پاورپوینت کامل امان از دست … ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امان از دست … ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امان از دست … ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امان از دست … ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
>
با سلام خدمت خواهر – عزیزم منیره خانمِ گل!امیدوارم که حالت خوب
باشد و سرزنده و شاد به
درس هایت ادامه بدهی. اگر از
حال خواهر عزیزتر از جانت یعنی
سرکار مهری خانم و خانواده جویا
شوی، همگی خوبیم و مامان و
آقاجون سلامِ گرمی برایت
می فرستند. داداش هادی هم به
دلیل آمدن عضو جدید به خانواده
که همان کامپیوتر باشد، فرصت
نمی کند حال و احوالی از تو
بپرسد و البته پیغام داده که به
منیره بگو من می توانم فقط
برایش ایمیل بزنم. در غیر این
صورت از دادن هر گونه پیغام و
پسغام معذور است. اگر چه از
همان روزی که آقاجون، دمِ
عیدی، به اصرار تو خانواده را
وارد عرصه پیشرفت و تکنولوژی
کرد، این داداش هادی مذکور فقط
رایانه بازی می کند و هیچ کار
دیگری هم انجام نمی دهد، چه
برسد به اینکه از ایمیل و این
طور چیزها سر در بیاورد.
خلاصه که این بار، وجود تو
در خانه معجزه آفرید و بالاخره
بعد از مدت ها ما هم به جرگه
رایانه داران پیوستیم و آقاجون
بعد از سال ها، یک عیدی درست
و حسابی و گرانقیمت به ما داد.
البته باید بگویم که خیلی هم
آش دهان سوزی نیست، اما به
هر حال بهتر از بی کامپیوتری
است.
آقاجون هرازچندگاهی
می آید و به اتاق ما، که حالا شده
اتاق کامپیوتر، سری می زند و
سفارش می کند که: «از این
دستگاهِ بی زبون اینقدر کار
نکشید! می سوزه، نمی رم
درستش کنم ها، گفته باشم!»
البته من سعی کردم آقاجون
را قانع کنم که اینقدر از امثال این
بی زبان در مؤسسات و شرکت ها
کار می کشند و استفاده می کنند.
آن هم به طور شبانه روزی که
استفاده ما از کامپیوتر در این
یکی دو ساعت مهم نیست و
مشکلی ایجاد نمی کند. اما
آقاجون باز هم حرف خودش را
می زند و خنده دار اینجاست که
می گوید: «خودِ فروشنده گفت
اینها نرم ابزاره، زود خراب
می شه!» بعد هم قیافه
متخصصانه ای به خودش
می گیرد و ادامه می دهد: «اونا که
توی شرکت ها هستند
سفت ابزارند، با اینکه ما خریدیم
فرق می کنه!»
من هم خیلی سر به سر
آقاجون نمی گذارم. همین که
دست به جیب مبارک برده و
اجازه داده که ما از داشتن
کامپیوتر لذت ببریم، هزار بار
جای شکر دارد.
از بحث کامپیوتر که بگذریم
دلم می خواهد در مورد عیدی که
گذشت بگویم. واقعا که خیلی
خوش گذشت و لحظات خوبی
برای ما بود.
رفتن به مشهد و گردش و
تفریح در شهرهای مختلفِ وسط
راه خیلی جالب بود. انصافا
آقاجون و عمو حسابی سنگ
تمام گذاشتند. البته از
سختی هایش که بگذریم،
مسافرت جالبی بود. مخصوصا
فراموش نمی کنم که زن عموجان
چادر به کمرش بسته و مثل
فالگیرها کاسه و بشقاب جابه جا
می کرد. الحق هم که فال های
جالبی می گرفت. برای تو هم که
خوب فالی گرفت. یادم باشد فالی
را که زن عمو برای تو می گفت،
با آب طلا بنویسم و بزنم توی
اتاق تا داغت را تازه کنم. معلوم
بود که در پشت پرده شوخی و
خنده از دانشگاه رفتن تو و
بی محلی به پسرشان خیلی
ناراحت است. تو هم که اصلاً به
روی مبارک نمی آوردی و انگار
نه انگار که زن عمو حرف از تو و
دانشگاه و مسائل دیگر می زند. از
طرفی هم مامان قضیه را جدی
گرفته بود و داشت با زن عمو از
هزار و یک مسئله زندگی حرف
می زد. به قول معروف خدا نکند
کسی را جَوّ بگیرد؛ کم کم آقاجون
و عمو و «بهروز» هم وارد قضیه
شده بودند. اما زن عمو گوشش
به هیچ حرفی بدهکار نبود و
مدام می گفت: «منیره جان! یه کار
اشتباهی کردی که از آن ناراحتی.
یکی را هم خیلی دوست داری،
اما خجالت می کشی که
ان شاءاللّه وقتی فهمیدی
دانشگاه رفتن فایده ای ندارد،
آن قضیه هم حل می شود.» اما
خودمانیم، اگر زن عمو با آن
لهجه خاص و چادری که به
کمرش بسته بود، همان جا
می ماند، کار و کاسبی خوبی راه
می انداخت! ولی خوب شد که ما
یک مسافرت با عموجان رفتیم،
چون تو حداقل توانستی پسرعمو
را خوب بشناسی. من که اگر جای
تو باشم از همین الان جواب
منفی ام را می چسبانم سر درِ
خانه، تا از همان ابتدای ورود
ملتفت قضیه بشوند؛ ناسلامتی
رفته بودیم مسافرت! نرفته بودیم
کنفرانس بین المللی که اینقدر به
خودشان می رسیدند و ژل و کرم
می زدند. البته شاید هم «بهروز»
این کارها را می کرد که دل تو را
به دست بیاورد که صد البته نشد.
راستی خبر مهمی برایت
دارم؛ آن هم اینکه بالاخره من
هم موفق شدم جیب آقاجون را
خالی کنم و یک فقره چک به
تعداد چک های
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 