصف برای خود
درخت است و نه مکان آن، لذا معنای درخت
پرثمر و بابرکت را برای آن برگزیدیم.
منظور از «لا شرقیه و لا غربیه»
چیست؟
از نظر ادبی، می دانیم که کلمات «لا
شرقیه» و «لا غربیه» صفت برای «شجره»
است که با تصریح به نام آن، در واقع صفت
برای «زیتونه» می باشد، اما اینکه منظور از
این وصف چیست، گفته های چندی وجود
دارد که به جز یک گفته، دلیل و شاهد
تعیین کننده ای برای بقیه ارائه نشده است و از
خود آیه نیز نمی توان بر آنها گواهی آورد.
برخی گفته اند درخت یادشده از
درخت های دنیایی نیست تا در شرق یا
غرب باشد.
برخی نیز آن را درخت زیتونی شمرده اند
که در منطقه شام رشد می کند و شام از نظر
موقعیت جغرافیایی در منطقه ای قرار دارد که
به گفته اینان در میانه شرق و غرب مناطق
مسکونی کره زمین است.
ولی آنچه از خود آیه، با توجه به تأکید بر
درخشش نور چراغ و جلاء و مرغوبیت ماده
سوخت آن، برمی آید این است که روغن آن،
برگرفته از درختی است که به خاطر قرار
گرفتن در جای مناسب، آفتاب در طول روز به
خوبی بر آن می تابد و به گونه ای نیست که
یک بخش آن در نصف روز آفتاب نبیند؛
زیتون چنین درختی کاملاً مرغوب است و
روغنی که از آن به دست می آید خالص و
مستعدّ برای سوزاندن می باشد.
این معنا، افزون بر اینکه در روایت نیز
آمده، به برخی از مفسّران از جمله
«ابن عباس» نسبت داده شده است. مفسّران
نامداری چون علامه طباطبایی، طبرسی و
فخر رازی نیز آن را پذیرفته اند.
روشن است این معنا، چنان که برخی از
مفسّران نیز یادآور شده اند، هر چند شرقی یا
غربی بودن را نفی می کند، ولی به یک معنا
وصف شرقی و غربی را برای درخت یادشده
برمی شمارد؛ یعنی هم از نیمه شرقی آفتاب و
هم از غربی آن بهره می برد، چرا که تابش
خورشید بر آن، کامل است و درخت در هر
حال زیر تابش آن قرار دارد.
اینها همه تأکید دوچندانی بر درخشش
کامل و روشنایی چراغی است که مثال برای
نور ایمان و معرفت قرار گرفته است. شاهد
این تأکید جمله پس از این است که این تعبیر
بر موغوبیت روغن تأکیدی دوچندان می کند:
روغن آن ـ تو گویی ـ که می خواهد خودبه خود
و بدون نزدیک کردن آتش به آن، شعله ور
شود. یعنی چنان آماده سوختن است که
با کوچک ترین جرقه ای می توان آن را
شعله ور ساخت.
حال یک بار دیگر می توانیم مثال یادشده
را که برای تبیین کمال درخشش و
روشنی بخش نور ایمان به کار گرفته شده
مرور کنیم:
۱ـ چراغی درون حبابی شیشه ای شفاف
که باعث درخشش بیشتر و انعکاس بهتر نور
می شود، قرار گرفته است.
۲ـ حباب شفاف همانند ستاره ای
درخشنده است که می درخشد.
۳ـ چراغ به همراه حباب خود، داخل
قندیلی قرار گرفته است که هم مایه نوردهی
بیشتر می شود و هم بهتر نگهداری می گردد.
۴ـ چراغی که از مرغوب ترین مواد
سوختی استفاده می کند.
۵ـ درختی پربار و بابرکت که در بهترین
موقعیت برای رشد قرار دارد.
۶ـ روغنی که کاملاً آماده سوختن و
شعله ور شدن است لذا بهترین نور را
تولید می کند.
این اوصاف باعث می شود که چراغ
بهترین شرایط را برای نوردهی داشته باشد و
درخشش آن دوچندان می شود. و با این
اوصاف و شرایط است که تعبیر «نورٌ علی
نورٍ» قوّت و شدّت دوچندان نور این چراغ را
خاطرنشان می کند.
پیشتر در شرح نکات ادبی آیه، اشاره
کردیم که کلمه «نورٌ» در اینجا، خبر برای
ضمیری محذوف است؛ در واقع جمله چنین
است: «هو نورٌ علی نورٍ». مرجع این ضمیر
می تواند کلمه «نور زجاجه» باشد که از خود
مثال می توان استخراج کرد. احتمال دیگر آن
است که تعبیر یادشده، نورهای حاصل از
چراغی با این اوصاف را وصف می کند.
اما اینکه منظور از جمله «نور علی نور»
چیست، دو احتمال می رود؛ هر دو احتمال نیز
قابل توجه است:
۱ـ کثرت و دوچندانی نور
۲ـ دو نوع نور
احتمال اول بر اساس تعبیر رایج در
گفتگوهای معمول است که برای رساندن
فراوانی و کثرت یک چیز، از چنین تعبیرهایی
استفاده می کنند؛ تعبیرهایی مثل: قرض
بالای قرض، برای بدهی زیاد؛ یا: صف در
صف، برای صفوف متعدد.
احتمال دوم که تعداد واقعی را می رساند،
اشاره به دو نوع نور دارد؛ یکی نوری که از
چراغ می تابد و اصالت دارد چرا که واقعا از
خودِ چراغ است، پس چراغ حقیقتا و اصالتا
تولید نور می کند، و دیگری نوری است که از
حباب شیشه ای با قوّت و درخشش بیشتر به
اطراف می تابد ولی از خودِ حباب نیست و آن
را از چراغ گرفته است و در واقع مجازا و به
شکلی عارضی دارای نور است. پس در
حقیقت یک نور، بیشتر وجود ندارد که با
نسبت دادن آن به چراغ و شیشه، دوتا می شود
ولی روشن است که نسبت آن با چراغ حقیقی
و حباب مجازی است؛ یکی اصالت دارد و
دیگری ندارد.
چه تناسبی میان مثال و نورِ خاص
الهی وجود دارد؟
اینک با روشن شدن معنای مثال در آیه،
باید به این پرسش پرداخت که چه تناسب و
ارتباطی میان این مثال و نورِ خاص الهی
وجود دارد و وجه شباهت این دو چیست؟ این
سؤالی است که در باره هر تشبیه و مثالی
وجود دارد که باید در به کار بستن مثال، نقطه
یا نقاط مشترک میان آن دو را در نظر گرفت و
در تبیین مثال ها به آن توجه کرد.
آنچه در اینجا برای آن مثال و نمونه ذکر
شده و به اصطلاح «مُمَثَّل له» می باشد، نورِ
خاص الهی است که فقط بر دل های مؤمنان
می تابد. این نور شبیه به نور چراغی شده
است که اوصاف آن بازگو شد. این مثال که در
مجموع و با جزئیات خود، در همان حال که
مثال و نمونه گویایی برای بیان اصل شدّت و
درخشش نور ایمان و هدایت الهی است، هر
یک از اجزای آن نیز می تواند در اشاره به یک
بُعد از ابعاد این نورِ خاص باشد و این نکته
درخور توجهی است که در برخی از روایات
آمده و در بیشتر تفاسیر بازگو شده است.
به هر حال در پاسخ به سؤال یادشده،
احتمالاتی رفته و در تفاسیر مختلف، هر یک
بر اساس برداشت و ذوق تفسیری خویش،
تطبیق هایی صورت گرفته که هر یک در جای
خود می تواند قابل توجه و تأمل باشد، به ویژه
با توجه به این حقیقت که آیات قرآن کریم،
علاوه بر آنچه از ظواهر الفاظ و جملات آن
هویداست، دارای تأویل ها و لایه های
عمیق تری از معنا و حقیقت هستند که افراد،
بسته به مراتب معرفت و ذوق تفسیری و
مشرب علمی خویش به سراغ آنها می روند و
در روایات اسلامی نیز، اصل تأویل و بطون
قرآن، امری قطعی به شمار می رود.
به عنوان مثال در آیه مورد بحث، چنین
تطبیقی در باره اجزاء مثال مطرح شده است:
«زجاجه» همان قلب مؤمن است که در درون
آن «مصباح» ایمان شعله می کشد. حافظ و
منعکس کننده و «مشکوه» آن، سینه مؤمن
است که به تعبیر دیگر، شخصیت اعتقادی او
است. پس قندیل و چراغدان، چراغ ایمان
مؤمن، سینه و شخصیت عقیدتی وی
می باشد. «چراغ» ایمان او، ریشه در وحی
الهی دارد که عصاره آن با نهایت و صفا و
پاکی در فطرت انسان موج می زند و در انسان
کاملی چون پیامبر اکرم(ص)، همه وجود وی
را فرا می گیرد. شجره طیبه ای که به تعبیر
قرآن، در مثالی دیگر «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها
فی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینِ بِإذْنِ رَبِّها؛(۷)
ریشه آن در زمین پابرجاست و شاخه آن
در آسمان، هر زمان میوه خود را به اذن
پروردگارش می دهد.»
با این بیان می توان «نور علی نور» را
اشاره به دو نور وحی و نور فطرت نیز شمرد
که یک پیام و مفاد هر دو یکی است و منطبق
بر یکدیگرند، و پیام وحی و ندای فطرت،
سازگار با هم اند و بر یک حقیقت گواهی
می دهند، و این چنین است که در روایات ما
تأکید شده است که خداوند بر آدمی دو حجت
دارد؛ یکی حجت ظاهری و بیرونی که
پیامبران و پیشوایان الهی به سوی خلق اند، و
دیگری حجت باطنی و درونی که عقل و
فطرت آدمی است که در همه آدمیان نهاده
شده است.(۸) آن وقت کلمه «فی بیوتٍ» که
در آیه بعد آمده ـ بنا بر احتمالی که متعلق و
مربوط به آیه مورد بحث باشد، چنان که
برخی مفسّران از جمله علامه طباطبایی
معت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 