پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۸

سردبیر محترم روزنامه جامعه، جناب آقای شمس الواعظین

در شماره ۷۷ آن نشریه به تاریخ پنجشنبه ۷/۳/۷۷ مطلبی با عنوان «اگر شما به جای من بودید» از
آقای [سید [محسن سعیدزاده درج شده بود که برای اینجانب به عنوان یک طلبه، مایه بسی تأسف گردید.
آزاداندیشی مورد ادعای آن نشریه محترم اقتضا می کند نوشته اینجانب را نیز عینا حتّی با همین مقدمه درج
فرمایید حتی اگر با برخی از اصول دهگانه اعلام شده شما احتمالاً در تعارض باشد چرا که در روزهای اخیر
شاهدیم روزنامه حداقل از یکی از اصول یاد شده دست کشیده و نه تنها خوشبختانه یا متأسفانه بهر دلیل!
القاب افراد را بجا یا نابجا می آورد بلکه بر خلاف واقع، از سرناچاری یا هر دلیل دیگری، ادعای برخی
نویسندگان در عناوینی چون «مدرس حوزه علمیه قم» را نیز منعکس می نماید تا به گمان روزنامه یا
نویسندگان محترم، حرفها و ادعاها از وجهه علمی بیشتری برخوردار شود و این یک نوع فریب واضحی
است که روزنامه محترم جامعه حتی اگر در بسیاری از مسایل موجود، نظری دیگر دارد، و حتی از سر
استیصال و «کم آوری»، نباید مرتکب آن شود. اینجانب سالهاست که با نوشته های این برادر محترم از
نزدیک آشنا هستم و به اقتضای فعالیتی که دارم طبعا پی گیر آن بوده ام. تا کنون نیز با اینکه با تأسف زیاد
اشتباهات و خلطهای فاحشی را در مقالات مختلف ایشان بویژه در یک سال اخیر شاهد بوده ام اما به عللی
از نقد آنها صرف نظر شده است جز آنچه اخیرا به اختصار تمام در سرمقاله پیام زن آوردم. ولی روند
نوشته های جناب آقای سعیدزاده عذری را برای اینجانب باقی نگذاشته است بویژه که در مقاله یاد شده،
ایشان پا را از نقد روشها بسی فراتر نهاده و حملات خویش را متوجه اصول و متون موجود و مجموعه های
حدیثی در حوزه های علمیه نموده است هر چند کلام خویش را به بهانه نقد شیوه استنباط آراسته است.

روشن است اینک نه بنای پرداختن به آنچه ایشان در نوشته های متعدد خویش آورده اند را دارم و نه
چنین توقعی که روزنامه محترم جامعه چنین فرصتی را به افرادی مانند اینجانب بدهد که اساسا به فضای
حاکم بر نشریه جامعه انتقادهای اساسی دارند. حتی در صدد بیان همه اشتباهات و با تأسف بگویم انحرافات
مقاله یاد شده نیز نیستم. و اگر توفیقی بود و مجالی یافتم در فرصتی دیگر به طیف گسترده تری از
اشتباهات ریز و درشتی که در مقالات اخیر برادر محترممان آمده است خواهم پرداخت. لازم می دانم پیش
از پرداختن به موضوع اصلی، چند نکته را به عنوان مقدمه ذکر کنم:

الف) هر چند آقای سعیدزاده مقاله یاد شده را به تعبیر خودشان «به بهانه تصویب کلیات طرح انطباق
امور اداری و فنی مؤسسات پزشکی با موازین شرع مقدس» نوشته اند و پیشتر نیز به بهانه «طرح
ممنوعیت استفاده ابزای از زنان در مطبوعات» در روزنامه محترم سلام، مسایلی را آورده بودند که باید
جداگانه به آن پرداخت، اما اینجانب فارغ از طرح یاد شده و تنها به خاطر اصل نوشته ایشان نکاتی را از باب
نقد خواهم آورد و اینک در مقام تأیید یا ردّ طرح مذکور نیستم.

ب) اینجانب نه سوت زدن و کف زدن جوانان عزیز دانشجو در روز بزرگداشت حماسه دوم خرداد، در
محضر ریاست جمهوری عزیز را ذنب لایغفر می دانم و نه حتی اگر گناهی نیز باشد آن را بر خلاف گفته
برخی بزرگان «سیلی به صورت اسلام» می شمارم! و نه آنقدر اسلام و انقلاب را ضعیف می دانم که «کف»
و «سوت» جوانانی که در دانشگاه و جامعه بعد از انقلاب رشد کرده اند (حتی اگر از سر مخالفت صورت
گرفته باشد) به عنوان سیلی بر صورت آن تلقی شود و طبعا هیچ نیازی به «کفن پوشیدن» و «تسلیت
گفتن» و «منافق شمردن» سراغ ندارم، چه رسد به اینکه آماری ارائه دهیم که حتی بیش از کل طلاب، علماء
و روحانیت موجود در قم باشد! چه رسد به شرکت کنندگان در راهپیمایی! و پر واضح است همان گونه که
مدّعاهای مقاله یاد شده در روزنامه جامعه را فرسنگها از مبانی و ملاکهای موجود در حوزه های علوم
اسلامی دور می دانم و شخصیت سازی روزنامه شما با عنوان «مدرس حوزه علمیه قم»! نیز نمی تواند مرا
نسبت به فقه جامع و والای تشیع و مبانی اجتهاد شیعی در حوزه های علمیه بویژه حوزه پهناور و والای قم
دچار تردید کند، آمار خلاف واقع برخی روزنامه های دیگر و حتی انگیزه های پاک برادران طلبه ام و فاضلان
متعهد حوزه در محکومیت سوت زدن و کف زدن نیز نمی تواند این باور را در من بوجود بیاورد که از پس دوم
خرداد ۱۳۷۶ که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای «دام ظله» از آن به «حماسه» یاد کردند و آن
روز را عید شمردند، انقلاب اسلامی ما یکباره دچار «آبله مرغان» شده است!

ج) اینجانب حداقل در این نقطه، میان آنان که «خود» را (با همه جامعیتی که این کلمه دارد) مساوی
انقلاب و حتی اسلام می دانند و جابجایی یکی از مسؤولیتهای اساسی نظام را مساوی با «آبله مرغان»
گرفتن انقلاب می شمارند و میان شما که چشم را بر هم می نهید و آنهمه دیدگاههای استوار، روشن و ارزنده
را در تاریخ حوزه های علمیه و آنهمه مبانی و اصول قطعی و آنهمه راهکارهای حدیث شناسی و استنباط را
نادیده گرفته و به بهانه مخالفت (بحق یا ناحق)، با یک طرح، کلیت حوزه های علمیه و آنهمه طلبه پاک و
فاضل و عالمان روشن و متون ارزشمند روایی و فقهی را، آنهم در نظر خوانندگان محترمی که بسیاری از
آنان فرصتی برای آشنایی با مبانی اجتهاد و استنباط در حوزه ها بویژه حوزه های تشیع ندارند زیر سؤال
می برید، تفاوتی نمی بینیم.(نمونه آن تایپیست ها و نمونه خوانهای محترم و زحمت کش خود روزنامه
جامعه اند که حتی از تایپ صحیح «متون» مورد استشهاد آقای سعیدزاده نیز عاجز مانده اند چه رسد به باقی
قضایا!). چه فرقی است میان آنان که متأسفانه، خود را مساوی با کلیّت انقلاب و نظام می شمارند و
«سوت» و «کف» را «بهانه» می کنند و شما که به «بهانه» یک طرح که روال قانونی خود را طی خواهد
کرد، به انگیزه علمی ساختن پروژه شعار «مرگ بر طالبان»! حتی از برخی روایات که در کتب اهل سنت
آمده است و حداقل این است که در حوزه های تشیع اعتنایی به این دست روایات یا متون نمی شود نیز
فروگذار نمی کنید و مجموعه احادیث موجود در حوزه های علمیه ایران را (به تعبیر مقاله یاد شده) حاوی
همان مبانی فکری و دیدگاههایی معرفی می کنید که طالبان به اجرا درآورده اند. جناب عالی عنایت دارید به
عنوان مثال، در برخی کتب معتبر روایی برادران اهل سنت، احادیثی وجود دارد که مفاد آن چیزی جز
تحریف قرآن نیست. ولی آیا تا کنون کسی از علمای شیعه را یافته اید که قایل باشد اهل سنت به تحریف
قرآن معتقدند؟ چه رسد به اینکه کسی بخواهد بر اساس چنین روایاتی که در کتابهای آنان است، شیعه را
متهم به اعتقاد به تحریف قرآن نماید. کاری که مقاله یاد شده کرده است و حوزه بزرگی چون حوزه قم و
نجف را به جرم روایاتی که دیگران ذکر کرده اند هم کیش با طالبان معرّفی کرده، بی شباهت به مثال یاد
شده نیست. (البته ایشان روایاتی نیز از متون شیعی آورده اند که به اجمال به آنها نیز خواهم پرداخت.)
معنای این حرف این است که چه بسیار روایاتی که در کتب روایی یک مذهب وجود دارد ولی خود معتقدان
به آن مذهب نیز به آنها بهایی نمی دهند چه رسد به دیگران.

آیا بهتر نیست اگر در عکس العمل نسبت به تظاهرات و شعارهای جمع بسیار زیادی از دوستان عزیز
طلبه و فاضل در قم فقط به مقالاتی چون «کشتی راندن بر سراب…» که در شماره شنبه ۹/۳/۷۷ آوردید
بپردازید و مخالفت سیاسی خویش را به بهای مشوّه ساختن اذهان خوانندگان محترم نسبت به متون فقهی
و حدیثی حوزه ها آنهم بر خلاف واقع و انصاف، اعمال نکنید. آیا با این حساب مرا مجاز می دانید که میان
روزنامه جامعه که اینگونه ظالمانه و اگر جسارت نباشد جاهلانه، دستاورد متون موجود در حوزه های علمیه
را، آموزشی به سبک طالبان معرفی می کند، و آن عزیزانی که در حوزه، هر حرکت و تأیید و تکذیبی را به
انگیزه تأثیر بیشتر! به همه حوزه تعمیم می بخشند نقطه اشتراکی ببینم با این تفاوت که در انگیزه پاک این
عزیزان تردیدی ندارم ولی حداقل نسبت به انگیزه برخی کسان که در آن روزنامه محترم مطلب می نویسند
… چه عرض کنم! در این بخش با اینکه سخنهای دیگری مانده است ولی به همین مقدار بسنده می شود.
اما اگر من به جای جناب آقای سعیدزاده بودم:

۱ ـ نخست اینکه خودم را بر خلاف واقع، به عنوان مدرّس حوزه علمیه قم معرفی نمی کردم و یا اجازه
نمی دادم مرا اینگونه معرفی کنند، چرا که اگر نوع خوانندگان عزیز روزنامه جامعه مرا نمی شناسند حداقل
دوستان و هم لباسان و همردیفانم در حوزه می شناسند. «مدرس» در حوزه تعریف روشنی دارد و ای کاش
احتمالاً تب انتخاباتی که در پیش است روزنامه محترم جامعه را به سمت و سوی عناوین و القاب غیرواقعی
نمی کشاند؛ چه در این مقاله و چه در مقالات دیگر.

۲ ـ پیش از پرداختن به متون دینی، تلاش می کردم با مبانی و ملاکهای استواری که بتواند مرا، از
گزافه گویی و روی گردانی از متون دینی به خاطر کج فهمی نجات دهد آشنا شوم تا اگر کسی همچون خوارج
خشن ترین حکومتها را به نام دین معرفی کردند آن را از «دین» ندانم و لااقل به تبع امیرالمؤمنین علی(ع)
تأکید کنم که «کلمه حق یراد بها باطل» نه اینکه از متون دینی به راحتی صرف نظر کنم و تحت تأثیر
کسانی که باصطلاح جزء نخستین روشنفکرهای جامعه اسلامی به شمار می روند (چنان که توضیح آن
خواهد آمد) ولی شعار «حسبنا کتاب الله» را باب کردند در ردّ نابرابری دیه زن و مرد بنویسم: «تنها وقتی
قانع شدم که خودم سراغ قرآن رفتم و بی واسطه پاسخ خویش را گرفتم. به هیچ وجه از نابرابری
خون بهای زن و مرد، مطلبی در قرآن نیامده است!»(۱)

۳ ـ آقای سعیدزاده، پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint طالبان را زاییده متونی که اینک در دست ما هست
نمی شمردم. طالبان را از یک سو زاییده دلارهایی می شمردم که پیش از آن توانسته است بگونه ای علمی تر!
و گسترده تر حتی مکه و مدینه و دقیق تر، کعبه و مسجدالنبی(ص) را در خدمت اهداف خویش بگیرد و
آواکسهای آمریکایی را به صیانت آن بگمارد و حتی کارتر را به دفاع از آن بکشاند؛ چنان که در سالهای اولیه
انقلاب اسلامی اظهار نگرانی وی را در سفر به ژاپن شنیدیم و امام نیز به طنز یادآور شدند که ممکن است
فردا مناخیم بگین نیز حاشیه بر عروه بنویسد! و از سوی دیگر، بازتاب و دنباله روشنفکریهای بی حساب و
کتاب و اجتهادهای مقابل نصّی می دانستم که به قول علامه شهید آیت الله مطهری، خلیفه دوم جزء بانیان
آن بود: «یکی از کسانی که به قول امروزیها در مسایل اسلامی، روشن فکری به خرج می داد و کار این
روشنفکری او به حد افراط رسیده بود خلیفه دوم است. خلیفه دوم به اصطلاح خیلی روشنفکر مآبانه
کار می کرد اما تندرویهایی کرد. مثلاً یک جا پیغمبر(ص) دستوری داد و او می گفت: این موضوع
فقط برای پیغمبر و زمان خودش بود ولی زمان ما تغییر کرده است و ما این را عوض می کنیم.»(۲)

۴ ـ پاورپوینت کامل اگر من به جای شما بودم ۹۹ اسلاید در PowerPoint، عمل کردن به شکل «سنتی» را مساوی راه طالبان نمی دانستم. و
نمی نوشتم: «اگر ایرانی ها بخواهند سنتی عمل کنند، باید همان راهی را طی کنند که طالبان رفته اند.»(۳)

آیا اگر فقیهی (که البته تب روشنفکر زدگی بیمار و نیز انتخابات او را به درجه فقاهت نرسانده باشد!) بر
اساس مبانی موجود فقهی و چارچوبهای کلی مورد عمل در محافل حوزوی، یعنی همان چارچوبها و ادبیاتی
که حضرت امام خمینی «قدس سره» از آن به عنوان «فقه جواهری» و یا «فقه سنتی» نام بردند، با آنهمه
دقتهایی که فقهای بزرگوار ما در طول تاریخ فقه داشتند و طبعا جناب عالی نیز نباید نسبت به آنها ناآشنا
باشید، هر چند خود را ملتزم به آنها ندانید، اگر چنین فقیهی بخواهد به استنباط از همان متونی که
جناب عالی بر خلاف واقع، طالبان را زاییده آن شمرده اید بپردازد، او «سنتی» عمل کرده و راه طالبان را در
پیش گرفته است مگر اینکه تسلیم روشنفکری و یا شهرت طلبی این و آن شود و مثلاً دیه زن و مرد را
یکسان بداند و یا همه این امور را مسایلی عرفی و امضایی بشمارد که غبار کهنگی بر آن نشسته است و
اینک باید سر بر آستان مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر سایید!

به عنوان مثال، شما خود آگاهید که خود اینجانب به عنوان یک طلبه جزء، رساله ای را در چارچوب مبانی
و ملاکهای موجود حوزه، مبنی بر جواز تصدّی منصب قضاوت توسط بانوان در کنگره بزرگداشت مرحوم
مقدس اردبیلی ارائه کردم و بعد در مجله پیام زن نیز منتشر شد و اخیرا نیز در نقد دیدگاه یکی از اساتید
محترم در مجله حکومت اسلامی، که آن را همانند فتوای مشهور حرام شمرده است، بر آن تأکید ورزیدم. آیا
اگر در همین چارچوب و بر اساس همین منابع و با عنایت به روش اجتهاد در حوزه ها، فقهای بزرگوار ما در
مقام استنباط به این نتیجه رسیدند که بانوان حق تصدی مقام قضاوت را ندارند، آیا عمل این بزرگواران
«سنّتی» است و ملتی که از این فقها تبعیت می کنند باید همان راه طالبان را طی کنند و بنده طلبه مرتضوی
فقط به این دلیل که در یک بحث فقهی به این نتیجه رسیده ام که دلیل استواری بر عدم جواز تصدی
نداریم، انسانی روشنفکر و دارای فقه پویا هستم؟! آیا ملاک روشنفکری و پویایی در این است که دیه زن و
مرد را حتی به بهای کنار گذاشتن صریح متون و یا حداقل ظواهر ادله، یکسان بدانیم و یا تصدی منصب
قضا را برای بانوان جایز بشماریم؟ این عین کوته فکری است. روشنفکری و پویایی و پرهیز از دنباله روی
طالبان آن است که بر اساس اصول و مبانی روشن و ملاکهای قطعی به استنباط و نظریه پردازی اقدام کنیم:
چه نتیجه آن خوشایند این فرد یا آن محفل باشد یا نباشد. چنان که برخی فقهای بزرگوار در عین التزام
کامل به فقه جواهری برخی فتاوای بر خلاف مشهور را مطرح می سازند و کسی نیز نباید بر آنان خرده
بگیرد. پرهیز از راه و روش طالبان این است که حداقل به اندازه ای که به منابع فقهی و حدیثی اسلاف و
بانیان «طالبان» بها می دهیم به کتب حدیثی خویش نیز بها دهیم.

برادر گرامی، روشنفکری و پرهیز از مشی طالبان به این نیست که در مواجهه با مواردی چون مواد
اعلامیه جهانی حقوق بشر، آن گونه منفعل برخورد کنیم و در تحلیل و ارزیابی متون فقهی و منابع حدیثی
خویش، «طالبان» را زاییده آن بشماریم و به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم، عالمان و فاضلان و طلاب
پاک و حق طلب حوزه های علمیه را دنباله رو آنان معرفی کنیم. و تا آنجا پیش برویم که «کار بشر را بهتر از
ارشاد شریعت» بشماریم و برای آن به عذری بدتر از گناه متوسل شویم و دلیلی را اقامه کنیم که گمان
ندارم حتی خود برادران اهل سنت نیز که آن را نقل کرده اند، همگی آن را بپذیرند ولی متأسفانه جناب عالی
نه تنها آن روایت را ملتزم شدید بلکه دلیل مدعای ناصواب دیگری قرار دادید.(۴) من نمی گویم «عِرق
شیعی» و یا «غیرت اسلامی» بلکه آیا همان «وجدان عرفی» شما می پذیرد که پیامبر اکرم(ص) جدای از
مقام رسالت و نبوتش، به عنوان یک نفر عرب که با خرما و نخلستان بزرگ شده است، هنوز بعد از نزدیک
شصت سال از عمر مبارکش، راه بارور ساختن و علت گرده افشانی درختان خرما را نمی داند و آنان را از این
کار باز می دارد و موجب از بین رفتن محصولات آنان می شود. و تنها بعد از توضیح آنان است که متوجه
می شود قضیه چیست و آن وقت می فرماید: شما در امور دنیایتان از من آگاهترید!.

گیرم که حساسیتهای کلامی و اعتقادی ما دچار بیماری روشنفکری غلط و نسبیت گرایی! شده باشد ولی
آیا هیچ عقل سلیمی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.