پاورپوینت کامل در سال ۱۴۰۷ اتفاق افتاد ۵۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در سال ۱۴۰۷ اتفاق افتاد ۵۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در سال ۱۴۰۷ اتفاق افتاد ۵۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در سال ۱۴۰۷ اتفاق افتاد ۵۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۲
دقیقا در ۱۳ تیر ۱۴۰۷
هجری شمسی بود که آقای
قِل قِل میرزا و خانم دلگشاخانم
کنار سفره عقد نشستند و پیمان
زناشویی بستند.
داماد، یعنی همان
قل قل میرزا، ۶۶ سال داشت. قد
بلند با دماغی کشیده، چانه ای فرو
رفته و چشم هایی ریز و سری
کوچک و تقریبا طاس. عروس
یعنی دلگشاخانم، ۴۷ سال داشت
با قدی متوسط و دماغی
کوفته ای. او چشم هایی عسلی
داشت با گونه هایی برجسته و
بیرون زده. هر دوی آنان
کارشناس بودند. قل قل میرزا
کارشناس امور حسابرسی بود و
دلگشاخانم کارشناس امور
بازرگانی.
نباید شک داشت که
خانواده های آن دو از اینکه
جوان هایشان سر و سامان
می گرفتند از خوشحالی در پوست
خودشان نمی گنجیدند. پس از
اینکه عاقد خطبه عقد را خواند
بلافاصله پدر داماد از جایش
برخاسته و با صدایی که از شوق
و ذوق می لرزید خطاب به
مدعوین گفت:
ـ شما، همه می دانید که من
فقط همین یک پسر را داشته و
دارم. با هر مکافاتی بوده شکمش
را سیر کرده ام و با هر مشقتی
بوده این جوان رعنا و برومند را
بزرگ و تحویل جامعه داده ام.
شما عزیزان همه می دانید؛ با
چشم های نازنین خودتان دارید
می بینید که در این دوره و زمانه
جوان های ۸۰ ساله هم
نمی توانند ازدواج کنند. اما قل قلِ
من در ۶۶ سالگی دارد می رود تا
صاحب زن و زندگی بشود و این
کم کاری نیست. در میان جمع
شما خبرنگاری نشسته که قصد
دارد بعد از مراسم با من و پسرم
مصاحبه ای داشته باشد. این
خانم خبرنگار می خواهد تا از راز
موفقیت ما جویا شود.
آقایان و خانم ها!
بیشتر از این وقت تان را
نمی گیرم. فقط می خواستم به
عنوان پدری زجرکشیده به همه
اعلام نمایم که با حقوق بخور و
نمیر بازنشستگی هم می توان
بچه بزرگ کرد و حتی به او زن
داد. همین و بس.
حضار که شدیدا تحت تأثیر
فداکاری های پدر قل قل میرزا
قرار گرفته بودند تا دقایقی برای
وی به شدت ابراز احساسات
کردند، سپس نوبت پدر
دلگشاخانم رسید تا از جایش
برخاسته و به ایراد سخنرانی
بپردازد. او نیز با صدایی لرزان
گفت:
ـ خانم ها، آقایان، از شما
متشکرم و بسیار خوشوقتم که در
این مراسم، در مراسم ازدواج این
دو جوان شرکت دارید. باور
بفرمایید از شدت هیجان و
خوشحالی زبانم بند آمده و
واقعیتش به درستی نمی توانم
حرفم را از دهان بیرون بیاورم.
من برای پدر دامادم بسیار
خوشحالم که توانسته است بارش
را به مقصد برساند. به او
صمیمانه تبریک می گویم و به
وجودش افتخار می کنم. واقعا هم
جای تبریک گفتن دارد. چرا که
شما به ندرت می توانید در این
روزگار جوانی را پیدا کنید در حول
و حوش ۶۰ سالگی به
خواستگاری دختری برود. در ۷۰
سالگی هم نمی توانند. در ۸۰ ش
هم بعید است. ۹۰ ؟ ای، اما، چرا.
در این سن است که سر و گوش
جوانان می جنبد و مجبورید
برایشان آستین ها را بالا بزنید.
البته ما والدین به آنها حق
می دهیم که در این سن حق
داشته باشند به خواستگاری
دختری بروند. بنابراین، نتیجه
می گیریم که داماد من شق القمر
کرده که در این سن و سال به
خواستگاری دختر من آمده. با
پوزش از جمع، اجازه می خواهم
یک نکته دیگر هم اضافه نموده
و به عرایضم خاتمه دهم.
پدر عروس سرفه ای کرد،
سینه اش را صاف کرد و ادامه داد:
ـ به اطلاع حضار محترم
می رسانم چنانچه زحمات و
فداکاری های پدر دامادم ستودنی
و به چشم آمدنی است اینجانب
نیز برای یک چنین روزهایی
آینده نگری هایی داشته ام. آری، از
چند سال پیش مخفیانه
آپارتمانی آبرومند با مساحت ۳۰
متر و با استفاده از وام بانکی
برای دخترم خریداری نموده تا
روزی که روزش بشود و شوهر
بکند با خیال راحت و آسوده در
این آپارتمان زندگی کرده و
مشکل بی مسکنی و اجاره نشینی
را نداشته باشد.
از شما چه پنهان،
آپارتمان شان را ۱ میلیارد تومان
خریده ام و هر ماه نیز ۵۰ میلیون
قسط وامش را داده ام. این کلید
همان آپارتمان است. از همین
امروز آن را به دخترم می سپارم و
پرداخت قسط هایش را به داماد
عزیزم واگذار می نمایم.
سپس کلید آپارتمان را
جلوی چشم جمعیت چرخاند تا
همه آن را ببینند و دست آخر آن
را به دخترش داد. دلگشاخانم و
قل قل میرزا که کاملاً غافلگیر
شده بودند به نشانه تشکر و
قدردانی چند بار دست پدر
عروس را بوسیدند.
جمعیت که از دیدن آن
صحنه و شنیدن آن همه
فداکاری کاملاً تحت تأثیر قرار
گرفته بودند برای پدر عروس به
شدت دست زدند. پدر دلگشاخانم
در ادامه بیاناتش و با صدایی
لرزان تر افزود:
ـ باور بفرمایید بنده نیز به
مانند پدر داماد و برای تهیه این
آپارتمان مرارت های بسیار
کشیده ام، آن هم با حقوق ناچیز و
بخور و نمیر بازنشستگی. باور
بفرمایید که ما نیز با سیلی،
صورت خود را سرخ نگه
می داریم.
و در حالی که اشک در
چشمانش حلقه زده بود بر سر
جایش نشست. در این هنگام
نوبت میهمانان رسید که هر یک
هدیه ای به رسم یادبود به
عروس و داماد بدهند.
یک نفر هدایا را بلند بلند
اعلام و یکی دیگر در کاغذی
می نوشت. خاله داماد یک عدد
طشت، عمه عروس یک دست
کاسه ماست خوری، دایی داماد
یک ماهی تابه نسوز، خواهر
بزرگ عروس یک جین شانه سر،
خواهر دومی عروس یک کتری
چایخوری ۲ نفره، عمه داماد یک
جفت دمپایی پلاستیکی اعلا ـ
که می توانست مورد استفاده هر
دو نفر عروس و داماد باشد ـ خاله
عروس ۱ تیوب رنگ مو که آن
هم می توانست مورد استفاده هر
دویشان باشد، خاله کوچک داماد
یک جفت نمکدان، عموی
عروس یک پتوی ۲ نفره به
همراه یک گیره سر برای عروس،
دایی عروس لوبیاچیتی، عدس،
لوبیا چشم بلبلی، ماش و نخود از
هر کدام به مقدار یک کیلو و … .
بعد از آن نوبت مادرشوهر و
مادر عروس رسید.
مادر قل قل میرزا رو به
عروسش نموده و گفت:
ـ الهی سفیدبخت شوی،
مادر. قل قلم را به دست تو
سپردم. امانت است، مادر. خوب
ازش مواظبت کن. این روزها
جوان ها سخت تن به ازدواج
می دهند. اگر ازدواج هم بکنند
سر چند ماه از هم جدا می شوند.
اما، مادر، شما بچگی نکنید. تا
آخر عمر با خوبی و خوشی و
خرمی با هم زندگی کنید. آفرین،
عروس گلم. این درست که سن و
سالی ندارید اما ته دلم روشن
است تا سال های سال با همدیگر
زندگی می کنید.
سپس صورت عروسش را
بوسید و هدیه اش را که عبارت از
۱ متر پارچه پیراهنی و ۱ عدد
ناخن گیر بود به وی داد.
بعد از آن نوبت مادر عروس
بود که از جا برخاسته و به
دامادش بگوید:
ـ دخترم را سپردم دستت.
جانِ تو و جانِ دلگشاخانم. دختر
خوبی است. برو، خیرش را
ببینی. سازگار است. با خوب و بد
زندگی ات می سازد. ممکن است
گاهی نادانی و یا حماقت بکند.
اما منظوری ندارد. من هم اول
زندگی ام از این حماقت ها
می کردم. تو ندید بگیر. در این
دوره و زمانه دخترها به سن ۵۵
که می رسند تازه به فکر شوهر
کردن می افتند. دختر من سنی
ندارد، هنوز عقلی ندارد.
و هدیه خود را که عبارت از
۲ جفت جوراب مردانه و یک
سماور برقی ۱ لیتری بود به
دامادش داد.
آنگاه، مراسم با جشن و
پایکوبی مدعوین ادامه یافت.
بدین ترتیب که خانواده های
عروس و داماد در دو صف
جداگانه روبه روی هم قرار گرفته
و زن و شوهر را در بر گرفتند و
شروع کردند به خواندن. در ابتدا
منسوبین به عروس خواندند:
عسل عسل قند عسل
عروس مث قند و شکر
نون و پیتزا ارزونیتون
دختر نمی دیم بهتون
و در جواب آنها منسوبین به
داماد می گفتند:
اتل متل کوتوله
حال شما چطوره؟
مِرْ کور کورم آوردیم
دخترتونو بردیم
آنان تا پاسی از شب گذشته
جشن و شادی شان را ادامه داده
و در نهایت و در میان خنده و
پایکوبی عروس و داماد را تا خانه
نو مشایعت داشتند.
قل قل میرزا و دلگشاخانم از
اینکه با هم زندگی و زن و شوهر
بودند احساس خیلی خوبی
داشتند. آنها صبح خیلی زود از
خواب بیدار شده و صبحانه شان
را در سکوت کامل کنار همدیگر
می خوردند. سپس کیف هایشان را
برداشته و به سر کارهایشان
می رفتند. دمِ درِ خانه روبه روی
یکدیگر می ایستادند، به هم
لختی خیره می شدند و زیر لبی از
هم کوتاه، خداحافظی می کردند.
طبق توافق، روزهای زوج،
قل قل میرزا با اتوبوس و
دلگشاخانم با تاکسی و در
روزهای فرد، قل قل میرزا با
تاکسی و دلگشاخانم با اتوبوس
به محل کارشان می رفتند. زوج و
فردکردن شان به منظور
صرفه جویی در خرج و
مخارج شان بود. آن زن و شوهر
طی محاسباتی طولانی اما دقیق
امیدوار بودند ۵ سال بعد یعنی در
سال ۱۴۱۲ هجری شمسی
بتوانند ماشینی قسطی خریداری
و سوار آن بشوند. ساعت ۱۲
ظهر طی قرار روزهای زوج و
فردشان تلفنی از حال یکدیگر
باخبر می شدند. بدین ترتیب که
روزهای زوج قل قل میرزا و
روزهای فرد دلگشاخانم گوشی
تلفن را برداشته تا از حال همسر
خود باخبر شوند. زمان مکالمه
بسیار کوتاه و کلمات رد و بدل
شده مختصر و مفید بود:
«خوبی؟ … آره، خوبم. تو خوبی؟
… مرسی، همه چی رو به راهه؟ …
نه، مشکلی نیست … خب، تا بعد
… می بینمت، می بینمت.»
و گوشی تلفن را می گذاشتند.
با وجود اینکه نهار را با هم
نبودند اما هر یک می دانست که
دیگری ظهر برای ناهار چه
می خورد. چرا که برنامه نهار
هفتگی اداره شان را دانسته و به
عبارتی از حفظ بودند. تا ساعت
۴ بعدازظهر هر دوی آنان در
اداره بودند سپس به سراغ کار
دوم شان می رفتند. کار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 