پاورپوینت کامل درخت دل در باغ خرد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل درخت دل در باغ خرد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درخت دل در باغ خرد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل درخت دل در باغ خرد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۴

آشنایی با زندگی تربیتی و خانوادگی شهید مظلوم آیت اللّه دکتر بهشتی«قسمت اول»

* درّ دریای دیانت

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل

چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم

(حافظ)

شهید مظلوم آیت اللّه دکتر بهشتی در زمره
شخصیتهای نادر جهان تشیّع است که چون
ستاره ای فروزان در افق انقلاب اسلامی ایران
درخشید و در فضایی که عوامل معاند، ضد
انقلاب و نفاق، در صدد آن بودند که امت
مسلمان را از این خورشید پر فروغ محروم
سازند و در آسمان نهضت اسلامی تیرگی پدید
آورند به پرتوافشانی پرداخت. وی را که اجتهاد،
تفکر دینی، سیاست و تدبیر خویش را با
واقع بینی و صداقت قرین ساخته و سعه صدر،
استقامت و اهتمام را پیشه خود نموده بود،
می توان از معماران بزرگ تجدید بنای تفکر
مذهبی و تشکیلاتی انقلاب اسلامی به شمار
آورد که تحت لوای رهبری امام امت به هدایت
جامعه در جهت گرایش آنان به ارزشهای دینی
و تعمیق شعائر مذهبی پرداخت.

فکر و علم این اسوه وارستگان به زیور
تعبد و تعهد به اسلام آراسته بود و دانشش با
وجود آنکه به اندوخته های حوزه ای محدود
نگردید هرگز با رسوبات اندیشه های از نوع
غربی آمیخته نبود و با تسلیم محض در برابر
فرامین الهی، آموخته ها و تراوشات فکری خود
را به محک تعبّد می زد و از هر چه رنگ تعلّق
داشت خویشتن را آزاد می نمود؛ به همین دلیل
فضیلتهایش را حضرت امام خمینی(ره) مورد
تأیید و تأکید قرار داده و فرموده اند: «مراتب
فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب
تعهد ایشان بر من معلوم بود.»(۱)

آن دانشور به خون آغشته همواره، مرید و
همکار و حامی امام خمینی(قدس سره) بود و از
آن روح قدسی به عنوان مربی بزرگ خود یاد
می نمود و چنین بود که امام نه یک بار که
چندین مرتبه به هویت پاک و زلال این شاگرد
شهیدش گواهی داد و در مقابل خفاشان کوردل
و بی خرد، شهادت داد که: «بیش از بیست سال
ایشان را می شناختم و برخلاف آنچه این
بی انصافها در سراسر کشور تبلیغ کردند … او
را یک فرد مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت،
علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه
خودمان می دانستم.»(۲)

مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه
خامنه ای نیز از او چنین یاد نموده اند: «او دارای
فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه
بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، دین و
شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت،
با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و
معتقد به دین بود، از تظاهر، ریاکاری و …
شدیدا بیزار و روگردان بود، کارها را از بنیان
شروع می کرد …».(۳)

ارتباط این دانشمند والامقام با اقشار
گوناگون جامعه و چند بعدی بودن شخصیت
وی و نیز وجود قدرت سازماندهی و بسیج
نیروهای مؤمن و متعهد به نظام اسلامی در
وجود ایشان قدر و منزلتش را به عنوان راهنما
و پشتیبان راستین مردم به جایی رسانید که
امام خمینی(ره) در مورد آن چشمه فضیلت
فرمودند: «بهشتی یک ملت بود برای این
ملت». او در زندگی همان گونه بود که طی
سخنانی می گفت: «مبادا کسی خیال کند دوران
مسؤولیت احدی از ما در این انقلاب نورانی و
پرشکوه اسلامی تمام شده و یا
مسؤولیتهایمان کمتر شده، خدا گواه است که
مسؤولیتها روز به روز سنگین تر و دشوارتر
می شود و باید برای ایفای این مسؤولیتها
آمادگی بیشتری پیدا کنیم، باید همه ما مؤمن
باشیم که تا مدتها شب و روز کار کنیم و شب و

روز در غم موجودیت این امت و نگهبانی
آرمانها، استقلال، بازگشت به خویشتن و
هویت اجتماعی خویش یعنی هویت
اسلامی مان باشیم، زیرا که دشمنان بسیاری
این سو و آن سوی مرزها در کمین هستند،
دشمنانی که هرگز نمی توانیم آنها را حقیر و کم
بشماریم. امیدواریم به یاری خدا و هدایتش
این روح تلاش و کوشش در همه چنان بیدار و
پربار باشد که دوست، روز به روز دل گرمتر،
امیدوارتر و خودانگیخته و دشمن، روز به روز
در حسرتها و رشکها فرو رفته تر و نومیدتر
باشد».(۴)

* رؤیایی راستین

سالها پیش، یکی از محلات اصفهان به
برکت شخصیتی برجسته غرق در نور و
معنویت بود، او آیت اللّه حاج میرمحمدصادق
خاتون آبادی است که از مراجع بزرگ و محققان
نامدار شیعه به شمار می رود و از محضر دو
عالم عالی مقام، آیات عظام، آخوند خراسانی و
آقا سیدمحمدکاظم طباطبایی، بهره مند گشت و
با آخوند خراسانی الفت بیشتری داشت و وی را
در تألیف کتاب ارزشمند کفایه الاصول یاری
نمود. بسیاری از علما و اندیشمندان از جمله
حضرت امام خمینی(قدس سره) از حوزه درسی
وی خوشه ها چیدند. ایشان پس از سالیان
متمادی از نجف به ایران مراجعت نمود و در
زادگاه خویش، شهر اصفهان، اقامت گزید و در
آنجا مرجعیت عامه یافت و به تدریس و تربیت
شاگردان پرداخت.(۵)

آیت اللّه میرمحمدصادق که ایمان و
تقوایش زبانزد خاص و عام بود همراه با همسر
و دختر خویش در خانه ای محقر، روزگار
می گذرانیدند. آن مرحوم به دلیل اشتیاق شدید
به دختر و نیاز مبرم به حمایت او، از ازدواج وی
اکراه داشت و با یاری او کم سویی چشم را
جبران می نمود. آن فقیه فرزانه بر این باور بود
همچون علامه بحرالعلوم که دختر خود را نزد
خویش نگاه می داشت و در امر مطالعه و
تحقیق کمکش می کرد، این فرزند که باسواد

هم بود و می توانست متون ادبی و علمی را
بخواند بایستی مددکار او باشد و در اواخر عمر
که دچار مشکلات بینایی بود همچون گذشته از
دریای مواج علوم اسلامی برخوردار گردد و خود
نیز اندوخته های علمی خویش را به آگاهی
مشتاقان معرفت برساند. آنکه رؤیایی راستین
که حاوی یک پیام غیبی و هشداری ملکوتی
بود آهنگ این روال را دگرگون ساخت و مسیر
زندگی آنان را در بستر دیگری قرار دارد. به
مرحوم حاج صادق در خوابی شیرین الهام
می گردد: دخترتان را به عقد ازدواج فرزند
خانواده ای که بزودی برای خواستگاری به
منزلتان خواهند آمد در آورید تا از برکت آن،
فرزندی پدید آید که سرچشمه برکت برای
اسلام و مسلمین گردد.

«حاجیه خانم معصومه بهشتی» طی
خاطراتی می گوید: «پدرم خوابی دیده بودند که
از منزل آقای بهشتی ازمان خواستگاری
می کنند و از من اولادی به وجود می آید که
عام المنفعه می شود، این دختر را شوهر دهید و
در خواب خطاب به والدم گفته بودند: عمرت آن
قدر کفاف نمی کند و پدرم در عالم رؤیا به مادرم
اظهار داشته بود از جانب خدا بنا شده است
این فرزند را به عقد ازدواج پسری از
خانواده ای روحانی در آوریم. در هر حال من
شوهر کردم و خداوند سه تا دختر به ما عنایت
کرد و فرزند چهارم، آیت اللّه بهشتی بود که
پدرم در انتظار ولادتش بود و چون دیده به
جهان گشود و یک ساله شد ابوی به سرای
باقی شتافت.»(۶) آری سرانجام، این عالم
ربانی پس از عمری خدمات علمی و فقهی و
پرورش انسانهایی نیک نهاد و دانشمند در سال
۱۳۴۸ه··· .ق رحلت کرد. سیدمحمد گرچه از
فیض این پدربزرگ محروم گشت ولی بعدها با
آگاهی از مقام علمی جدّ مادری از اهتمام این
دانشور و مراتب تقوا و فضیلتش تأثیر پذیرفت
و خصالش در رفتار این کودک نورسته بی اثر
نبود.(۷)

مادر گرامی شهید بهشتی می افزاید: چند
صباحی پس از ارتحال والد ماجدم، شبی در
عالم رؤیا پدر را در خواب مشاهده نمودم که مرا
خطاب قرار داد و در بیانی نورانی اظهار داشت:
چون می خواست روح از بدنم مفارقت نماید و
در عالم قدس و ملکوت سیر کند، چهارده اختر
فروزان آسمان عصمت و طهارت(ع) دور
بسترم حلقه وار حاضر شدند تا روانم را از بدنم
گرفته و نزد رسول اکرم(ص) ببرند. من (مادر
شهید بهشتی) از پدرم پرسیدم: چه کنم تا
شفاعت مرا نزد آن بزرگواران بنمایی؟ پدر
پاسخ داد: از این آقاسیدمحمد خیلی مراقبت و
محافظت به عمل آورید که باقیات صالحاتی
خواهد بود و سفارشهای فراوانی در جهت
تربیت و پرورش وی به من نمود.(۸)

* پیر پارسا

سرانجام رؤیای صادقه میرمحمدصادق
خاتون آبادی به وقوع پیوست و خانواده شهید
بهشتی فردای آن شب به خواستگاری دختر
آن مرحوم برای فرزند روحانی و بزرگوار خویش
«سیدفضل اللّه بهشتی» به منزل آنان مراجعه
می نمایند و بدین ترتیب این ازدواج میمون و
مبارک انجام می شود و شهید مظلوم آیت اللّه
دکتر بهشتی چون جویباری با طراوت و توأم با
برکت از چنین خانواده ای سربلند جاری گشت و
دوران کودکی را در خانواده ای که تقوا و
پارسایی و خوبی، آن را معطر ساخته بود
گذرانید. آن شهید می گوید: منطقه زندگی ما از
نقاط قدیمی شهر اصفهان بود. پدرم که در

حوزه تربیت شده و روحانی بود در هفته چند
روز در این دیار به کار و فعالیت می پرداخت و
هفته ای یک شب به یکی از روستاهای حومه
اصفهان برای امامت جماعت و رسیدگی به
امور شرعی و پاسخگویی به سؤالات فقهی
مردم می رفت و سالی چند روز به یکی از
روستاهای دور که نزدیک حسین آباد بود و نیز
آبادی دورتر از آن که حسن آباد نام داشت
می رفت. رفت و آمد ساکنان این دهات به خانه
ما برایم خاطره انگیز است. پدرم وقتی به آن
روستا می رفت در منزل حلاجی فقیر اقامت
می نمود. آن پیر پنبه زن، اتاق کوچکی داشت
که پدرم در آن سکونت داشت. این پیرمرد که
به او جمشید می گفتند دارای محاسنی سفید،
بلند و باریک، چهره اش بیابانی، روستایی اما
نورانی بود. پدرم می گفت: ما با جمشید نان و
دوغی می خوریم و صفا می کنیم و مدام این
جمله را بر زبان می آورد: سفره ساده این مرد
فقیر را بر هر جلسه دیگری ترجیح می دهم.(۹)

یادآور می شود محله قدیمی که سیدمحمد
حسینی بهشتی در دوم آبان ماه سال ۱۳۰۷
ه··· .ق در آن دیده به جهان گشود و اهل خانواده
را از تولد خویش مشعوف ساخت لومبان نام
دارد که از نقاط کهن شهر اصفهان به شمار
می رود. مادر وظیفه داشت طبق توصیه ای که
میرمحمدصادق در عالم رؤیا به وی نموده بود
در جنبه های گوناگون از این کودک که فرزند
سوم خانواده به شمار می رفت مراقبت جدی به
عمل آورد و او را برای ایفای وظیفه ای سنگین
مهیا نماید؛ لذا در دوران بارداری زیاد قرآن
تلاوت می نمود تا او با صوت ملکوتی قرآن و
نغمه فرح بخش این کتاب آسمانی از همان
آغازین لحظه ها انس یابد. بعد از وضع حمل بر
تلاوت قرآن افزود و همین که قرآن می خواند
بچه را شیر می داد. مادرش می گوید: «به این
اندازه به قرآن علاقه مند شده بود تا وقتی که
بزرگتر شد حواسم را جهت مواظبت او جمع
کردم، در دوران آبستنی خیلی مواظب بودم و
نمازم را در اول وقت اقامه می کردم، به نامحرم
نگاه نمی نمودم و در خانه هم چهار تا
برادرشوهر داشتم اما هیچ وقت با آنان روبه رو
نمی شدم و خدا قسمت کرده بود که اتاق ما
یک منبع آب داشت و همه کارهایم را در آنجا
انجام می دادم. خود و بچه هایم در این اتاق به
سر می بردیم تا با نامحرم کاری نداشته
باشیم. ایشان از پنج سالگی شروع به تحصیل
نمودند و با کتاب عم جزء که با حروف ابجد آغاز
می شد سر و کار داشت و من خودم درسش
می دادم و البته معلمی هم بود که نزدش
می رفت و چون درسی به او می داد، می گفت یاد
گرفتم؛ درس فردا را هم بدهید و این طور
ذکاوت و حافظه ای داشت. چون پنج سالش
بود دعای سحر را می خواند، پدرش «اللّهم انی
اسئلک من بهاءک» را به شعر درآورده بود که
پشت سر پدربزرگ می خواند، پدرم ـ
میرمحمدصادق ـ می خواست اعمال شب نیمه
شعبان را به جای آورد که ما هم به وی در اقامه
نماز این شب اقتدا نمودیم و مشاهده کردیم
سیدمحمدحسین پنج ساله، همین طور چون
پدربزرگ نماز را می خواند و این حالت آن چنان
شگفتی و اعجاب این عالم را برانگیخت که
خطاب به نوه اش گفت: الهی خدا تو را عالم
ربانی کند!. خیلی صفات خوب و عالی داشت؛
در دوران کودکی که با بچه های هم قدش چون
فرزندان عمه و خاله اش مأنوس می گشت چون
به ایشان می گفتند: بیایید با ما بازی کنید، اکراه
داشت و بیشتر اشتیاق به خواندن قرآن و
فراگیری حدیث داشت و می گفت: قرآن به من
بیاموزید و علم را یادم دهید، حواسش اصلاً به
بازی نبود و میلی به آن نداشت».(۱۰)

شهید بهشتی همچون آینه ای بیشترین
نقش را از حالات اخلاقی و رفتارهای مادر
پذیرفت و ساختار شخصیتی این کودک در
دست توانمند مادری مؤمنه و فاضله شکل
گرفت گویی از نخستین روزهای زندگی، این
سید نیکو سرشت در پرتو الطاف خداوندی و
حمایتهای ویژه زنی پرهیزگار که در انجام
احکام شرعی و آداب اسلامی دقت نظر داشت
با دیگران فرق می کرد و با تأثیرپذیری از ایمان
و اعتقاد پدر برای انجام رسالتی بزرگ برگزیده
می شد، آنچه را که از پدرش به یاد داشت این
بود که شهید بزرگوار سخت روی استقلال
تکیه می نمود و می گفت: هیچ گاه در تمام
عمرم از راه دین ارتزاق نکرده ام. بعدها که دبیر
دبیرستان شده بود می گفت: تعلیمات دینی
تدریس نمی کنم، زیرا کسب درآمدم نباید بر
آموزش اعتقادات به دانش آموزان متکی باشد و
دبیر زبان انگلیسی گردید.(۱۱)

شهید دکتر بهشتی می گوید: خانواده ما سه
فرزند داشت که من و دو خواهر هستیم. پدرم
در سال ۱۳۴۱ ه.ش به رحمت ایزدی پیوست
و مادرم هنوز در قید حیات است. مرگ پدر، جز
یک تأثیر عاطفی و یک مقدار سنگین نمودن
مسؤولیت مادر و خواهر تأثیر دیگری نداشت،
البته بسیار ناراحت شدم ولی چنان نبود که در
شیوه زندگیم اثر بگذارد و آن موقع ازدواج کرده
و دارای فرزند هم بودم.(۱۲) مادر بزرگوار شهید
بهشتی در سالهای اخیر با وجود آنکه بینایی
خویش را از دست داده بود در جلسات قرائت
قرآن که در منزل دخترش برگزار می گردید
شرکت می نمود و به مقابله قرآن و تصحیح
اغلاط قاریان می پرداخت. وی به رغم کهولت
سن و کسالت ناشی از آن، به مناسبت هفتم
تیر، در مراسم بزرگداشت شهید بهشتی در
اصفهان شرکت نمود و طی سخنانی خاطرات
خود را از آن دانشور به خون خفته بازگو کرد و
در آن تصریح نمود: این آخرین مراسم هفتم
تیر است که در آن حضور می یابم. و این
گفته اش به واقعیت پیوست و دو روز پس از
سالگرد این مراسم باشکوه در نهم تیرماه سال
۱۳۷۱ه.ش، یعنی ۱۱ سال بعد از شهادت
فرزندش دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی
شتافت.(۱۳)

* شکوفه های اندیشه

سیدمحمد، تحصیلاتش را در یک
مکتب خانه از سن چهار سالگی آغاز کرد. خیلی
سریع خواندن و نوشتن و تلاوت قرآن را فرا
گرفت و در جمع خانواده به عنوان یک جوان
تیزهوش شناخته شد تا اینکه قرار شد به

«دبستان دولتی ثروت» که بعدها به نام
پانزدهم بهمن نامیده شد برود. خودش
می گوید: وقتی آنجا رفتم، از من امتحان
ورودی به عمل آوردند و گفتند باید به کلاس
ششم برود ولی از نظر سن نمی تواند؛ بنابراین

در کلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات
دبستانی را در همان جا به پایان رساندم. در آن
سال در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم
شدم. آن موقع تمامی دانش آموزان کلاسهای
ششم در یک محل امتحان می دادند. از آنجا به
دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را
گذراندم و اوایل سال دوم بود که حوادث
شهریور ۱۳۲۰ه.ش، پیش آمد. با این رخداد،
هیجان و شوری در نوجوانها برای یادگیری
معارف اسلامی به وجود آمده بود. دبیرستان
سعدی هم در نزدیکی میدان نقش جهان
(میدان امام کنونی) و نزدیکی بازار قرار داشت؛
جایی که مدارس طلاب همان جاست. البته به
طور طبیعی بین این مکان و منزل ما حدود
چهار پنج کیلومتر فاصله بود که معمولاً پیاده
می آمدیم و برمی گشتیم.(۱۴)

این موقعیت سبب گردید که شهید بهشتی
با برخی نوجوانان که درسهای حوزوی
می خواندند آشنا شود. به علاوه از خانواده ای
روحانی بود و در بین خویشانش طلاب فاضل
جوانی وجود داشتند. نوجوان باذکاوتی در
دبیرستان کنار او می نشست که در کلاس دوم
به جای گوش دادن به درس معلم، کتاب عربی
می خواند و این مسایل، شوق آن شهید را در
روی آوردن به درسهای مذهبی بیشتر می نمود
و موجب شد تا تحصیلات دبیرستانی را رها
نموده و طلبه بشود. در سال ۱۳۲۱ه.ش، به

مدرسه صدر اصفهان رفت و تا سال
۱۳۲۵ه.ش، تحصیلات ادبیات عرب، منطق،
کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواند
که چنین یادگیری سبب گردید تا حوزه اصفهان
با لطف فراوانی نسبت به این جوان مشتاق
معرفت برخورد کند. به علاوه اساتید مدرسه
صدر با دیدن او، جد مادریش میرمحمدصادق
خاتون آبادی را که آنان شاگردهایش بودند، در
اذهان خویش تداعی می نمودند و آیت اللّه
بهشتی را یادگاری از آن مرجع عالی قدر
می دانستند. پیشرفت شگفت انگیز شهید
بهشتی در امور تحصیلی در حدی بود که
طلبه های هم دوره ای قادر نبودند با وی همراه
باشند و پا به پایش پیش روند. به همین جهت
اغلب دروس او به صورت فردی، با مطالعه
قبلی و پیشروی بی سابقه توأم گشت.(۱۵)

از آنجا که فاصله بین محل سکونت و
مکان تحصیل آن مرحوم، نسبتا زیاد بود و
بخشی از وقت او را می گرفت در سال
۱۳۲۴ه.ش، از والدینش درخواست نمود به وی
اجازه دهند. شبها در مدرسه بماند و به تمام
معنا طلبه شبانه روزی باشد. این وضع، هم
صرفه جویی در وقت داشت و هم اجازه می داد
او بهتر به کارهایش برسد زیرا خانه ای که در
آن زندگی می نمود نسبتا پرجمعیت بود و اتاق
تنها در اختیارش نبود که با آرامش نسبی و
طیب خاطر به امور تحصیلی ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.