پاورپوینت کامل فرشته هایی که عاشق می شوند ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فرشته هایی که عاشق می شوند ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرشته هایی که عاشق می شوند ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فرشته هایی که عاشق می شوند ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

>

«بانو و جوانی خویش»، «حضور آبی
مینا»، «جامه دران»، «چهل سالگی» و
«خنکای سپیده دم» کمابیش آنقدر مطرح
هستند که بخواهند از سال ۱۳۷۱ تا به حال
«ناهید طباطبایی» را به خوانندگان ایرانی و
ادب دوستان معرفی کنند، ولی معلوم نیست
انتشار «آبی و صورتی» در سال ۱۳۸۳ در
۴۶۴ صفحه چه ویژگی مثبتی دارد که بخواهد

بر امتیازات ادبی خانم «طباطبایی» بیفزاید؟

البته شاید بتوان بسته به حجم قطور این
کتاب آن را شاهکار این نویسنده خواند اما جز
وجود دو فرشته دست و پا چلفتی و گیج که دم
به دم بالای سر قهرمان رمان پیدایشان
می شود و او را مجبور به کتابت خاطرات
گذشته می کنند، چیز نویی در این کتاب
نمی توان یافت. فرشته های خیر و شری با
لباس های حریر آبی و صورتی که جز بال های
کم حال و چرک شان نشان خاصی از فرشته
بودن در آنها نمی توان یافت، و آشکار نیست
که چرا این دو به نشخوار زندگی گذشتگان
علاقه مند هستند و بدتر از آن با مکتوب
شدن سرنوشت آنان، خود حیات ابدی
می یابند و بال و پر ریخته شان دوباره جان
می گیرد و پر می گشایند، آن هم نه برای
صعود به ملکوت اعلی بلکه برای پرسه زدن
دوباره در خانه های اموات گذشته!

«او دیگر آن فیروزه خوش آب و رنگ
سابق نیست. ما هم دیگر آن فرشته های تپل
مپل و نازنازی نبودیم. همه مان داریم پیر و
دست و پا چلفتی می شویم. من و صورتی
شده ایم عین دو تا مرغ خپله که تنها
می توانند از روی دیوار بپرند پایین.
بال هایمان ضعیف و چرک شده و از آن بدتر،
پرهایی است که می ریزد و دیگر در نمی آید.
همه از چیزی که بودیم فاصله گرفتیم و به
چیزی که نمی خواستیم بشویم، به موجوداتی
بلاتکلیف نزدیک تر شدیم. فیروزه هم
درست مثل ماست. دایم بی حوصله است.
انگار دنبال چیزی می گردد.»(ص۹)

و لابد این فرشته ها که بیست سال است
فیروزه را تحریک می کنند تا رمان خاندانش
را بنویسد، مأمور بر سر حوصله آوردن او
هستند. آنان معتقدند قهرمان داستان به
مادربزرگ هایش مدیون است تا سرنوشت
آنها را بنویسد و روشن نیست با این نوشتن،
حقانیت چه کسی قرار است اثبات شود و یا
مثلاً روح کدام یک از اموات با این کتابت
آرامش می یابد!

آبی و صورتی مدام به فیروزه، قهرمان
رمان می گویند که اگر شروع به نوشتن نکند،
علاوه بر آنان، همه زنده ها و مرده های فامیل
نیز در او می پوسند و وی می شود قبرستان.
هر چند فیروزه به شدت از قبرستان شدن
می هراسد. «اما من قبرستان نیستم. همه در
من زندگی می کنند توی ذهنم و توی قلبم.
هیچ کس نمرده. ما زنده ایم.»(ص۱۰)

فیروزه از کودکی و از همان زمانی که به
مادربزرگش در پاک کردن سبزی کمک کرده
است، از زبان او شنیده که دو فرشته روی
شانه هر کس وجود دارد و از همان وقت آبی
و صورتی را می بیند. اولش هم به گفته
مادربزرگ وظیفه این دو فرشته نوشتن
کارهای خوب و بد فیروزه است و وی فقط در
آب حوض و آینه آنها را می بیند ولی کم کم
فرشته ها از شانه فیروزه پایین می آیند و از
نوشتن دفتر اعمال او استعفا می دهند و در
کارهایش فضولی می کنند، حتی عاشق
می شوند. «کم کم داشتند شبیه من می شدند.
اما هر دوشان، هم با من فرق داشتند هم با
همدیگر. بال هایشان، مانند بال های
فرشتگان دیگر بود. اما اخلاق شان اصلاً با
اخلاق بقیه فرشته ها جور در نمی آمد. حتی از
روی شانه های من پایین آمده بودند و این
طرف و آن طرف می رفتند. برای همین هم
دیگر خیلی قبول شان نداشتم. از فرشته های
دَدَری زیاد خوشم نمی آمد. بزرگ تر که شدیم
عاشق شدیم. دفعه اول من و صورتی، و آبی
به ما خندید. دفعه بعد من و آبی، و صورتی ما
را مسخره کرد. اما دفعه سوم وقتی هر سه با
هم عاشق شدیم، من گریه کردم.»(ص۲۶)

فرشته هایی که حتی قهرمان قبول شان
ندارد و مدام به آنها می گوید مرغ های خپله
پررو یا پیرزن های ورّاجِ لجبازِ خودخواه، چطور
می توانند در باور مخاطب بنشینند؛
فرشته هایی که درد عشق را خیلی خوب
می فهمند و می خواهند فیروزه از رنج و عشق
اجدادش بنویسد چرا که مادر و مادربزرگ های
فیروزه در زندگی رنج بسیار برده اند و آنها هم
با مادربزرگ ها رنج کشیده اند چون عشق،
همه زندگی زن هاست و رنج آور.

آبی که فرشته نگارش اعمال بد فیروزه
است، پیرزنی مغرور و پرمدعاست و صورتی
پیرزنی احمق که دایم قهر می کند و گم
می شود و یکی باید پیدایش کند و شرط او
برای پیدا شدن انتقال ماجرا از خاندان پدری
فیروزه به خاندان مادری اش است؛ و تمام این
گم و پیدا شدن های کودکانه بهانه ای است تا
«طباطبایی» وقایع داستانش را با تمهیدی از
جد پدری به جد مادری فیروزه مرتبط کند و
خواننده اش را از هر دو جهت با اجداد فیروزه
آشنا سازد.

این دو فرشته تنها کار خارق العاده شان
گرفتن دست های فیروزه و بردن او به درون
تاریخ است طوری که وقایع تاریخ زنده شده و
آنها حتی مسیر وقوع وقایع مربوط به آیندگان
را کمی دستکاری می کنند.

تمام کار این دو فرشته همین است که
دست فیروزه را بگیرند و با خودشان ببرند و
بیاورند و تا پایان رمان هیچ ویژگی مثبت
دیگری از خود ارائه ندهند. تا اینکه خواننده
نیز چون فیروزه از دست آنها خسته شده و
حضورشان را بدون دلیل بداند. توجیهات

نویسنده برای ملموس شدن فرشته ها و درک
حضور عینی آنها هم به این مختص می شود
که وقتی «صورتی» بالش به جایی گیر می کند
و زخمی می شود، دست فیروزه درد می گیرد و
یا وقتی موهای فیروزه می ریزد، پرهای
فرشته ها هم می ریزند، آن هم وقتی فرشته ها
با فیروزه متولد نشده اند و قبل از وی همه
چیز را می دیدند و می دانستند و معلوم نیست
قبلاً فرشته های کدام بخت برگشته دیگری
بوده اند.

آبی و صورتی وقایع سیاسی و اجتماعی
ایران و به تبع آن تغییر وضعیت زنان را از
زمان افول قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان
تا پس از انقلاب روایت می کنند و بستر این
وقایع در خانه دکتر میمنت پزشک
ناصرالدین شاه است. خانه دکتر میمنت جد
پدری فیروزه جایی است که فرشته ها از آنجا
آمده اند و در پایان دوباره به همان جا باز
می گردند تا باز چند ماه یا چند سال دیگر
بیفتند به جان فیروزه تا لابد رمان دیگری
بنویسد. در این واکاوی تاریخ «طباطبایی»

طوری وقایع دوران رضاخان و پسرش را با
حوادث زندگی شخصیت های رمانش
هماهنگ می کند که حتی گاه آنها از
کوچک ترین مسائل دربار مطلع هستند. البته
برخی از این اطلاعات بیشتر به درد تاریخ
می خورد تا یک رمان ادبی و احتمالاً نویسنده
تنها با این کارش نشان داده که زمینه
اطلاعات او در مورد گذشته ایران بسیار
گسترده است، همین و بس. مثل ماجرای
آمدن فوزیه با قطار به تهران و وضعیت
نامناسب راههای ایران در آن دوران. حتی اگر
بپذیریم که نگارنده قصد داشته با زنده کردن
تاریخ بدون ذکر خوب و بد آن، آدم هایش را
در بستر تاریخ زنده نشان دهد، لااقل انتظار
می رفت که تاریخ همه جانبه به خواننده عرضه
شود نه اینکه نویسنده تنها وقایعی را که
می تواند برای مخاطبش جذاب باشد برگزیند
و از ذکر روند واقعی تاریخ حذر کند. همان قدر
که در دربار ماجرا هست، در دل مردم و در
اتفاقات روزمره حادثه خوابیده است. هر چند
شخصیت های «آبی و صورتی» هیچ
عکس العملی در مورد تغییرات سیاسی از خود
نشان نمی دهند، ولی فیروزه که زندگی زنان
خاندانش را در مسیر زمان می کاود، جا داشت
از تأثیرات مثبت و منفی این تحولات سیاسی
بر جامعه زنان سخن بگوید و حتی به طور
غیر مستقیم به وضعیت خود در زمان
براندازی طاغوت و وقایع انقلاب اشاره کند.

نتیجه هم این می شود که به تاریخ معاصر
ایران و به وقایع پس از انقلاب اشاره خاصی
نمی شود آن هم به این دلیل که قصد فیروزه
سیر و سفر در گذشته است، آنقدر که خواننده
حتی با خود او هم آشنا نیست. کل آگاهی
مخاطب از قهرمان داستان محدود به زنی
میانسال می شود که دو پسر دارد و یک سال
تمام در آپارتمانش بدون حضور هیچ انسانی،
همراه با فرشته ها و ارواح داستان می نویسد و
تازه گله مند است که چرا مثل مادربزرگش زیبا
نیست و صورتی می گوید: «ای مادر بختت به
بخت مادربزرگت نرود. خوشگلی که چیزی
نیست.»(ص۲۶۲) و لابد خوشبخت ترین زن
فامیل همین فیروزه ای است که در عالم
هپروت سیر می کند و مأموریتش ذکر
گذشته هاست و عشق های پایدار توأم با ظلم
به زنان.

اگر داستان در بستر زمانی خودش پیش
می رفت، مشکلی به نام بهانه بیان پیش
نمی آمد ولی وقتی زمان حال است و فیروزه
به گذشته می رود و در زمان حال دیده هایش
را می نویسد، مشکل لزوم بیان پیش می آید.
چه چیزی در این گذشته هست که باید گفته
شود جز تکرار مکررات وضعیت زنان در عصر
پهلوی و فرهنگ خانواده های مردسالار. تنها
بهانه واهی نویسنده هم حضور همین آبی
و صورتی و اصرار آنها برای بیان
است آن هم در حالی که وجود خود آبی
و صورتی و اصرارشان خود در پرده
ابهام است.

«طباطبایی» فقط به وسیله این دو
فرشته پیر و از کار افتاده خواسته است به
داستانش جذابیت بدهد و با تغییرهای مکرر
زاویه دید از منظر فیروزه، فرشتگان و
خودش، رمان خاندان فیروزه را بنگارد. وقتی
هم که مخاطب از وقایع گذشته خسته
می شود، شاهد لج و لجبازی آبی و صورتی و
اظهار خستگی فیروزه از نوشتن رمان شود.
رمانی که سال های گذشته را درمی نوردد و از
حال به گذشته دور و دورتر می رود ولی اصلاً
گذشت زمان حال در آن احساس نمی شود.
زندگی فیروزه به تمامی فراموش شده و گویا
او در عالم تجریدی و به دور از همه چیز
فقط موظف به نوشتن است آن هم با کشف
و شهودی که دو فرشته برایش مهیا
می کنند. گویا هر کسی که نویسنده شده مدام
فرشته ای دور و برش بال بال زده و وراجی
کرده و به او سوژه داده تا ذوق و شوق نوشتن
در وی زنده شده است! درست مثل فیروزه که
به قول خودش نویسنده نیست و علاقه ای
هم به نوشتن ندارد ولی این فرشته هایش
هستند که دست بردار نیستند و هی یک سال
تمام اذیتش می کنند تا او کار نوشتن را به
پایان ببرد. البته فرشته ها هم دست تنها
نیستند. وقتی ارواح خاندان مطلع می شوند
یکی از نوه، نتیجه هایشان دست به قلم برده،
راه و بیراه ظاهر می شوند و نوشته های فیروزه
را تأیید یا تکذیب می کنند و اسرار دیگری را
از درون صندوقچه سینه شان بیرون می ریزند.
در روز تولد فیروزه و اتمام کتاب هم، ناگهان
همه ارواح با هم و بی خبر به اتاق فیروزه
می ریزند و ناراحتی و خوشح

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.