پاورپوینت کامل دوربین مخفیه؟ ۷۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دوربین مخفیه؟ ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دوربین مخفیه؟ ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دوربین مخفیه؟ ۷۵ اسلاید در PowerPoint :

>

مخالفین و موافقین آماده باشند که
می خواهیم خبری بدهیم توپ. خبری تپل و
کره که هوش را از سر می رباید. بنابراین،

گوش ها باز و چشم ها گشاد!

تیتر خبر این است: دیشب پریشب
«کیقباد تمساح نشان اصل» و «ملوک
الحباب پلنگ دره ای» بساط عروسی راه
انداختند. (البته بی سر و صدا)

باور نمی فرمایید؟ فکر می کنید دروغ
می گوییم؟ ای بابا، چه دروغی، چه کشکی؟ به
جان هر دو نفرشان دروغ نمی گوییم. اصلاً
مگر ما در این قضیه نفعی می بریم یا شاید
فکر می کنید دوربین مخفیه. نخیر، از این
قبیل فکرها نفرمایید که به انحراف خواهید
رفت. ما دوربین مان کجا بود که تازه بخواهیم
مخفی اش کنیم. چی کار کنیم باورتان بشود؟
قسم بخوریم؟ باشد، به جان هر چه مرد است
زن و شوهر شدند، شدند، شدند. از شما چه
پنهان، ما هم خبر نداشتیم. زیدی تلفن کرد و
گفت خبر داغ داغ می خواهید فوری خودتان را
برسانید فلان جا و فلان خیابان که امشب
سور و سات فلانی و بهمانی است. ما هم
اولش مثل شما باورمان نمی شد اما بر
تردیدمان فایق آمدیم. رفتیم و با همین
چشم های خودمان دیدیم که داماد سوار اسب
سفید و عروس با لباس بلند سفید کنار
یکدیگر ایستاده و عکس می اندازند البته بعدا
به این نتیجه رسیدیم امروزه روز سگ و
گربه ها نیز به تزویج یکدیگر در می آیند، پس
چرا باید از عقد و ازدواج آقای «کیقباد تمساح
نشان اصل» و بانو «ملوک الحباب
پلنگ دره ای» تعجب کرد؟

از همه این حرف ها گذشته، شما که
«کیقباد تمساح نشان اصل» و «ملوک الحباب
پلنگ دره ای» را می شناسید؟ آنها را که به یاد
می آورید؟ باباجان، «تمساح نشان» و
«پلنگ دره ای» معروف را می گوییم. همان دو
نفری که در دهه های شصت و هفتاد همچون
گلادیاتور به جان هم افتاده بودند و ول کن
نبودند. همان دشمنان خونی که داشتند با
ناخن و سنگ و چوب و جاروب سر و دست
هم را می شکستند. یادتان آمد؟ ای وای نه،
آنها را نمی گوییم، خواننده نبودند، آرتیست و
هنرپیشه هم نبودند، آقازاده و خانم زاده نبودند
بلکه فقط «پلنگ دره ای» و «تمساح نشان
اصل» بودند. چرا عوضی گرفته اید؟ پس چرا
یادتان نمی آید. باز هم راهنمایی می خواهید؟
فمینیست ها و ضد فمینیست ها، آمد؟ نه؟
مباحث دل انگیز و شیرین دفاع از حقوق حقه
زنان، باز هم نشد؟ ذهن تان را پرواز دهید به
گذشته، به سال های دورتر برگردید.
همان هایی که در مجلات و روزنامه ها و رادیو
تلویزیون چپ و راست برای هم شاخ و شانه
می کشیدند و نامه هوا می کردند. راهنمایی
بیشتر؟ ای بابا، قربان حافظه تان، همان هایی
که با مخفف «پلنگ» و «تمساح» کاسه
بشقاب توی سر یکدیگر خُرد می کردند. دو
نفری که روابط شان همچی یک خرده زیادی
کدر بود! باشد. تسلیم، تسلیم، تسلیم. وقتی
ذهن تان یاری نمی کند چاره چیست. ناچارا
نقبی می زنیم به وسط های تاریخ و ماجرای
مشاجرات و منازعات موافقان و مخالفان
فمینیسم را بیرون می کشیم و برای نیل به
مقصود تعدادی از مقالات بیست و
گفتمان های به یادماندنی آنها را از حافظه
تاریخ خارج ساخته و مرورشان می نماییم.
باشد که خداوند تبارک و تعالی به
خوانندگان مان در هر جا و مکانی که هستند و
هر پست و مقامی که دارند حافظه ای مَشت و
مامان ارزانی داشته و جمیع آنان را از بلیه
موذی فراموشکاری محفوظ و مصون بدارد.
آمین یا رب العالمین!

بنابراین حالا می رویم که داشته باشیم
چند تایی مرقومه مکتوبه مطروحه و ایضا
دیالوگ های مفتوحه از تاریخ «فمینیسم» و
«آنتی فمینیسم» را در آن برهه از زمان.

مقاله ـ مندرج در مجله … (سال ۱۳۷۴)

جناب آقای «تمساح نشان اصل»

فکر کردی؛ هر چه بگویی می شنوم، هر
چه بنویسی می خوانم، هر جا بروی سایه ات را
با تیر می زنم. به خیالت رسیده، هزار تا مثل
تو هم نمی تواند از چنگ من فرار بکند.
شنیدم در مصاحبه با روزنامه … چقدر
خزعبلات سر هم کرده بودی. الهی که تب
طوطی بگیری. هپاتیت cگرفته، کارت به
جایی رسیده شعار ناموزن «پسرا شیرند مث
شمشیرند دخترا موشند مث خرگوشند» سر
می دهی! الهی خناق بگیری. آره، ارواح آن
شکمت. تو گفتی ما هم باور کردیم.
عتیقه جان، این حرف های صد تا یک غاز
ارتجاعی را بگذار درِ کوزه آبش را بخور. این
اراجیف زمانی خریدار داشتند که مکتب
شارلاتانیسم برای خودش برو بیایی داشت و
این اراجیف مال وقتی بود که مردهای
چندش آور زن های از همه جا بی خبر را مثل
مارمولک زیر یوغ بردگی و بندگی داشتند و
مثل چی ازشان کار می کشیدند. و لکن به
کوری چشم دشمنان دیری نپاییده است که
خانم ها آگاه شده و خودشان را از زیر بار ظلم
و ستم شپش های پشمالو که همانا شما
مردهای زالوصفت باشید رهانیدند. آری، از
زیر بار شماهایی که حالایش هم از
چنگال های پلیدتان خون مان چکه چکه
می چکد. آری، مگر نشنیده ای که می گویند
پایان شب سیه سفید است. شب رفت و روز
آمد. دیگر جمع کنید کاسه کوزه هایتان را،
زن ها آگاه شده اند و دیگر از شما نمی ترسند.
شما مردها فکر می کنید آفتاب همیشه از
طرف شرق می تابد، ولی نخیر، گاهی از طرف
غرب می تابد، گاهی هم از طرف شمال و
حتی از طرف جنوب می تابد. به عبارت دیگر
به قول آن شاعر که اسمش یادم نمانده
«دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ».

فکر می کنی منظور شاعر گرانمایه از بیان
این شعر چه افرادی بوده است؟ واضح و
مبرهن می باشد منظور وی راسته مردها
می باشد. البته جماعت مردصفت هنوز
برایشان زود است تا از فنون ظریف شعر و
شاعری چیزی دستگیرشان بشود. هر چند، از
چیزهای دیگر هم چیزی دستگیرشان
نمی شود. حالا که حرف به اینجا رسید این را
هم اضافه کنم اگر مردها زود قافیه را می بازند
به این دلیل است که وزن شان کم و بی مقدار
است و ردیف سوتی می دهند. باری، برگردیم
به بحث مان. داشتم می گفتم شاعر این شعر
پرنغز که به احتمال صد در صد زن بوده و یا
اگر هم زن نبوده حتما مرد هم نبوده؛ این
اشعار را در وصف مردهای طاعون گرفته
سروده، دلیلش هم این است پس چرا وقتی
مردها به زن هایشان که می رسند عبد و عبید
و خوار و خفیف و کلاً خاکسارشان می شوند؟
حالا محکوم شدی؟ اگر مردی، اعتراف کن.
همین امروز برو در تلویزیون اعتراف کن و یا
بگو در روزنامه بنویسند یک زن با یک مثال
کوچولو سوسکم کرده و ثابت نموده مردها نه
تنها شیر نیستند بلکه بچه آبدزدک هم
نیستند. این را هم بگویم ما زن ها گرچه توی
آشپزخانه خانه مان پیاز و سیب زمینی پوست
می کَنیم اما در کنارش چند واحد از دروس
منطق و فلسفه را هم گذرانده ایم و از استنتاج
و تالی و مقدمه و برهان خلف چیزهایی
سرمان می شود و به وقتش چشم های همه
شما مردها را از توی کاسه سرتان در
می آوریم.

این از اولندش، دویّمندش اگر ریگی توی
کفش مردها نیست زحمت بکشند سری به
محتویات کیف های خانم های امروزی بزنند.
با چشم های کور شده تان خواهید دید اقل کم
صدی نود ما مجهز به چاقوی ضامن دار
می باشیم که این موضوع از یک طرف مشت
محکمی است بر دهان شما و از طرف دیگر
بیانگر تنویر افکار قاطبه بانوان محترم در
قرون جدیده می باشد. وجود پربرکت چاقوی
ضامن دار نیز خود نشانه ای است برای مردان
بی بو و خاصیت تا بیم روزهای تاریک و
سراسر عذاب الیم آینده را مثل چی با خود
داشته باشند. آری، اینک بانوان شجاع و
مقتدر ما اعم از زن ها و دخترها در جای جای
مملکت می دانند و قادرند با استفاده از آخرین
و پیشرفته ترین ابزار و تجهیزات از خود دفاع
نمایند و در طرفه العینی پوزه کلیه هیولاهای
پوزه بلند را به خاک می مالند. هر چند، شما در
این زمینه نیز دید بصیرت لازم را ندارید تا به
برتری ما زبان به اعتراف بگشایید. گفتم دید
بصیرت، دید بصیرت که هیچ، شما مردها دید
مادون قرمز هم ندارید.

بسیار خوب، در آیتم دومندش هم حالت
گرفته شد. ببینم باز می گویی «دخترها موشند
مثل خرگوشند؟» حال آنکه اگر اندکی صداقت
در وجودت باشد نتیجه گیری می کنی که
دخترها نه تنها موش نیستند بلکه عمرا
خرگوش هم نمی باشند. آری، ما بانوان این
قابلیت های بالا را داریم که با یک مثال
بی قابلیت دهان هر چه مرد یاوه گو است را
بسته و دندان هایشان را در دهان خُرد
بنماییم. آیا باز برای ما قپی می آیید؟ ما اگر
جای شما بودیم از خجالت آب می شدیم
می رفتیم زیر جبه زمین یا طبقات تحتانی تر
آن.

سوّمندش، به قول آن شاعر که می گوید
گذشت آن زمان هایی که آن سان گذشت ما
نیز به تأسی او می گوییم، گذشت آن زمانی که
آن سان گذشت و منظور نظرمان این است،
گذشت آن زمان هایی که مردها طی یک
سری تبلیغات مسموم مدعی بودند بانوان از
موش و سوسک و سیرسیرک و نیز مارمولک
می ترسند. بلاشک اینجایش را هم کور
خوانده اید زیرا امروزه روز خانم ها و دخترهای
فرهیخته نه تنها از موش ها و سوسک ها و
دیگر موجودات موذی مشمول طبقه بندی
جانداران همانند چرنده ها و خزنده ها
نمی ترسند، بلکه از اسب آبی و سمور دریایی
با آن هیکل قناص شان نیز نمی ترسند. اگر
شک دارید می توانید بروید آزمایشگاههای
جانورشناسی و تاکسودرمی شناسی را مشاهده
نمایید که به وفور در مملکت ما گسترانیده
شده اند و در آنجا خانم های فراوانی به کار و

تلاش و کسب معاش و رزق و روزی حلال
مشغولند. آری، در این مناطق و نواحی
حساس آنان دستکش به دست با چاقوهای
نوک تیز دل و قلوه موش و سیرابی مارمولک
را در آورده و انگار نه انگار، انواع و اقسام
آزمایشات را از فشار خون گرفته تا یرقان و
تب یونجه را به سرانجام مقصود می رسانند.
آری، الان وقتش رسیده که دوبامبی بزنید
توی سرتان؟ جناب آقای «تمساح نشان
اصل!»

آیا کافی است یا هنوز می خواهی؟
چنانچه کافی است که هیچ، اما اگر هنوز افکار
شیطانی و مخرب در مغزتان می گذرد بهتر
است بدانید آدرس را عوضی آمده اید و
چنانچه باز بر روی این گونه مقولات سماجت
نمایید مجبور می شویم بر خلاف میل باطنی
طی اقدامی بی سابقه پیشینه تاریخی تان را
بکشیم وسط و قضاوت را به دیگران واگذار
نماییم. مطمئن باشید مثل کلم پخته محکوم
و در انظار عمومی خوار و خفیف و زار و ذلیل
خواهید شد و از اینجا نیز می توانیم نتیجه
بگیریم پس از آن همه لی لی به لا لا
گذاشتن ها و دعای خیری که بی خودی پشت
سر شما مردها بوده، همه تان مورد داشته،
کچل و بی ریختید و میانجای سرتان زود
طاس می شود. با این توصیفات و توضیحات
اگر می خواهی گریه کنی، گریه کن. باید بگویم

که بله، گریه هم دارد. اما، در عین حال یک
راه حل هم دارد. راه حلش ساده است. مردها
بروند قبرستان و از گذشته خودشان توبه کنند
و آنقدر، های های گریه کنند تا بشوند پوست
و استخوانی.

جوابیه ـ مندرج در روزنامه … (سال ۷۴،
همان ماه ولیکن چند روز بعد)

سرکار خانم «ملوک الحباب پلنگ دره ای»

ده بیست سه پونزده هزار و شصت و
شونزده

هر کی می گه شونزده نیس ۱۷، ۱۸، ۱۹،
۲۰

جسارتا مگر آبجی مون شب قبلی رودلی
چیزی داشته اند؟ ما که از مقاله آبکی و
چرندیات فت و فراوان آن مختصری رودل
نمودیم. حتم رودل هم مسلکان از حد گذشته!
این از اولندش.

دومندش، آبجی «ملوک الحباب» خانم،
کجا با این عجله، پیاده شو با هم بریم. واسه
خودت تخته گاز می ری انگار نه انگار ما هم
هستیم. خواهشا این لیچارها را سوار یکی
کنید که جنس شما را نشناسه. از توی این
لیچارها یک چیز در آمد. آن چیز چیست؟ که
خانم ها کلّهم اجمعین یک تخته شان کم
است، که ناقص العقلند، که جد اندر جد خُل و
چلند، که همه شان در رشته مزخرفات دکترا
گرفته اند. ور ور ور، ور ور ور، صبح تا شب
مزخرفات می بافند و به خورد این و آن
می دهند. این هم از دومندش، اما خیر،
دومندش هنوز ادامه دارد. شما زن ها را ما
مردها بالاخره آدم تان می کنیم. این خط و این
نشان!

سومندش، خاله خاله جان، یادت باشد اگر
مردها کفری بشوند قاطی می کنند می زنند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.