پاورپوینت کامل من و خورشید، همزادیم … ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من و خورشید، همزادیم … ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من و خورشید، همزادیم … ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من و خورشید، همزادیم … ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

دوباره دریچه افکارم، پر از حرف های توخالی می گردد. فرار
واژه ها از ذهنم و دویدن ذهنم به دنبال دستگیری واژه ها، چقدر
تماشایی است. زندگی، عشق، درخت، باران، … همه و همه
کلماتی ست بی معنی و ترک خورده، که ذهنم را می فشارد و
چوب دستی سؤال را بر سرم می کوباند. جایی، در ابتدای حرکت
پرندگانی که بالای افکار گیجم پَر باز می کنند و چشم هایم به رنگی
بالاتر از سیاهی خیره می ماند، صدای موسیقی ناموزون و خشن
روزگار را می شنوم که بی انگیزه شنیدن، بر گوش هایم تحمیل
می گردد. صدای افتادن از پله های برقی ترقّی، صدای زنگ بستن
درهای بسته انتظار، صدای خاموش گشتن شعله های گرم محبت و
صدای هر آنچه که می شد، دوستش داشت. آری، آن گونه زمین گیر
شدم که دیگر هیچ نگاهی انتظارم را نمی کشد، حتی آن جرقه نوری
که صبح های کودکی ام را از پشت پنجره به تماشا می نشست. روی
صورت سیاه شب دست می کشم تا شاید سرانگشتانم، به دکمه
پیراهن ستاره ای گیر کند اما … غبار زمان، تازیانه اش را بر چهره ام
فرود می آورد. به آینه نگاه می کنم. اندام آینه، در چین و شکن
صورتم، تفسیر می شود. انگار هزار سال نوری گم شده ام در خویش،
بی هیچ حوصله پیدا شدن. به هر سو که می نگرم خاطره ای ست
بی بال و پر، یا شاید طرحی است از کودکی های پیری ام. با سینه ای
لبریز آه می گویم: آن روزها چه شوقی داشتی از نوشتن … .

ناگهان خورشید به من خیره می شود و با ناز چشم هایش، وسعت
سرد وجودم را در آغوش می فشارد. قلبم بی اذن تپش، تپیدن آغاز
می کند. آسمان بی خیالِ ابر، آبی می شود به شوق آواز پرنده و
خورشید انگار، رنگ دزدیده موهایم را به من باز می گرداند. آری. آن
سو، پنجره ای ست که به سوی خدا باز می شود. قلمی ست که برایم
دست تکان می دهد و کاغذ سفیدی ست که روی آن نوشته: «من و
خورشید، همزادیم …»منیره مقدم زاده ـ چابکسر

معجزه نیکی …

از پایین ترین نقطه وجود به بالاترین جوشش شروع خیره گشته.
دلش هاله ای سنگین در بر گرفته؛ از نمایش تأثر، از تکان دادن برای
خداحافظی با خورشید. دیدگانش مملو از پرسش و نگاهش سرشار از
بی پاسخی. قلبش به شماره افتاده و نفس هایش با فاصله در پی هم
می روند. درونش شعله های سرگردانی زبانه می کشد. خود را در
انتهای بودن می بیند که از پرتگاه نیستی آویزان است و دستش تنها
به شاخه ثوابی قدیمی بند است. دست و پا می زند شاید به کمک آن
بتواند از فنایی برهد. لبان ترک برداشته از تشنگی اخلاص، به
سختی از هم جدا می شوند و خیلی آرام نامی بر اریکه وجودش حک
می کنند. داد بی فریادی سر می دهد و یگانه الهه وجود را که
سالیانی ست در نهانخانه غفلت جا گذاشته، فرا می خواند.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.