پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت دوم» ۷۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت دوم» ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت دوم» ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت دوم» ۷۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۴

«زینب الغزالی» از فعالان جنبش «اخوان
المسلمین» مصر و رییس جمعیت بانوان مسلمان
می باشد. او که از زنان معاصر است در تلاش برای
«دعوت» اسلامی ناخواریهای بسیاری را متحمل

شد.

زینب الغزالی بخشی از خاطرات دوران
مبارزات خویش را در کتابی به نام «ایام من حیاتی»
منتشر ساخته است. در شماره قبل اولین بخش
ترجمه خاطرات او را خواندید. وی بر اثر یک
حادثه مشکوک رانندگی، راهی بیمارستان شد و در
دوران نقاهت با دستور انحلال جمعیت از طرف
دولت روبه رو گردید و لغو این دستور، مشروط به
عضویت او در اتحادیه سوسیالیزیم شد. این
درخواست با واکنش زینب الغزالی روبه رو گردید و
با شرحی که گذشت بار دیگر، دستور انحلال
جمعیت به آنان اعلام شد. و اینک ادامه خاطرات …

هیأت مدیریه «جمعیت» یک جلسه فوری در
تاریخ ۹ جمادی ۱۳۸۴ برابر با ۱۵/۹/۱۹۶۴ تشکیل
داد؛ یعنی همان روز که دستور انحلال جمعیت به ما
رسیده بود. این دستور مقرر کرده بود که جمعیت
بانوان مسلمان منحل شود و اموال آن به جمعیت
دیگری که قبل از کودتای جمال عبدالناصر ـ به
خاطر مسایلی ـ از ما جدا شده و بعد از کودتا تبدیل به
سربازانی برای عبدالناصر گشته بود واگذار شود.
جلسه هیأت مدیره این تصمیم را رد کرد و مقرر
نمود که اعضای مجمع عمومی برای یک جلسه
اضطراری در کمتر از ۲۴ ساعت فرا خوانده شوند.

مجمع عمومی تشکیل شد و دستور انحلال را
رد نموده، تصویب کرد که در دادگاه به آن رسیدگی
شود.

ما به دکتر عبداللّه رشوان که از وکلای
دادگستری بود، وکالت دادیم تا نمایندگی ما را در
این دعوا به عهده داشته باشیم. جمعیت نیز
نامه هایی (سفارشی) و تلگرافهایی را به ریاست
جمهوری، وزارت کشور، وزارت امور اجتماعی و
دادستان کل فرستاد و نسخه هایی از آنها را به
روزنامه ها داد. در این نامه ها و تلگرافها عدم
پذیرش دستور انحلال را اعلام کرده، اضافه نمودیم
که مرکز کل جمعیت بانوان مسلمان در سال
۱۳۵۷ه··· .ق برابر ۱۹۳۶م به هدف گسترش تبلیغات
اسلامی و برگشت مسلمانان به کتاب خدا و سنت
پیامبر(ص) تأسیس شده است و وزارت امور
اجتماعی یا وزارت کشور سلطه ای بر ما ندارد و این
حق، تنها از آن خداوند است و پس از آن هر کسی
که عهده دار برپایی دین اوست و بر اساس شریعت
او حکم می کند.

در این هنگام، عبدالناصر دستور انحلال و
ادغام را جلو انداخت و قبل از آن و به انگیزه انتقام
شخصی از من و تعطیل تبلیغ الهی و اجرای خواست
شیطان خودش طی دستوری نظامی، حکم توقیف
مجله «بانوان مسلمان» را برای مدتی نامعلوم صادر
کرد.

من صاحب امتیاز و سردبیر این مجله بودم.

شعله خشم طاغوت، مرکز جمعیت را نیز فرا
گرفت. آنان جمعیت را تصرف کرده، ۱۲۰ نفر از
دختران و اطفال یتیمی که تحت سرپرستی و تکفل
جمعیت بودند و جمعیت همه نیازهای آنان از
کودکستان تا دانشگاه را تأمین می نمود، بی خانمان
کردند.

من در اینجا دوست دارم با افتخار، در تاریخ
ثبت کنم که مأمورین خشم طاغوت حتی یک نفر از
بانوان عضو مرکز را (چه از بخش هیأت مدیره و چه
از مجمع عمومی و گروه مبلغین) نیافتند که در آن
محل به انتظار آنان باشد. از من خواسته بودند که در
محل حاضر باشم تا دفتر جمعیت را به آنان واگذار
کنم، ولی من نپذیرفتم. موضع تمام اعضای مرکز
همین بود. بدین جهت مأمورین طاغوت، مرکز را
از دبیر اداری جمعیت که کارمند ساده ای بیش نبود
و چنین حقی نداشت، تحویل گرفتند.

بسی باعث افتخار من است که در اینجا بعضی
از جملاتی که در مجمع عمومی نوشته شد و با ارسال
آن به ریاست جمهور، وزیر امور اجتماعی،
دادستان کل، وزیر کشور و روزنامه ها در مقابل
انحلال جمعیت، واکنش نشان داد، بیاورم:

«جمعیت بانوان مسلمان در سال ۱۳۵۷ه··· .ق
برابر ۱۹۳۶م با هدف نشر تبلیغ الهی و تلاش برای
ایجاد امت اسلامی که عزت و دلت اسلام بازگرداند،
تأسیس شد. این جمعیت از آن خدا بوده و خواهد
بود. هیچ زمامدار ضد اسلامی، حق حکومت بر
مسلمانان را ندارد.»

«رسالت جمعیت بانوان مسلمان، دعوت به
اسلام و سربازگیری از میان مردان و زنان، در جهت
اعتقاد به رسالت اسلام و برپایی حکومتی است که
بر اساس آنچه خدا نازل کرده حکم کند.»

«ما بانوان مسلمان، تصمیم انحلال را رد
می کنیم. رییس جمهور در حالی که به صراحت از
جدایی حکومت از دین، دم می زند، حق حکومت
بر انجمن بانوان مسلمان را ندارد و همچنین وزارت
امور اجتماعی.

دعوت الهی، امری مالی یا دنیایی نیست که
حکومت کسانی که ضد دین و مخالف خدا و رسول
و امت اسلامی هستند بتواند آن را مصادره نماید.»

«دولت هر چند اموال و اثاث انجمن را
مصادره کند، لیکن نمی تواند عقیده ما را مصادره
نماید. رسالت ما، رسالت تبلیغ و مبلغان است. ما زیر
چتر «لا اله اللّه اللّه ، محمد رسول اللّه » قرار داریم و
این اعتقاد ما را ملزم می کند که به جهاد مستمر و
پیگیر خویش ادامه دهیم تا حکومت اسلامی به
وسیله امت مسلمان بر پا گردد. امتی که به دینش
آگاه است و به شریعت اسلامی عمل می کند و در راه
گسترش آن کوشش می نماید.»

* * *

بعد از این چه کنیم؟

اعضای جمعیت، یکسره به خانه من رجوع
کرده، سؤال می کردند چه کنیم؟

خواننده عزیز!

این موضع قوی بانوان مسلمان در سال ۱۹۶۴
یعنی اوج سلطه و حکومت ناصر بود. همان زمانی
که بسیاری از افراد، موضع تقید می گرفتند و
طاغوت را با آن خصوصیاتش می پذیرفتند و حتی
در جهت تأیید اعمالش فتوا صادر می نمودند … و
چهره ای از او می ساختند که وی را به مقام خدایی
برساند؛ در حالی که در اسلام، تقیه در مورد ضایع
نمودن عقیده و پنهان نمودن واقعیات از مسلمانان
معنا ندارد. ما شاهد بودیم که بعضی از مجلات
اسلامی در جهت کسب رضایت طاغوت، مسابقه
می دادند، حتی مجله «الازهر» که برای ما عزیز
است، بعضی از صفحاتش آمیخته به جهشهایی آرام
از ناحیه نویسندگانی منافق بود که در جهت
خشنودی باطل و طرفداران آن، از یکدیگر سبقت
می گرفتند.

صدور فتواها در جهت بدنام کردن مجاهدینی
که تصمیم قاطع خویش را گرفته بودند، شروع شد؛
مجاهدینی که راه ضلالتی را که بعضی به اسم
«رخصت و اذن» می پیمودند، رها کرده بودند.

آنان مجاهدینی را بدنام می کردند که به التزام و
پایبندی به اسلام معتقد بودند نه فقط انتساب به آن.
التزام یعنی اسلام، اما انتساب بدون التزام، چیز
دیگری غیر از اسلام است.

«جمعیت بانوان مسلمان» از چنگ زدن به
آنچه که آنان نام «رخصت و اذن» بر آن گذاشته
بودند و از اکتفا به صرف انتساب به اسلام،
خودداری نموده بود. از این رو، «جمعیت» در
زمانی پرچم حق را برافراشت و سخن راست را
گفت که بسیاری از مردم به خاطر ترس از دست
دادن مقام و از میان رفتن دنیایشان از زیر بار حق،
شانه خالی کرده بودند. «جمعیت» برخلاف
بسیاری از مردم، تماشاگر نبود، بلکه نظر خویش را
با صراحت تمام در شرایط آن روز، تنها برای
رضای خدا بیان کرد، هر چند جمعی خشمگین
باشند.

اعضای جمعیت نمی توانستند تعطیلی ملاقات
مرا تحمل نمایند، بدین جهت دسته جمعی شروع به
آمدن به خانه من نمودند تا در این ماجرا با من
همراه باشند. در حقیقت «جمعیت بانوان مسلمان»
روح زندگی و وجود من بود. روز تأسیس آن با
خداوند پیمان بستم که برای غیر او زندگی نکنم.
گروههای زیادی از بانوان مسلمان که به دیدار من
می آمدند، دوباره با خدا پیمان بستند که جز برای
سخن حق و تبلیغ آن زندگی نکنند و با من همرأی
شدند که در خانه هایشان مجالسی بر پا کنند که در
آن، بانوان واعظ، مسأله ارشاد زنان بر مبنای
دستورات اسلام را عهده دار شوند. لیکن دولت
طغیان پیشه ناصر که «داعیان الی اللّه » را در هر
جایی تحت تعقیب قرار می داد، به دنبال بانوانی که
سخنرانی منزلشان انجام می شد فرستاد و اقدام به
تهدید آنان نموده، از آنها تعهد گرفت که در
خانه هایشان اجتماعی برای سخنرانی تشکیل
ندهند. بعد از این بود که فعالیتها منجر به فعالیتهای
فردی شد.

چانه زدن، سپس نیرنگ

مأمورین اطلاعات حکومت ناصر از من
درخواست ملاقات کردند و پیشنهاداتی در زمینه
تبدیل «مرکز کل جمعیت بانوان مسلمان» ارایه
نمودند. این پیشنهادات مرا موظف می نمود که دنیا
را در برابر آخرت بخرم.

به عنوان مثال، پیشنهاد کردند که انتشار مجله
«بانوان مسلمان» از سر گرفته شود و من همچنان به
عنوان سردبیر و صاحب امتیاز آن باشم و ماهانه
سیصد جنیه(۱) دریافت کنم با این شرط که کاری به
آنچه در مجله نوشته می شود، نداشته باشم. پاسخ من
این بود که محال است مجله «بانوان مسلمان» از
سوی دفاتر پلیس مخفی منتشر شود تا بینش ضد
دینی را تبلیغ کند. من جز اینکه مسؤول باشم و
مسؤولیت عملی داشته باشم چیز دیگری را
نمی پذیرم.

چنان که پیشنهاد کردند سالانه کمکی معادل
بیست هزار جنیه ارایه دهند به این شرط که «مرکز
کل جمعیت» به یکی از مؤسسات «اتحاد
سوسیالیستی» تبدیل شود جواب من این بود که اگر
خدا بخواهد هرگز کار ما جز برای اسلام نخواهد
بود. ما هرگز پنهان کاری نمی کنیم و دیگران را به
گمراهی نمی کشیم. آنان که اسلام را وسیله درآمد
خویش قرار می دهند، نمی توانند به اسلام خدمت
کنند.

این جواب منفی، آنان را به خشم می آورد، اما
آنان همچنان به دفعات اقدام به گول زدن من
می نمودند و من از این روش آنان و اصراری که
نسبت به این اقدامات بی ثمر داشتند در شگفت
می شدم. لیکن بعدها به حقیقت پی بردم و فهمیدم
که چرا آنان بر فریفتن من اصرار دارند.

خفاشان شب

یکی از شبها در حالی که در خانه ام بودم، سه
مرد برای گفتگوی با من اجازه ورود خواستند. بعد
از ورود آنان به اتاق، پیش آنان رفتم، دیدم لباسی
عربی با رنگ خاکی مایل به سبز پوشیده اند. وقتی به
آنان سلام کردم، خودشان را به من معرفی کردند که
اهل سوریه هستند و برای یک گردش ده روزه از
سعودی به قاهره آمدند و در سعودی با استاد سعید
رمضان، شیخ مصطفی عالم، کامل شریف، محمد
عشماوی و فتحی خولی که همگی از اعضای اخوان
المسلمین بوده و از ستم طاغوت گریخته بودند
گفتگو کرده اند. همچنین اضافه کردند که آنها به
برادرانشان در مصر سلام رسانده و خواهان آنند که
نسبت به برادران خویش و سازمانشان کسب
اطمینان کنند و به ما نیز دستور داده اند که به این
سازمان ملحق شویم و ما آماده ایم که این دستور را
اجرا کنیم و در مصر برای همکاری با سازمان
بمانیم.

سپس شروع کردند به صحبت در باره اخوان
المسلمین و عبدالناصر و اینکه چگونه او اخوان
المسلمین را تحت ستم و فشار خویش قرار می دهد.
آن گاه از حوادث سال ۱۹۵۴، انحلال جمعیت
اخوان المسلمین و شهادت عبدالقادر عوده و
همکارانش سخن گفتند و توضیح دادند که برای
انتقام گیری و قتل عبدالناصر آمادگی دارند و گفتند
این نظر، نظر کامل شریف، عشماوی، رمضان،
خولی و عالم است!

وقتی که دیدند من فقط به سخنان آنان گوش
می دهم و چیزی نمی گویم از من خواستند که جواب
بدهم.

گفتم: من چیزهای تازه و اصطلاحاتی که
چیزی از آنها نمی دانم، می شنوم.

گفتند: خواهر زینب! بزودی بار دیگر پیش تو
برمی گردیم تا نظر مرشد(۲) و سازمان را در این
باره بدانیم.

به آنان به اختصار چنین پاسخ دادم:

اول آنکه من تشکیلاتی به نام سازمان در مورد
اخوان المسلمین نمی شناسم و فقط می شنوم که
«اخوان المسلمین» یک جمعیت منحل شده است،
چنان که دولت می گوید.

دوم آنکه من با «مرشد» در باره چنین اموری
سخن نمی گویم. دوستی و ارتباط من با او ناشی از
برادری اسلامی و ارتباط خانوادگی است.

سوم آنکه کشتن عبدالناصر امری پذیرفته
شده برای مسلمانان نیست و من شما را نصیحت
می کنم که به ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.