پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت اول» ۴۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت اول» ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت اول» ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روزهای خاطره«قسمت اول» ۴۲ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۲

مقدمه:

زینب الغزالی از معدود زنانی است که در
جنبش اخوان المسلمین موقعیت ویژه ای یافت. او
سالها مسؤولیت «جمعیت بانوان مسلمان» را بر
عهده داشته است. جنبش اخوان المسلمین از طرف
جمال عبدالناصر رییس جمهور وقت مصر
فشارهای سختی را متحمل شد. بعضی از رهبران آن
از جمله عبدالقادر عوده و سید قطب را اعدام کرد و
جمع زیادی از آنان را به زندان سپرد. زینب الغزالی
یکی از کسانی است که سالها دچار قهر و خشم
عبدالناصر بود و از زندان و شکنجه نیز بی نصیب
نماند. او در تلاش برای «دعوت» اسلامی
ناگواریهای بسیاری را متحمل شد.

زینب الغزالی بخشی از خاطرات زندگی
خویش را در کتابی به نام «أیّامً من حیاتی» گنجانده
است این کتاب همان گونه که خود در مقدمه آن
اشاره کرده است عمدتا شامل دوران زندان و
رویارویی مستقیم با عبدالناصر می شود و از این رو
آن را با نام «روزهایی از زندگی من» منتشر ساخته
است. کتاب مذکور که با مقدمه نویسنده در باره
انگیزه نگارش و نیز آرمان مبارزات خود و
همرزمانش شروع می شود شرح دوران زندان و
شکنجه را در بردارد و آن را در سالهای بعد به
درخواست جمعی از همفکران خویش به نگارش
آورده است. این کتاب تاکنون به چند زبان ترجمه
شده است و در ایران نیز قبلاً به فارسی در آمده
است.

به خاطر سرگذشت خواندنی این بانو و نکات
آموزنده آن، مجله پیام زن ترجمه مجدد آن را با
عنوان «روزهای خاطره» بدون مقدمه مؤلف تقدیم
خوانندگان ارجمند می نماید.

* * *

ناخوشایندی شخصی عبدالناصر از من

بعدازظهر یکی از روزهای زمستان و اوایل ماه
فوریه سال ۱۹۶۴م بود. به خانه برمی گشتم که
اتومبیلم با وسیله دیگری برخورد نمود و واژگون
شد. صدمه وارده شدید بود. به حالتی شبیه بی هوشی
افتادم. درد شدید، مانع بی هوشی کامل من بود. از
همه آنچه که در اطراف من گذشت، تنها صدای
انسانی را شنیدم که با ناراحتی، نام مرا صدا می زد و
من از هوش رفتم. هنگامی که بیدار شدم، خودم را
در بیمارستان «هلیوبولیس» یافتم، در حالی که
همسر، خواهران، برادران و بعضی از همکارانم در
«دعوت» در کنارم بودند. همه در نگرانی و
ناراحتی شدیدی به سر می بردند و چهره آنان با
ورانداز من، گویای این نگرانی بود. من در حالی
چشمانم را برای اولین بار باز می کردم که لبانم
زمزمه «الحمدللّه » داشت. گویا من با این زمزمه ام از
آنچه که پیش آمده، سؤال می کنم. اما چیزی
نگذشت که دوباره از هوش رفتم و تنها موقعی به
هوش آمدم که یکی از پزشکان به همراه دو پرستار
مرد و دو پرستار زن وارد شدند تا مرا به اتاق عکس
ببرند. به یاد حادثه افتادم و صدای همسرم را شنیدم
که می گوید:

خدا را شکر؛ خدا او را به سلامت بدارد. حاج
خانم خدا را شکر کن!

از حال راننده اتومبیل جویا شدم. فهمیدم
بحمداللّه به خیر گذشته و او در بیمارستان تحت
معالجه قرار دارد. بعدها متوجه شدم که دچار ضربه
مغزی شده است. به اتاق عکسبرداری منتقل شدم و
وقتی که معلوم شد، استخوان رانم شکسته است، پایم
در یک محفظه فلزی قرار داده شد و تصمیم گرفتند
آن را جراحی کنند. به بیمارستان «مظهر عاشور»
برده شدم تا این عمل، توسط دکتر محمد عبداللّه ،
جراح استخوان انجام گیرد. این عمل بعد از مقدمات
اولیه و نیز بی هوشی ـ سه ساعت و نیم به درازا
کشید. بعد از عمل در حالی که خطر مرا تهدید
می کرد مدتی به سر بردم.

روزهای خطر سپری شد و من حرفهایی را که
در باره این حادثه گفته می شد پی می گرفتم. سخنانی
که نشان می داد این حادثه از ناحیه مأموران امنیتی
جمال عبدالناصر به منظور ترور من طرح ریزی شده
بود و خبرها، یک یک بر این واقعیت تأکید داشت.
جمعی از جوانان مسلمان برای کسب اطمینان، هر
روز به ملاقات من می آمدند که در رأس آنان برادر
شهید «عبدالفتاح عبده اسماعیل» بود. وقتی این
گزارشات به من رسید از او خواستم که از تعداد
جوانان دیدار کننده بکاهد. پاسخ او این بود که به
این خواسته من جامه عمل پوشانده، اما آنان
نپذیرفته و بر ملاقات با من اصرار ورزیدند.

در یکی از روزهای بعد، دبیر اداری «جمعیت
بانوان مسلمان» در حالی که پرونده ای را در دست
داشت وارد اتاق شد تا آن را به من به عنوان رییس
جمعیت، نشان دهد. همسرم و نیز همسر استاد
هضیبی، رییس کل اخوان المسلمین در اتاق حضور
داشتند. همسرم را دیدم که به سرعت به طرف دبیر
جمعیت می رود و پرونده را قبل از اینکه فرصت
رساندن به من را داشته باشد از او گرفته و با هم در
حال گفتگو از اتاق خارج می شوند. از این گفتگو پی
بردم که در گذشته نیز یک بار او را از نشان دادن
برگه های پرورنده به من باز داشته است.

از این مسأله نگران گشته، از همسرم علت آن
را جویا شدم. دلیل آورد که من به توافق دکتر عبداللّه
که بر معالجه من نظارت داشت، نیاز دارم و به همین
منظور سراغ دکتر رفت. دکتر نیز بی درنگ برای
بررسی وضعیت پای من و اعلام ممنوعیت اقدام به
هر عملی، آمد. آمد تا بر این مسأله تأکید کند که او
مانع ورود پرونده یا رسیدن گزارشهای مربوط به
جمعیت به من شده است. وقتی که من استدلال کردم
که این موضوع یک امر ساده ای است که از چند
امضا فراتر نمی رود، باز بر موضع خودش ایستادگی
کرد.

روزهایی چند گذشت و من امید داشتم که بعد
از آن، پزشک اجازه دهد که بعضی از کارهای
جمعیت را در بستر بیماری دنبال کنم، اما او
نپذیرفت. بر اطمینانم افزوده شد که مسأله ای وجود
دارد. مسأله ای که همه به عمد آن را از من پنهان
می دارند؛ هم همسرم، هم دبیر جمعیت و هم
دیدارکنندگان؛ حتی خانم منشی شورای اداری
جمعیت نیز که به طور مرتب به ملاقات من می آمد.
من از پاسخهای بریده و کوتاه او به سؤالاتم در باره
جمعیت، احساس می کردم که چیزی را از من پنهان
می دارد.

در یک بعدازظهر بود که خانم منشی به
ملاقات من آمد و من با وجود همسرم تلاش کردم تا
او را قانع کنم که آنچه را از من پنهان داشته اند به من
برساند. آن گونه که از برخورد همسرم برمی آید و
یادآور شجاعت من می شد و مرا به صبر و بردباری
و استواری اراده تشویق می کرد، معلوم بود که مسأله
مهمی است. برگه ها را که از خانم منشی شورا گرفتم،
دیدم دستور انحلال مرکز جمعیت بانوان مسلمان
صادر شده است.

منشی شورا شروع به صحبت با من نمود:

ـ حاج خانم! طبیعی است که مسأله نسبت به
شما مهم است.

ـ الحمدللّه و لکن دولت حق ندارد جمعیت را
منحل کند. این جمعیتی اسلامی است.

ـ کسی وجود ندارد که قدرت گفتن این مطلب
را به دولت داشته باشد. ما تلاش زیادی را به کار
می بریم لیکن عبدالناصر بر انحلال جمعیت اصرار
دارد. او شخصا از شما سرکار خانم زینب کراهت
دارد!! و حتی طاقت شنیدن نام شما را بر زبان هیچ
کسی ندارد. موقعی ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.