پاورپوینت کامل گفتگویی با خانم ضابطیان;از «تهران» تا «بشاگرد» فقط «یک قدم»فاصله است ۶۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفتگویی با خانم ضابطیان;از «تهران» تا «بشاگرد» فقط «یک قدم»فاصله است ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگویی با خانم ضابطیان;از «تهران» تا «بشاگرد» فقط «یک قدم»فاصله است ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگویی با خانم ضابطیان;از «تهران» تا «بشاگرد» فقط «یک قدم»فاصله است ۶۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۴

قسمت دوم: در بشاگرد

یادآوری:

بنیاد حضرت خدیجه(س) از جمله نهادهایی
است که سالهاست در دو بخش فرهنگی و خدماتی
فعالیت می کند. مدیریت این بنیاد بر عهده خانم
ضابطیان می باشد. در نخستین بخش از گفتگویی که
با ایشان داشتیم با اجمالی از زندگی و فعالیتهای
ایشان و نیز عملکرد بنیاد آشنا شدیم. وعده کردیم
خاطرات شنیدنی سفر به مناطق محروم را در این
شماره تقدیم کنیم. چنان که با قسمت دیگری از
فعالیتهای این بنیاد آشنا خواهید شد. در پایان
مصاحبه نیز، با چند نفر از کارمندان بنیاد به گفتگوی
کوتاه پرداختیم. ضمن تشکر مجدد از خانم
ضابطیان، توجه شما را به بخش آخر گفتگو جلب
می کنیم.

***

پیام زن: خانم ضابطیان! قبلاً توضیح دادید که

بخش عمده ای از فعالیتهای بنیاد حضرت
خدیجه(س) در قسمت خدمات می باشد. با قسمتی
از این خدمات آشنا شدیم. لطفا در باره خدمات
مذکور در ارتباط با مناطق محروم نیز توضیح دهید.

ـ بخش مهم دیگری از خدمات این بنیاد،
کمک به مناطق محرومی چون سیستان و بلوچستان
و منطقه بشاگرد از توابع استان هرمزگان است،
کمک به آنانی که در بیابان چادر زده یا زیر کپرهای
ساخته شده از نی، روزگار سختی را می گذرانند؛
کمک به آنانی که برای رفع احتیاجات اولیه خود
درمانده اند و با دیو فقر و جهل، دست به گریبان
هستند؛ آنانی که با چهره های استخوانی و زرد، با
پوستهای ترک خورده و چروکیده، با لباسهای
مندرس و چشمان از حدقه درآمده، با دستان
پینه بسته و پای بدون کفش با ما سخن می گویند؛
آنانی که تا حال به حمام نرفته، ماشین ندیده و شهر
و مردمان شهری را ندیده اند و از هرچه به عنوان
تمدن و صنعت می گوییم به دور مانده اند؛ آری
آنانی که واقعا به غربت نشسته و از هیچ آشنایی
استمداد نمی کنند؛ نه آبی برای نوشیدن دارند و نه
غذایی برای خوردن، نه باغی دارند و نه مزرعه ای و
نه دامی.

آری این افسانه نیست، این عین واقعیت
است. آنجا شورستانی بیش نیست و هیچ گلی
نمی روید. با این حال، بنیاد حضرت خدیجه(س) با
توانمندی و با عشق و علاقه به ارزشهای انسانی به
آنجا رفت و آذوقه و امکانات ضروری را به
آنها رسانید. ابتدا از ما وحشت داشتند لیکن ما به
آنها آرامش دادیم و با دست باز آنها را پذیرفتیم.
همان جا کارگاه جاجیم بافی ایجاد کردیم و به وسیله
دو کمپرسور، دو حلقه چاه زدیم و آنجا را رونق
بخشیدیم. به مدارس آنجا کمک کردیم که سبب
رشد و تعالی فرهنگی آن منطقه و حومه اش شد و
دریچه تازه ای از علم و دانش به روی آنان باز شد.

آن اوایل که تازه پای ما به آنجا باز شده بود، به
روستایی رفتیم که زنی در حال زایمان بود و از
شدت درد و ناراحتی، زمینگیر شده بود. با گرفتاری
زیاد پزشکی را که از اصفهان آمده بود، بالا سر
بیمار بردیم. وقتی که پزشک، بیمار را دید و
زمینگیری او را مشاهده کرد، عوض آنکه به او امید
بدهد، چنین گفت:

این مریض کارش از کار گذشته است و دیگر
معالجه فایده ای ندارد.

ما پزشک را نکوهش کردیم و گفتیم: چرا این
طوری دلجویی می کنید و او را مأیوس می سازید؟

ایشان گفت: اینها که خواهند مرد، بگذار او هم
بمیرد. به هر حال، به علت نداشتن امکانات آن زن
را گذاشتیم و به تهران آمدیم و پس از بیست روز
بعد اکیپ پزشکی ما به همراه دکتر و حتی خانمهای
ماما به آنجا عزیمت کرد و به شکرانه الهی آن زن را
نجات دادیم. حالا هم هر سال اکیپ پزشکی به آنجا
اعزام می کنیم تا برای آنانی که مشکل و گرفتاری
دارند، مشکل گشا باشیم. آنها با تمام این سختیها و
مشکلاتی که دارند وقتی که ما را در میان خود
می بینند، از این انقلاب اظهار رضایت و پشتیبانی
می کنند و به انقلاب و مسؤولین دعا می کنند. آنهایی
که هنوز بسیاری از میوه ها را ندیده و طعم
غذاخوردن و سیرشدن را بخوبی نچشیده اند؛ آنها
بسیاری از غذاهایی را که جزو خوراک معمول مردم
است، نشناخته اند. آری آنان مسلمانان و شیعیان
مخلصی هستند که با تمام وجود، به امام و رهبری و
انقلاب عشق می ورزند و بچه های جوان خویش را
به سمت جبهه ها گسیل داشته اند.

ما حوادث و داستانهایی از آنها سراغ داریم که
بار محنت و اندوه را بر مؤمنین سنگین می کند؛ باری
که قلب هر انسان بااحساسی را می شکند؛
داستانهایی از نیاز آنان، از فقر آنان، از جهل آنان.
ما فقط چند روز در بین آنها بودیم و از بقیه روزهای
سال، خبری نداریم؟ بیاییم عیدهایمان را،
شادیهایمان را، خرسندیمان را با آنها تقسیم کنیم.
دولت باید با کمکی که به ما می کند ما را یاری دهد
که بتوانیم عید امسال نیز آنان را خشنود سازیم. آنها
نه راه دارند، نه ماشین دارند و نه وسیله ای.

ما سالی یکی، دو بار به بشاگرد می رویم و
مقداری وسایل از قبیل لباس و مواد خوراکی برای
این منطقه محروم می بریم. اکیپ ما یک اکیپ
فرهنگی، خدماتی و امدادگری است. آنها در حال
حاضر از لحاظ فرهنگی خیلی عقب هستند. سالهای
اول که ما تازه رفته بودیم وقتی ماشینهای ما را
می دیدند فرار می کردند. بوق ماشین برای آنها
حالت یک صیحه آسمانی داشت. حتی از ما سؤال
می کردند که خوراک این حیوانهایتان چیست که
این قدر بزرگ شده اند؟ در یکی از روستاها علف
چیدند و ریختند جلوی ماشینها. اینها افسانه نیست،
اینها مشاهدات ما از منطقه بشاگرد است.

آنجا چون فقر فرهنگی زیاد است، زنها را
جزو خودشان به حساب نمی آورند. اولویت در
همه جا با مردهاست. از نظر اقتصادی بسیار فقیرند.
غذای آنها فقط آرد است. در بعضی از جاها آرد را
حتی به صورت نان استفاده نمی کردند. ما شاهد
بودیم که آرد را در کاسه مسی می ریختند، خمیر
می کردند و همان خمیر را می خوردند. در جاهای
دیگر که کمی ترقی کرده بودند، خمیر را روی
سنگ پهن می کردند و روی آتش می گذاشتند و نان
می پختند و می خوردند. با این حال، آنها از نظر
مناعت طبع و کمالات انسانی آدمهای بسیار سطح
بالایی هستند. بعضی از مسایل غلط فرهنگی در بین
آنها رسوخ نکرده بود، آدمهای بسیار صادق،
راستگو و امینی بودند.

ما وقتی برگشتیم با آموزش و پرورش تماس
گرفتیم و صحبت کردیم. نامه هایی به مراجع
تصمیم گیری نوشتیم که کاری برای اینها بکنید، چرا
که تا از نظر فرهنگ رشد نکنند از نظر اقتصادی هم
نمی توانند رشد کنند؛ ولی هیچ کس حاضر نشد به
آنجا که امکاناتش صفر است، برود و درس بدهد.
حتی ما پیشنهاد کردیم که علاوه بر حقوقی که
آموزش و پرورش می دهد، بنیاد پول خوبی به طور
ماهیانه به هر کس که در آنجا درس بدهد می پردازد
و این تشویق خوبی برای معلمین بود. در آن سالی
که ما این مطلب را گوشزد کردیم و آموزش و
پرورش هم در رسانه های گروهی اعلام کرد،
عده ای از خواهران و برادران اعلام آمادگی کردند
و به آنجا اعزام شدند و تدریس را شروع کردند.
تدریس زیر همان کپرهاست و اتفاقا بچه های
پراستعدادی دارند. آموزش و پرورش از همان
زمان کار خودش را آغاز کرد. نهضت سوادآموزی
هم در آنجا فعالیت دارد. در حال حاضر در یکی از
شهرهای نزدیک بندرعباس مرکزی تأسیس شده
که یک مدرسه شبانه روزی است و بچه های بومی
که چهار، پنج کلاس در بشاگرد درس خوانده اند. به
این مرکز می روند و درس می خوانند و پس از
فارغ التحصیلی به عنوان معلم روستا به روستای
خودشان برمی گردند و درس می دهند.

تمام این سرزمین کوه است و خاکی ندارد که
کشاورزی کنند. کار عمده بومیهای آنجا حصیربافی
است. در خود بشاگرد هیچ نوع گیاه یا درختی که
قابل استفاده باشد بجز خرما وجود ندارد. فقط یک
نوع گیاه آنجا رشد می کند که خود آنها به آن
«پیش» می گویند که زنها این گیاهان را می چینند و
با آنها حصیر می بافند و برای فروش به شهر
می فرستند. چهار روز طول می کشید که یک حصیر
بافته شود و هر کدام را هشتاد تومان می خریدند. بعد
از اینکه کمیته امداد آنجا رفته بود هر یک از آن
حصیرها را دویست تومان می خرید. بدین خاطر،
زنها به بافتن این حصیرها تشویق شده بودند.

در مجموع، مردهای بشاگرد روحیه تلاش و
فعالیت ندارند و کار نمی کنند. زنها باید کار کنند و
خرج مردها را بدهند. در آنجا مردسالاری حاکم
است و زن را می گیرند فقط برای خدمت همه جانبه!
مردها پشت کپرها می نشستند و قلیان می کشیدند.
زن باید برود گیاه جمع کند و حصیر ببافد. اگر بز
دارد باید شیر بز را بدوشد. اداره خانه توسط زن
انجام می شود و اگر درآمد این زن زیاد شود آن مرد
باید یک زن دیگر بگیرد. آنجا زنها مرتب باید
زایمان داشته باشند. چیز قابل توجه این بود که زن
باردار در آنِ واحد سه بچه را شیر می داد که این را ما
هیچ جا ندیده بودیم که زن با اینکه باردار است سه
بچه را نیز شیر بدهد. زنی که چهار بچه داشته باشد،
برای شوهرش زن خوبی نیست، بلکه زنی خوب
است که ده تا پانزده بچه داشته باشد.

آنچه مایه تعجب بود این بود که مادران با
وجود این همه کمبود اقتصادی، شیر داشتند که به
بچه ها بدهند و شیردهی شان خوب بود.

پیام زن: دوست داریم خاطرات بیشتری را

برای ما و خوانندگان گرامی بازگو نمایید.

در زمینه خدمات، خاطرات زیادی دارم؛ چه
در زمان جنگ، چه زلزله، چه جهیزیه هایی که به
افراد نیازمند می دادیم. مثلاً افرادی که می آمدند و
جهیزیه یا سیسمونی تحویل می گرفتند، اشک شوق
می ریختند و ما را منقلب می کردند. خاطراتی هم از
مناطق محروم دارم که بد نیست برایتان تعریف کنم.

در یکی از روستاهای خیلی دوردست که
جهت کمک رسانی رفته بودیم، وقتی که مشغول
توزیع اجناس بودیم، خانم مسنی که سهمیه اش را
گرفته بود، از پیش ما نمی رفت و مرتب به زبان
خودش که ما درست متوجه نمی شدیم چیزی را به
ما می گفت و معلوم بود که نیازی دارد که التماس
می کند. به او گفتم: خواهرم اجازه بفرمایید، اگر
دوباره به کسی کمک کردیم به شما هم کمک
می کنیم. در همان حال، بقیه افراد هم تقاضای کمک
مجدد داشتند و برای ما میسر نبود، زیرا هنوز
روستاهای بسیاری در انتظار ما بودند. بدون اینکه
کسی متوجه شود دوباره مقداری جنس و پول به او
کمک کردیم. در همین حال، خانم دکتر گروه ما آمد
و از من تقاضا کرد که به بازدید کپری برویم که
ایشان جهت ویزیت یک زن باردار به آنجا رفته
بود. این خانم سه روز قبل از آن، فارغ شده بود. ما به
آن کپر رفتیم، دیدیم آن خانمی هم که به زبان
خودش به ما التماس می کرد، همراه ما آمد و معلوم
شد که کپر متعلق به همین خانم است. این کپر دو متر
در سه متر بیشتر نبود و سه خانوار در آن زندگی
می کردند. یک پسر خانواده نیز شهید شده بود و
یک پسر دیگر خانواده در جبهه بود و همسر آن
پسر، همان خانمی بود که سه روز قبل زایمان کرده
بود. این خانم از نعمت بینایی هم محروم بود و مادر
خانواده قسم می خورد که سه روز است که ما
خوراک نخورده ایم و هیچ چیز نداریم و زائو هم
شیر ندارد. به نوزاد هم در این سه روز فقط آب
جوش داده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.