پاورپوینت کامل امام در زلال خاطره ها ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امام در زلال خاطره ها ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام در زلال خاطره ها ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امام در زلال خاطره ها ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۳
گفتگویی با خانم فریده مصطفوی فرزند امام
در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری
اسلامی گفتگویی با خانم فریده مصطفوی فرزند
حضرت امام خمینی انجام داده ایم. مسایلی چون
جریان ازدواج، روش تربیتی، برخورد با فرزندان،
دوران تبعید، شهادت آقامصطفی، رحلت حضرت
امام و خاطرات متعددی از آن بزرگوار محورهای
اساسی مصاحبه را تشکیل می دهد.
پیام زن با تشکر از ایشان که در این گفتگو
شرکت کردند، توجه شما را به مشروح آن جلب
می نماید.
* * *
با تشکر از شما استاد عزیز تقاضامندیم،
خودتان را معرفی کنید و در ارتباط با شیوه های
تربیتی حضرت امام که شامل رفتار حضرت امام با
همسر و فرزندانشان می شود ما را در جریان
جزییات برخوردهای ایشان قرار بدهید تا
ان شاءاللّه سرمشقی برای ما باشد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من فریده، دومین دختر حضرت امام هستم. و
حضرت امام همیشه محبت و لطف خاصی نسبت به
فرزندان دختر خود داشتند. این امر، شاید به خاطر
آن باشد که می دانستند اولادهای دخترشان در
جامعه آن طور که باید مورد لطف طبیعت قرار
نمی گیرند و جامعه آن طور که شایسته است، توجه
به طبقه بانوان ندارد.
ما همیشه مورد محبت ایشان بودیم و خانم
(همسر حضرت امام(ره)) نیز همیشه مورد احترام
ایشان بودند. این قدر ایشان در خانه نسبت به خانم
محبت و احترام، قایل بودند که ما فرزندان هم تحت
تأثیر تقید ایشان، قرار گرفته بودیم. ما از اول که
چشم باز کردیم می دیدیم که ایشان تا زمانی که
خانم، سر سفره حاضر نشده و دست به غذا دراز
نمی کردند، غیر ممکن بود سر سفره بیایند و مشغول
غذا خوردن شوند و خواه ناخواه ما نیز صبر
می کردیم تا مادرمان بیاید و مشغول غذا خوردن
بشوند، بعد ما مشغول شویم.
زمانی که ما زیاد شیطنت می کردیم و مورد
خشم ایشان واقع می شدیم، اگر می گفتیم که خانم
اجازه دادند، دیگر ایشان هیچ اعتراضی به ما
نمی کردند و ایرادی نمی گرفتند؛ بلافاصله ما را در
این شیطنت و اذیتی که می کردیم، هر چند شدید هم
بود، ما را مجاز می دانستند، چون خانم اجازه داده
بودند. کارهای داخلی منزل، همه به اختیار خانم بود
و هیچ گونه دخالتی در امور داخلی منزل نداشتند،
البته خانم هم خیلی مقید بودند که هیچ کاری
برخلاف میل و رضای آقا انجام ندهند و قدمی
برندارند.
همان اوایل ازدواج به خانم فرموده بودند که
من از تو می خواهم که واجباتت را انجام دهی و
سعی کنی که محرمات را انجام ندهی ولی در مورد
عرفیات، مسأله ای نیست و آزاد هستید. حضرت
امام در زندگی هیچ گونه سختگیری نمی کردند و
خانم در رفت و آمدها و در لباس پوشیدن، آزاد
بودند و فقط مقید بودند که معصیت نکنند.
خانم تا کلاس نهم یعنی سیکل، درس خوانده
بودند که به عقد ازدواج حضرت امام درآمدند، ولی
در عین حال، نزد حضرت امام، درس عربی
می خواندند و تا وقتی که پنجمین فرزند را به دنیا
آوردند، مشغول درس خواندن نزد امام بودند.
زمانی که همشیره من (پنجمین فرزند) متولد شدند
و گرفتاری و مشغله زیاد شد، خود خانم از درس
خواندن کناره گرفتند. البته آقا همیشه آماده بودند
که به خانم، درس بدهند و برای پیشرفت خانم،
ایشان را به درس خواندن و فراگیری علم و دانش
تشویق می کردند.
در زمینه تربیت فرزندان نیز همیشه ما را مقید
می کردند که معصیت نکنیم و مؤدب به آداب
اسلامی باشیم. هر چقدر در منزل، بازی یا شلوغ
می کردیم، هیچ ایرادی نمی گرفتند، ولی اگر
می فهمیدند که کاری کرده ایم که همسایه اذیت شده،
به شدت به ما اعتراض می نمودند و ناراحتی
می کردند که چرا این کار را کردید. بدین جهت ما
نیز سعی می کردیم کاری کنیم که ایشان خوشحال
شوند و برخلاف میل ایشان قدمی برنداریم تا ایشان
ناراضی و ناراحت نشوند.
حضرت امام، آن چنان جذبه ای داشتند که ما
خودبه خود از ایشان حساب می بردیم و مواظب
رفتارمان بودیم در صورتی که ایشان تغیر نداشتند و
کتکی نمی زدند. گاهی اوقات یک تشر می زدند یا
تندی می کردند و همان برای چندین روز، کافی بود.
اگر کار خلافی می کردیم که می دانستیم چنانچه ما را
ببینند ناراحت می شوند دو سه روز خودمان را از
ایشان مخفی می کردیم که مبادا ما را ببینند و ما را
دعوا کنند. ما بچه بودیم، می گفتند درِ مغازه نروید
چیزی بخرید چون شما دخترید؛ هر چه می خواهید
بگویید که کارگر منزل برایتان بخرد. روزی من رفته
بودم یک ورق کاغذ بخرم، همین که برمی گشتم و
کاغذ در دستم بود ـ آن قدر کوچک بودم که در
کوچه می دویدم ـ ناگهان آقا را دیدم و متوجه شدم
که ایشان مرا دیده اند آن قدر ترسیدم و خودم را کنار
کشیدم که تا دو روز خود را از آقا مخفی می کردم.
البته ایشان هم این مسأله را مخفی نگه داشتند و به
روی خود نیاوردند تا قضیه قبحش از بین نرود و
اجازه دادند تا من خود را از ایشان مخفی کنم تا هم
من از ایشان بترسم و هم این فاصله حفظ شود و این
ترس برای ما باقی بماند.
ـ اشاره فرمودید به میزان تحصیلات خانم. اگر
ممکن است در مورد جزییات ازدواج امام با خانم
توضیح دهید، با توجه به این مسأله که داشتن سیکل
در آن زمان بسیار مهم بوده است؟
ـ خانم، پدرشان روحانی، اهل علم و از
محترمین و جزو ائمه جماعات عصر خود و صاحب
تفسیر و کتاب بود. پدربزرگشان نیز از علمای طراز
اول دوران خود بود. ازدواجشان بر اثر
خویشاوندی بود که با هم داشتند، بدین شکل که
دسته ای از فامیل به سلک علما در آمده و با هم رفت
و آمد داشتند و در نتیجه با هم وصلت کرده بودند.
خانم زمان خودشان درس می خواندند. در آن زمان
مدرسه های خصوصی، وجود داشت ولی خانم در
حالی که در منزل پدرشان بودند درس می خواندند و
آقا هم در قم درس می خواندند. پدر خانم در قم طلبه
بود و دخترها هم در قم بودند. آقا و آقای ثقفی یک
دوست مشترک داشتند. به نام آقای لواسانی که الآن
هم فامیلهایشان هستند. ایشان وقتی فهیمده بود که
می خواهند ازدواج کند به آقا گفته بودند، آقای
ثقفی دو سه تا دختر دارند و خیلی خوبند. شما اگر
می خواهید ازدواج کنید یکی از آنها را بگیرید. آقا
هم گفته بودند پس شما خواستگاری کنید. آقای
لواسانی به قصد خواستگاری پیش آقای ثقفی،
پدربزرگ ما می آیند. آقای ثقفی می گویند از نظر
من ایرادی ندارد، اما اینها از نظر مادری در یک
عالم دیگری هستند که باید خودشان راضی شوند.
بعد استخاره می کنند و پس از رفت و آمدها یکی دو
تا خواب می بینند، سپس رضایت می دهند و
ازدواج، صورت می گیرد در حالی که خانم ۱۵ سال
داشتد و آقا ۲۸ سال.
ـ علت دیر ازدواج کردن حضرت امام چه بوده
است؟
ـ آقا می گفتند من خیلی زود احساس نکردم که
میل دارم ازدواج کنم. فکرم تنها به درس خواندن
بود و علاقه ای به ازدواج نداشتم.
ـ گفتید دیدن چند خواب منجر به این وصلت
شد، اگر امکان دارد یکی از آنها را برای ما تعریف
کنید.
ـ خانم می گفتند من مردد بودم که قبول کنم یا
نه، چون پدر و مادرم در تهران و من در قم بودم و
برایم خیلی سخت بود که از پدر و مادرم جدا شوم
بخصوص از مادربزرگی که بزرگم کرده بود، بدین
خاطر، تصمیم گرفتم فردا که قاصد آمد بگویم. نه.
همین که این تصمیم را گرفتم، شب خواب دیدم که
یک باغ خیلی بزرگی است و من با کارگرمان در این
باغ، قدم می زدیم تا به یک اتاق بزرگی رسیدیم.
کارگرمان سرش را به شیشه گذاشت و داخل را
نگاه کرد من نیز جلو رفتم و نگاه کردم، دیدم در
بالای اتاق آقای سیدی چهارشانه، خیلی نورانی و
عمامه مشکی بر سرش نشسته است در یک طرف
او آقایی با حالت احترام و دوزانو نشسته و
عمامه ای سبز بر سر دارد. در طرف دیگرش خانمی
نشسته نقاب به رو با چادری مشکی بر سر. در دو
طرف آنها دو جوان کم سن و سال با عمامه های سبز
نشسته بودند. از کارگرمان پرسیدم اینها که هستند؟
گفت: آنکه در وسط نشسته پیامبر و در کنارش
حضرت علی است. آن خانم هم حضرت فاطمه
است و آن دو جوان امام حسن و امام حسین هستند.
من شروع کردم به قربان و صدقه رفتن آنها.
کارگرمان گفت: تو که اینها را دوست نداری چرا
قربان، صدقه شان می روی؟ گفتم: من اینها را
دوست ندارم! خیلی دوست دارم اینها پیغمبر و
امامان من هستند و دوستشان دارم. همین طور که با
آن کارگر دعوا می کردم از خواب بیدار شدم. ناگهان
در عالم خواب و بیداری گفتم: نکند اینکه
می خواهم بگویم نه این معنا را دارد. این خواب را
برای مادربزرگم تعریف کردم. ایشان گفت: این
جوان سید، مرد خوبی است، خواستگاری او را رد
نکن، قسمتت همین است. پدرم، یک ساعت بعد
آمد و گفت: قدسی جان! چه می گویی؟ گفتم باشد.
پدرم گفت: الحمدللّه خیلی جوان خوبی است. من
مانده بودم که اگر بگویی نه، از خجالت چه کنم.
ـ عوامل موفقیت حضرت امام در تربیت
فرزندان را بیان کنید؟
ـ من فکر می کنم موفقیت حضرت امام، همان
الگوی عملی بودن ایشان بود. طوری فرزندان را
تربیت می کردند که ما خودشان را می دیدیم. به ما
نمی گفتند این کار را بکنید، اما خودشان در عمل
انجام ندهند. اگر به ما می گفتند نماز بخوانید، ما
می دیدیم خودشان سر وقت نماز می خوانند. هیچ
وقت ما را مقید نمی کردند که سر ساعت نماز
بخوانیم. فقط به ما می گفتند: نماز بخوانید. ولی هیچ
اصرار نکردند که ما اول وقت نماز بخوانیم به ما
می گفتند شما باید از ظهر تا غروب آفتاب نماز
بخوانید. هیچ وقت ما را برای نماز صبح از خواب
بیدار نمی کردند. به ما می گفتند: صبح که بیدار شدید،
باید نماز بخوانید. اگر خواب ماندید، قضای نمازتان
را بخوانید.
گاهی نیمه شب بیدار می شدم می دیدم امام در
آن سرمای اتاق که وسیله گرم کننده ای نبود، دو عبا
بر دوش انداخته و کتاب دعا در دست دارند و
می خوانند، اما هیچ گاه به خانم نمی گفتند شما هم با
من نماز شب بخوانید، حتی آهسته نماز می خواندند
که کسی بیدار نشود. تا این اواخر نیز به همین شکل
بود.
ـ نظرات و ملاکهای حضرت امام و خانم را در
انتخاب همسر، بیان کنید.
ـ ملاک حضرت امام این بود که از یک خانواده
متدین و شناخته شده، همسر بگیرند. ایشان گفته
بودند من نمی خواهم از خمین همسر بگیرم، چون
می خواهم کفو خودم باشد. اگر خودم درس
می خوانم (چون حضرت امام تا سن ۲۸ سالگی چند
کتاب نوشته بودند و در خمین آن زمان معمولاً
خانوده ها در سطح پایین بودند) می خواهم همسری
بگیرم که همفکر من باشد؛ در نتیجه باید از قم زن
بگیرم و از خانواده روحانی و همشأن خودم باشد.
از این جهت، آقای لواسانی گفته بودند که آقای
ثقفی و خانواده اش این خصوصیات را دارند؛ علاوه
بر اینکه متدین هستند، از لحاظ فکری نیز
روشنفکر هستند. سرانجام، پس از خواستگاری و
مراسم معمول، امام منزلی در قم اجاره کردند و
جهیزیه خانم را آورده، عروسی کردند.
امام بعد از چند روز، وسایلشان را که مثل گلیم و
یک دست رختخواب و چراغ خوارک پزی از
حجره مدرسه فیضیه به خانه آوردند. پس از مدتی
برادر حضرت امام، ارث پدریشان را که شامل
وسایل دیگری بود برایشان فرستادند. در ضمن
امام پنج ماهه بودند که پدرشان را کشته بودند و
مراسم عروسی نیز بسیار ساده برگزار شده بود، با
اینکه پدرشان ثروتمند بود، مراسم با شرکت اقوام و
دوستان نزدیک انجام شد.
ـ لطفا شیوه حضرت امام را در خصوص
ازدواج فرزندانشان و مراسم مربوطه آن توضیح
دهید؟
ـ ایشان راجع به دامادهایشان فقط تدین و
سنخیت داشتن برایشان مطرح بود. یک فرد متدین
معنون بسیاری از ضوابط اخلاقی و اسلامی را به
خاطر حفظ خودش رعایت می کند. در مورد مراسم
ازدواج فرزندانشان، هم عقد گرفتند، هم عروسی و
هم مهر کردند، البته خیلی مختصر و معمولی. نسبت
به نوه هایشان چون بعد از انقلاب بود، خیلی ساده
برگزار می کردند.
در مورد دخترها و هر خواستگاری که می آمد،
نظر دختر شرط بود. به عنوان مثال می گفتند: این
شخص، فرد خوبی است و به صلاح شماست؛ دختر
هم قبول می کرد، ولی اگر در بعضی از موارد دختر
می گفت نه، امام رد می کردند. در مواردی که
خودشان نمی پسندیدند، اصلاً به دخترشان
نمی گفتند.
ـ تأثیر فعالیتها و مبارزات حضرت امام در
خانواده به چه صورت بود؟
ما همگی آن موقع برای مبارزه، آماده بودیم.
من یادم می آید که در کوران انقلاب اعلامیه پخش
می کردیم و کاملاً آماده بودیم. زمانی که حضرت
امام، مبارزه نداشتند آن قدر مشغول مطالعه و درس
بودند که ما فقط سر نهار یا گاهی ده دقیقه سر شب،
ایشان را می دیدیم و لذا در مقایسه با قبل از
مبارزاتشان طوری نبود که وقتی مبارزاتشان را
شروع کردند ما ایشان را کمتر ببینیم، بلکه بیشتر
می دیدیم.
ـ شیوه حضرت امام در مورد رفع اختلافات
خانوادگی فرزندانشان به چه صورت بود؟
ـ کمتر اختلافی پیش می آمد. اگر هم موردی
بود سعی می کردیم که آقا متوجه نشوند تا باعث
ناراحتی ایشان نشود، ولی اگر متوجه می شدند، ما را
به صبر، گذشت و سازش دعوت می کردند و
کوچکترین دخالتی در زندگی فرزندانشان
نمی کردند.
ـ در مورد نظم خانه یا آشپزی، اگر امام موردی
را مشاهده می کردند چگونه برخورد می کردند؟
ـ معمولاً به صورت دوستانه به کارگرها تذکر
می دادند. آن قدر صمیمانه رفتار می کردند که
کارگران، گاهی احترام لازم را فراموش می کردند.
اگر روزی پیش می آمد که خانم، غذا را تهیه
می کردند هر چقدر هم که بد می شد، کسی حق
اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند.
خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی
اگر استکانی را جابه جا می کردند و ما نشسته بودیم،
امام با ناراحتی به ما می گفتند شما نشسته اید و خانم
کار می کنند. امام اگر یک روز می دیدند که خانم کار
می کنند آن روز، روز وااسلامای امام بود که چرا
خانم کار می کنند.
کاش آقایانی که پیرو خط امام هستند و اظهار
علاقه به امام می کنند، به منزل ما می آمدند و رفتار
امام با خانواده را می دیدند؛ می دیدند که چگونه امام
خانواده را اداره می کند؛ چقدر نسبت به خانم محبت
دارند؛ چه رفتار عاطفی با ایشان دارند حتی در زمان
کهولت خانم نیز با ایشان بسیار عاطفی رفتار
می کردند.
من تا به حال یاد ندارم امام ـ در طول زندگی ـ به
خانم گفته باشند که یک چای برای من بیاور. اگر
کسی نبود که چای برایشان بیاورد به خانم می گفتند
«بگویید برای من چای بیاورند یعنی یک زن حتی
وظیفه ندارد که چای برای همسرش بیاورد.
می گفتند: خانمتان از همه شما بهتر است؛ هیچ کس
مادر شما نمی شود.
اگر زمانی ما دو سه نفر با هم به نزد امام
می رفتیم و صحبت می کردیم، امام می فرمودند: چرا
اینجا نشسته اید و مادرتان در آن حیاط تنهاست،
بروید پهلوی مادرتان صحبت کنید.
یک زمانی هم آقا بیمار بودند و هم خانم. ما
معمولاً دو، سه نفر بودیم، اگر یکی از ما نزد امام
می ماند فورا می گفتند من کسی را نمی خواهم،
بروید پیش مادرتان و با تشر و اوقات تلخی، ما را از
اتاق بیرون می کردند.
یک وقت در جمع نشسته بودیم، می دیدیم که
آقا دارند به طرف آشپزخانه می روند. از ایشان
سؤال می کردیم. می گفتند: می روم آب بخورم.
می گفتیم: به ما بگویید تا برایتان آب بیاوریم.
می گفتند: مگر خودم نمی توانم این کار را انجام
بدهم. بعد با خنده می گفتند: انسان باید خودکفا باشد.
اگر زمانی وارد اتاق امام می شدیم و ایشان
مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه می گرفتند
که خواندن آن صفحه را تمام کنند و بلافاصله آن
صفحه را تمام می کردند و شروع به اظهار محبت
می نمودند.
امام قرار گذاشته بودند که سالی یک بار خانم به
تهران بروند که سه ماه تابستان را خانم به تهران
می رفتند و آقا هم به خمین. این برنامه، همیشه بود،
حتی تا بزرگ شدن ما نیز ادامه داشت. امام سختشان
بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از
روزی که خانم به مسافرت می رفتند، اخمهای امام
در هم بود تا خانم برگردند امام در موقع ورود خانم
به منزل، می خندیدند و این یکی از طرق ابراز علاقه
امام به خانم بود.
ـ لطفا خاطرات خود را از دوران تبعید و
زندانی شدن حضرت امام و ایام پانزده خرداد سال
۴۲ بیان کنید؟
ـ حوادث پانزده خرداد حوادث
شگفت انگیزی بود. ما الآن وقتی به زندگی حضرت
امام فکر می کنیم می بینیم که امام در طول
زندگی شان سرگرم کارهای مطالعاتی و نویسندگی
خودشان بودند؛ مشغول نوشتن رساله و کتابهای
فلسفی و فقهی خودشان بودند و کمتر در بین مردم
رفت و آمد می کردند.
تا قبل از پانزده خرداد، هر وقت اهل بازار
تهران خدمت آیت اللّه العظمی بروجردی می آمدند
و امام جماعت می خواستند، ایشان می فرمودند: اگر
حاج آقا روح اللّه امامت آن مسجد را قبول کنند،
ایشان از بهترین هستند ولی وقتی می آمدند خدمت
حضرت امام ایشان قبول نمی کردند و می گفتند: من
می خواهم طلبه باشم و درس بخوانم و درس بدهم.
بعد، آقایان دیگری را برای این کار می بردند. اما
می بینیم، وقتی که ایشان احساس وظیفه کردند که
باید بر علیه ظلم قیام کنند و باید در صحنه بیایند،
آماده می شوند برای مبا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 