پاورپوینت کامل شعله های گرم آتش ۲۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شعله های گرم آتش ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شعله های گرم آتش ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شعله های گرم آتش ۲۳ اسلاید در PowerPoint :

>

باز هم نشسته ای روبه روی
بخاری. سردت نیست اما همیشه
وقتی از خودت خسته می شوی،
می نشینی جلوی بخاری و به
شعله هایش نگاه می کنی.
شعله های قرمز رنگی که لرزان و
بی صدا خودشان را به تو نشان
می دهند. خودت هم نمی دانی
چرا اینقدر به آنها خیره می شوی
و از دیدن آنها لذت می بری.
بارها روبه روی آنها با خودت
خلوت کردی و با شعله های گرم
آتش درد و دل کرده ای. خنده دار
است ولی تو احساس می کنی که
این شعله ها دلت را روشن می کند
و باعث می شود که تو کلاهت را

قاضی کنی.

وقتی به کارهایت فکر
می کنی، از خودت عصبانی
می شوی. به مادرت حق می دهی
که از دست تو برنجد، اما
نمی دانی که چرا اینقدر دچار
اشتباه می شوی. کوچک تر که
بودی فکر می کردی شاید یکی از
کارهای بچه گانه تو باشد، ولی
حالا می دانی که یکی از
اشتباهات بزرگ توست که به آن
عادت کرده ای و نمی توانی از آن
جدا شوی. خیلی هم سعی
می کردی که این کار را تکرار
نکنی. در تنهایی با خودت دعوا
راه انداخته بودی، حتی گریه هم
می کردی اما درست، در وقتی که
انتظار داشتی همه چیز تمام
شود، اشتباهت را دوباره تکرار
می کردی. بعد هم که اشتباهت
رو می شد احترامت زیر سؤال
می رفت و کسی به تو اعتماد
نمی کرد.

حالا که خوب فکر می کنی
می بینی حتی دوست نداری که
اسم اشتباهت را ببری. بدتر از
همه اینکه مادر، چند روز پیش،
کار تو را گناه می دانست. گناه هم
بود. بارها شنیده بودی که:
«دروغگو دشمن خداست.» اما
تو برای به هم زدن رابطه ای یا
سوء استفاده از چیزی دروغ
نمی گفتی. تو فقط نیاز به احترام
و آرامش داشتی که فکر
می کردی با این کار به دست
می آوری. همه اش هم تقصیر تو
نبود، چون مردم عادت داشتند که
کسی را با خصوصیات خودش
نمی پذیرفتند. همه تو را با
خصوصیات بی پایه و اساسی که
می گفتی بیشتر دوست داشتند.
انگار تو را طور دیگری
می خواستند. دوستان خودت تو
را با شرایط دیگری که از آنِ تو
نبود بهتر می پذیرفتند.

چقدر وقتی می گفتی که از تو
برای بازی در یک فیلم دعوت
کرده اند، به تو اظهار علاقه
می کردند چقدر احترام
می گذاشتند و از بودن با تو لذت
می بردند. تو هم شادی
می کردی، اما می دانستی که
احساس تو یک شادی واقعی
نیست. بارها این کار را تکرار
کرده بودی. باورت شده بود که
این کار برای همه ارزش دارد.
وقتی می گفتی که قرار است به
زودی دو سه سفر به خارج از
کشور بروی، همه به تو حسودی
می کردند و دلشان می خواست
جای تو باشند. خوب چه چیزی
بهتر از این بود. در خانه که کسی
تو را حساب نمی کرد، پدر بی
توجه به تو بود، در واقع برایش
هیچ چیزِ تو اهمیت نداشت.
چون فکر می کرد که خدا با وجود
شما به او پشت کرده بود. با مادر
هم ارتباط خاصی نداشت و جز
یک احوالپرسی ساده چیزی
بین شان رد و بدل نمی شد. مادر
هم تو و «مریم» و «مهسا» را
باعث بدبختی خودش
می دانست. به نظر او، شما سه
نفر بودید که زندگی او و پدر را به
هم زدید و حضور شما دلیلی بود
بر این که پدر برای داشتن فرزند
پسر همسر دیگری انتخاب کند.
ماهیانه مقداری پول به شما
می رساند، تا دهان مادر را ببندد و
کسی کاری به کارش نداشته
باشد و این کار برای این بود که
پدرتان بود و چاره دیگری نبود.
پس چه اهمیتی داشت که
زندگی ات با کمبودهای عاطفی و
روحی همراه است یا نه؟ اصلاً
چه فرقی می کرد چون پدر اصلاً
بودن تو را دوست نداشت چه
برسد به اینکه احتیاجات و
زندگی ات برایش مهم باشد.

همه این رفتارها برایت غیر
قابل تحمل بود و از این رفتار
تمسخرآمیز پدرت عصبانی
می شدی. اما از مادر هم چندان
دل خوشی نداشتی. همیشه به او
می گفتی که اگر پدر زندگی او را
بدون در نظر گرفتن احسا