پاورپوینت کامل مادر، دلی خسته داری!تقدیم به شاعر متعهد مرحوم سپیده کاشانی ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مادر، دلی خسته داری!تقدیم به شاعر متعهد مرحوم سپیده کاشانی ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مادر، دلی خسته داری!تقدیم به شاعر متعهد مرحوم سپیده کاشانی ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مادر، دلی خسته داری!تقدیم به شاعر متعهد مرحوم سپیده کاشانی ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۰

مقدمه:

مصاحبه با سپیده کاشانی که بهانه آشنایی من و او شد، خود داستانی شنیدنی دارد.

جالب اینکه سالهای اول انقلاب، رئیس و مرئوس و پشت میزنشین وجود نداشت یا حداقل من این طور تصور می کردم. اصلاً نفهمیدیم
مسابقه کی شروع شد ولی خلاصه بعضی خودشان را از سکوی پرتاب رساندند به پشت میزها و آنها کم کم برای خود کیا و بیایی پیدا کردند و یاد
گرفتند که ریاست هم برای خود آدابی دارد.

از جمله اینکه سؤالاتی را می نوشتند و می دادند دست خبرنگار تا برود مثلاً با فلان کس مصاحبه کند و غالبا هیچ گونه اطلاعی هم در مورد آن
شخصیت و تخصص او نداشتند. این کارها را می گفتند «کار گِل». یکی از همین کارها هم نصیب من شد. البته به خیال سفارش دهنده همان «کار
گِل»ش. ولی من فکرهای دیگری در سر داشتم و واقعا به دنبال شخصیتهایی بودم که بعضا حلقه های اتصال فرهنگ بودند. این حرفها هم برایم
مهم نبود.

خلاصه، مصاحبه با خانم کاشانی را به همراه چند مصاحبه دیگر، به سفارش یکی از حوزه های معاونت ارشاد، انجام دادم و قرار بود که در
مجموعه ای به چاپ برسد ولی رفت به آرشیو و موقعی که در صدد پی گیری آن برآمدم ندا رسید که شما کاری برای ما انجام دادید و حق التحقیق
خود را هم دریافت کردید و …

هر بار خانم سپیده کاشانی را می دیدم از مصاحبه می پرسید و نیز آدمهای دیگری که با آنها مصاحبه شده بود، کم کم جوری شد که هر وقت
یکی از آنها را می دیدم رو پنهان می کردم و خلاصه این مصاحبه از نظر من رفت جزو اموات. چند سال پیش یکی از دوستانم که می خواست
مجموعه ای ادبی به چاپ برساند خواست مصاحبه ای از خانم کاشانی بزند و به من پیشنهاد داد. من هم از روی یادداشتهای پراکنده قبلی، مطلبی
تنظیم کردم و دادم و موقعی که کتاب رفت به وزارت ارشاد از سوی یکی از همان میزهای کذایی به من زنگ زده شد که این مصاحبه به ما تعلق
داشته و شما حق نداشتید آن را به جای دیگر بدهید. و من حس کردم آن مصاحبه به صورت میز و صندلی و سایر اشیاء روزمرّه در انحصار آنجا در
آمده و باید تا ابد در آرشیو بماند و خاک بخورد.

… و درد سرتان ندهم این مجموعه درنیامد و سپیده هم غروب کرد و خدا را شکر که «صدای آشنا»ی او در مجموعه اشعارش جاودانی
شده است.

مادر، دلی خسته داری!

افق بود و دریا و چشمهایی جوان که از
میان قابها نگاه می کردند. چشمها چه نگاه
زنده ای داشتند!!

ـ بعد از این همه سال؟!!

ـ بله بعد از این همه سال.

زنهایی بودند که دستکهای چادر خود را به
دور گردن بسته بودند و با دستمال تر
حجله های دامادی پسران خود را گردگیری
می کردند. با دقت تمام، گرد از شیشه ها و قاب
عکسها می ستردند و دانه دانه کریستالهای آویز
شمعدانیها را پاک می کردند.

بوی خاک می آمد، بوی خاک باران خورده و
بوی گلهای وحشی که از میان درزهای میان
سنگها روییده بود. شاید برای همین بود که
پیرزنهای سفیدمو سر بر روی سنگها گذاشته
بودند. برای شنیدن همین بوی آشنا.

بچه ها، گلدانهای کوچک گل به دست
داشتند و یا سبزه ای نورسته که با روبانی
خوش رنگ بسته شده بود …

زمین، انگار موج برداشته بود و از میان
موجها زنی پیدا شده بود.

بلند بود و باریک و با انگشتهای باریک و
بلندش، گوشه های چادرش را بالا گرفته بود.
انگار، دریا را حس کرده بود. دریایی که از میان
ظرفهای آب به سوی قبرها سرازیر بود.

عجیب است!! زن، سایه ای نداشت ولی

صدایش، صدای آشنایش همه جا را پر کرده
بود: «مادر، دلی خسته داری، در قبر، گلدسته
داری».

از هر جا که می گذشت، مادرها سر بلند
می کردند و او را می دیدند که از گلابپاشی
پرنقش و نگار، گلاب بر رویشان می پاشد.
گلاب، بوی کوچه های کاشان را می داد. بوی
خاطرات دختری که با موهای بافته، از میان
کوچه ها می گذشت و صوت قرآن پدر و زمزمه
غزلهای حافظ مادر را در گوش داشت. دختری
که همه مردم کاشان می دانستند که خوب، شعر
می گوید و در همه مسابقات ادبی مدرسه ها
رتبه اول را به دست می آورد. از کوچه های
قدیمی کاشان که هنگام بهار، پر بود از رایحه
گلهای محمدی تا کوچه هایی که از میان مردم
می گذشت راه درازی نبود.

مردم، سفره های هفت سین خود را بر مزار
شهیدان خود گسترده بودند و چنان، نشسته
بودند که گویی در خانه خودند.

در قطعه های دیگر می شد آدمهایی را دید
که با شتاب از ماشین پیاده می شدند و دسته
گلی بر مزار عزیزان خود می گذاشتند و چند
دقیقه ای می ایستادند، می نشستند و فاتحه ای
را خوانده یا ناخوانده، به سرعت سوار ماشین
می شدند تا برگردند و به کارهای دیگرشان
برسند. کارهای دیگر .

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.