پاورپوینت کامل وصال ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وصال ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وصال ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وصال ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
>
بر اساس خاطره ای از شهید رضاخاک بین
بهار آمده بود و سبزی درختان باغ، چشم
را می نواخت. عطر شکوفه های گیلاس همه
جا را پر کرده بود. دامنه قهوه ای رنگ
زمین های اطراف خانه های کاهگلی روستا،
زیر ساقه های نورسیده گندم پنهان شده بود.
نسیمی که از روی ساقه های کوتاه و نازک
گندم می گذشت، فرش سبزرنگ زمین را
چون موج موج آب، به حرکت در می آورد. تو
«ساروقِ»(۱) کهنه ات را روی زمین پهن
کردی و نان هایی را که به دست خودت پخته
بودی، روی هم چیدی و میان ساروق
گذاشتی. چهار گوشه ساروق را گره زدی و آن
را به دوش گرفتی. می دانستی این نان ها را که
به نیازمندان روستا بدهی، نذرت ادا می شود.
نذر کرده بودی اگر او از جبهه بیاید، اگر
سالم بازگردد، یک کیسه آرد را نان بپزی و به
نیازمندان بدهی؛ و او بازگشته بود. آن روز
صبح که کنار رودخانه نشسته بودی و کوزه را
از آب سرد و زلال پر می کردی، چشم که از
آب رود برداشتی، اول چکمه های سیاه و
واکس نخورده اش را دیدی که از فرط
خاک آلودگی رنگ باخته بودند و وقتی سر بلند
کردی و لباس های رزمش را دیدی، قلبت به
یکباره فرو ریخت و کوزه سفالین از دستان
لرزانت بر سنگ های کنار رودخانه
افتاد و شکست.
ایستادی؛ روبه روی او ایستادی و در حالی
که گوشه روسری گلدارت را جلوی صورت
سرخ شده از شرمت گرفته بودی؛ زیرچشمی
به او نگریستی که آرام در برابرت ایستاده بود.
چشمان قهوه ای رنگش زیر سایه ابروان
خوش حالتش چهره ای مردانه ای به او داده
بود. او گردآلوده کنار رود دوزانو نشست، کوزه
دوم را از آب سرد رودخانه پر کرد و به دست
گرفت، و در حالی که آن را به دستت می داد،
گفت: «نمی دونم چرا یک دفعه توی راه به دلم
بد افتاد و زود برگشتم، دخترعمو …»
درخششی قلبت را روشن ساخت.
می دانستی با آن همه نذر و نیازت، به زودی
برمی گردد … و آن روز او آمده بود و تو آخرین
نذرت را هم ادا کرده بودی … .
وقتی پدرت به خواستگاری اش جواب
منفی داد، دلت بد جوری شکست. دایم
می گریستی. تنها کسی را که در زندگی از جان
بیشتر دوست داشتی، او بود. تنها کسی که به
خاطرش حاضر شده بودی در برابر پدرت
بایستی و بگویی او تنها کسی است که تو با او
ازدواج خواهی کرد و پدرت در حالی که
دانه های درشت تسبیح را می چرخاند، به تو
نگریسته بود که از خجالت سرخ شده و سرت
را پایین انداخته بودی و با انگشت طرح
اسلیمی ترنج قالی را دنبال می کردی و نگاه
از آن برنمی داشتی مبادا که چشم در چشم
پدر بیندازی.
صدای پدرت را شنیدی که می گفت:
«درسته که پسرعموته، درسته که می گن عقد
دخترعمو، پسرعمو توی آسمون بسته شده،
ولی با همه این حرف ها من راضی به این
وصلت نیستم.»
و تو می گریستی؛ دانه های اشک از روی
گونه های تبدارت روی ترنج قالی فرو
می ریخت و باز صدای پدر که در گوشت
پیچید: «همین شب جمعه عقدکنان تو و
براته، قول ازدواجت را به پسرعمو
همایون خان داده ام …»
و این اولین بار بود که در زندگی ات
احساس بی پناهی و درماندگی می کردی؛
احساس می کردی که تنها وجود
دوست داشتنی زندگی ات را از دست خواهی
داد. تنها کسی را که از کودکی ات دوست
داشتی، همبازی اش بودی و با او سال های
کودکی را میان گندم های نورسیده زمین های
اطراف خانه های کاهگلی روستا جست و خیز
کرده و دویده بودی.
تنها کسی که با بزرگ شدنش و بزرگ
شدنت از هم دور شدید. او بود که دیگر برای
آب کردن کوزه های سفالین کمکت نمی کرد و
دیگر برای دویدن و زودتر رسیدن به رودخانه
با هم مسابقه نمی گذاشتید.
وقتی بزرگ شدی، وقتی دانستی نجابت
و حیای یک دختر نوجوان در این است که با
دختران هم سن و سالش همراه ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 