پاورپوینت کامل سفره عشق و صفا کجاپهن است؟ ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفره عشق و صفا کجاپهن است؟ ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفره عشق و صفا کجاپهن است؟ ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سفره عشق و صفا کجاپهن است؟ ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

دخترها می آیند، خنده کنان،
دسته جمعی، با ادا و اصول های
غیر معمول؛ میان شان راه باز
می کنم و می گذرم. هنوز به
چهارراه نرسیده، صدای داد و
فریاد یکی از آنها ناگهان توی

خلوت پارک مقابلم می پیچد.

ـ چی خیال کردی، گذشت
مادرجان، گذشت …

برمی گردم و به پشت سرم
نگاهی می اندازم. زنی مسن در
آن جمع هزار رنگ، مچاله و
بی رنگ و رو ایستاده و دختری
سر تا پا بنفش، زل زده به او. یک
دسته پسر جوان آن سوی خیابان
ایستاده اند به تماشا. انتظار توی
چشم های بی پروایشان موج
می زند. زن مسن تکیه می دهد
به دیوار، بغض می کند و بعد
گریه.

ـ چی کم داری؟ خونه،
زندگی، پدر و مادر، کفش، لباس،
تفریح؟

دختر گوشه لبان بنفش را
پاک می کند و پشت به او
می ایستد.

ـ همه چی دارم. اما اسیرم.
حالا زودتر برو و آبروریزی نکن
…

زن این پا و آن پا می کند …
و بعد ناگاه دستش لرزان بالا
می رود و توی صورت دختر
می نشیند. راه که می افتد انگار
پاهایش تاب برمی دارد. دختر وا
زده و سرخ و سفید دور خود
چرخی می زند و او هم به دنبال
زن راه می افتد. دخترها پر از
تمسخر می شوند و خنده، و بعد
به جمع پسرهای آن سوی
خیابان می پیوندند. در هیاهوی
خیابان صداهایشان کم و بیش به
گوش می رسد.

ـ بگو تو که مادرت جنبه
نداره چرا خودتو قاطی ماها
کردی …

ـ می خواست جلوی مامانه
کم نیاره …

ـ اینو ولش، بشینه تو خونه
بهتره واسش …

دور می شوم. از آنها و از همه
بی حرمتی ها و بی پروایی ها …

ناگاه خودم را کنار مادر و
دختر می بینم. مادر مدام اشک
می ریزد، اما دختر عصبی است و
سر تا پا لجاجت.

ـ فکر می کنی آبروم رو
جلوی دوستام بردی، سرم به
سنگ می خوره و برمی گردم
خونه و می نشینم خونه داری یاد
می گیرم! نه. از این خبرا نیست.

به جای مادرِ دختر، من
جواب می دهم: «اگر برنگردی
کجا می ری؟» دختر عجیب و
غریب نگاهم می کند و بعد با تنفر
سرش را برمی گرداند. مادر اما با
صدای من برمی گردد. انگار
گوش شنوایی پیدا کرده باشد، با
مهربانی زل می زند به من: «ترو
خدا خانم، زبونم مو در آورد.
گوش نمی ده، حرف گوش
نمی ده، دیگه ذلّه شدم، مریض
شدم … آبرومون رفت.» دختر در
صورت مادرش زل می زند و
فریاد می کشد: «گناه من چیه، دلم
می خواد خوش باشم، اصلاً دلم
می خواد ول بگردم …» می پرسم:
«تا به کجا برسی؟» با اکراه جوابم
را می دهد: «کجاش اصلاً برام
مهم نیست.» می پرسم: «چه
مدتیه با اونا دوستی؟» جوابم را
نمی دهد. مادرش می خواهد به
جای او جواب بدهد که دختر ناگاه
دستانش را از حلقه دست های
مادرش جدا می کند و راه می افتد.
مادر نفرین می کند، فحش
می دهد، با گریه و بغض. به