پاورپوینت کامل فصل شکفتن ۲۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فصل شکفتن ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل شکفتن ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل شکفتن ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

>

دلم می خواهد کتاب دلم را بخوانی

سلام! امیدوارم وقتی که نوشته ام ر
می خوانی، لحظه ای برای درنگ کردن و فکر
کردن داشته باشی! گرچه همین که وقتت را
برای خواندن نامه ام می گذاری، من را برای
رسیدن به آنچه که در نظرم هست، امیدوارتر

می کنی.

امروز از صبح که می خواستم برای رفتن
به مدرسه آماده شوم، نگرانی عجیبی داشتم.
راستش را بخواهی سرِ کلاس ریاضی و
هندسه هم چیزی متوجه نشدم؛ یعنی هر
چقدر که سعی کردم، نتوانستم که فکرم را
متمرکز کنم. از همان لحظه اول تصمیم
گرفتم که حتما با تو صحبت کنم، شاید قدری
از این استرس ها و واکنش های منفی ام کم
شود. ولی وقتی که به خانه آمدم کنترل خودم
را از دست دادم. در آن لحظه نمی توانستم که
چه کاری انجام بدهم. واقعا در حالت عجیبی
قرار داشتم. خسته و بی حوصله که بودم و
حالا تمام غصه های عالم هم روی دلم
نشسته بود.

وقتی درِ خانه را باز کردم، توقع داشتم
مثل همیشه صدای مادر را در حال غذا
درست کردن در آشپزخانه بشنوم، اما خانه
ساکت و آرام بود و این سکوت بیشتر مرا
می ترساند. در حالی که لباس هایم را عوض
می کردم مادر را صدا زدم، اما خبری نبود. دلم
شور می زد. وقتی که وارد آشپزخانه شدم، کنار
اجاق گاز نامه مادر را دیدم. دلم لرزید، از
چیزی که می ترسیدم اتفاق افتاده بود. مادر
نوشته بود که تصمیمش را گرفته تا برای
همیشه «من»، «عرفان»، «علی» و تو را که
تقریبا مدت ها است که از ما جدا شده بودی،
ترک کند. همین امروز هم بلیط گرفته و
برگشته بود به خانه ای که بیست و دو سال
قبل آنجا را به خاطر زندگی با تو ترک کرده
بود. دقیقا لحظه ای که نامه مادر را می خواندم
صدای فرو ریختن زندگی ام را می شنیدم و
کاملاً حس می کردم که پایه های آرزویم شروع
به لرزیدن کرده است. اولین احساسی که به
من دست داد، باعث شد تا چند ساعت گریه
امانم ندهد. راستش را هم بخواهی، از دست
تو عصبانی بودم. تمام این مصیبت ها و
مشکلات را به خاطر اشتباهات تو می دانستم،
شاید اگر … بگذریم. از دست تو و مادر ناراحت
شده بودم و بر بی گناهی خودم در از هم
پاشیدن زندگی ام گریه می کردم. اما کلاهم را
که خوب قاضی کردم، دیدم مادر هم حق دارد.
شاید اگر من هم جای او بودم همین کار را
می کردم. مادر خسته شده بود و دیگر توانی
برای ادامه زندگی نداشت. به قول خودش
خسته شده بود، از بس که صورتش را با سیلی
سرخ نگه داشته بود. حالا او نیست و من و تو
هستیم. واقعا می خواهم بدانم، پدر! آیا تو به او
حق می دهی یا نه؟ به کسی که سه بچه قد و
نیم قد را در آغاز جوانی اش برای ادامه زندگی
با تو بزرگ کرده بود. به کسی که مجبور شده
بود به خاطر «علی» که تازه به دنیا آمده بود،
از درس خواندنش، از نوجوانی اش، از
راحتی ها و آرزوهای کوچک و بزرگش بگذرد.
بعد هم که «عرفان» و من خیلی زود به
زندگی تان وارد شدیم و او همه زندگی اش را
وقف تربیت ما کرد. شاید در ذهنت این تصور
باشد که همه مادرها در زندگی شان همین قدر
گذشت و فداکاری دارند. من هم این فکر تو را
تأیید می کنم، اما مادر چندین بار با
شکست های پی در پی ات ساخته بود و حتی
به گفته خودت وسایل جهیزیه اش را هم برای
رونق گرفتن کسب و کارت فروخته بود، اما تا
به حال از خودت پرسیده ای به چه امیدی و
چه دلیل مهمی می تواند اینقدر یک انسان را
از خواسته هایش دور کند.

پدر! وقتی به زندگی گذشته مادر فکر
می کنم، اشک در چشمانم حلقه می زند،
شب هایی که تو نبودی و او از ترس و واهمه
در شهری غریب بالای سر فرزندانش بیدار
می ماند. یا روزهایی که در خانه تو مجبور به
بافتن قالی می شد تا بتواند کمک خرجی برای
تو باشد. نه، نه! اشتباه نکن، نمی خواهم تو را
که پدرم هستی و تا آخر دنیا هم پدرم خواهی
بود، مؤاخذه و بازخواست کنم. قبول دارم که
تو هم برای زندگی تلاش کردی و نهایت
سعی ات هم در این بوده که ما را خوشبخت
ببینی. اما پدرم، با نهایت دلتنگی و ناراحتی
باید بگویم که هیچ وقت نتوانسته ای که
لب