پاورپوینت کامل رستاخیز نزدیک است ۶۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رستاخیز نزدیک است ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رستاخیز نزدیک است ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رستاخیز نزدیک است ۶۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۴
نام فیلم: ارتفاع پست
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
بازیگران: حمید فرخ نژاد، لیلا حاتمی،گوهر خیراندیش و …
سالهاست که «حاتمی کیا» به عنوان
فیلمساز عرصه دفاع مقدس شناخته شده و با
آثاری درخور نشان داده است که تک تاز این
میدان است و می تواند بهترین ها را در این
زمینه ارائه دهد.
«هویت»، «دیده بان»، «مهاجر»، «وصل
نیکان»، «از کرخه تا راین»، «خاکستر سبز»،
«برج مینو»، «بوی پیراهن یوسف»، «آژانس
شیشه ای»، «روبان قرمز» و «موج مرده»
همگی به جنگ و تبعات آن در جامعه پس از
جنگ می پردازند. آخرین فیلم «حاتمی کیا»
نیز اگر چه به طور مستقیم به دوران جنگ
نمی پردازد، اما می کوشد قصه زندگی
بازماندگان مناطق جنگی را به تصویر بکشد و
تلاش غریزی آنها برای ادامه حیات و بقای
خود و فرزندانشان را نشان دهد.
«ارتفاع پست» با توجه به تناقضی که در
عنوان آن مشاهده می شود، حکایت کوچ
پرنشیب و فراز بشر و رهایی اوست.
«قاسم» یک آبادانی بیکار است که
مشاغل بسیاری را تجربه کرده و با درآمد
حاصله از آنها زندگی همسر و فرزندش و
همچنین خانواده خود و همسرش را چرخانده
است؛ اما با این وجود هنوز نتوانسته آن طور
که لازم است درآمد کافی داشته باشد و راحت
زندگی کند. او به پست ترین مشاغل موجود
هم رضایت داده است، ولی در نهایت در اثر
نیافتن حتی شغل کارگری، ـ و نه یک شغل
مناسب ـ خیال دارد دست به کاری بزرگ
بزند. پس برای رسیدن به هدفش برای
تمامی افراد فامیل بلیط مجانی هواپیما
می خرد و آنها را به اسم یافتن شغلی پردرآمد
از آبادان راهی بندرعباس می کند. هیچ کس از
علت این خیرخواهی «قاسم» اطلاعی ندارد
و نمی داند در ذهن این مرد چه می گذرد، جز
همسرش «نرگس» که سعی دارد در مراحل
مختلف، «قاسم» را از تصمیمش منصرف
کند. اما مرد همچنان در خیالات خویشتن
غرق است و می خواهد هواپیما را برباید و از
وجود آشنایانش در هواپیما برای زودتر به
نتیجه رسیدن کارش بهره ببرد.
«شاهین» فرزند «قاسم» است که
علی رغم نامش، نه تنها بالی برای پریدن
ندارد، حتی نمی تواند راه برود. او معلول ذهنی
و جسمی است و «قاسم» برای پریدن او به
بهشتی موعود، هواپیما را به پسرش نشان
می دهد و می گوید که آن هواپیما مال
آنهاست. وی حتی هنگام پنهان کردن اسلحه
در فرودگاه آبادان به بچه اش می گوید که همه
کارها را برای وی انجام می دهد. هر چند
«شاهین» از درک این مسأله عاجز است و
نمی داند چه چیزی برای سعادت آینده او
مناسب است.
«نرگس» باردار، باری دیگر در فرودگاه
آبادان وارد معرکه می شود و از «قاسم»
می خواهد که اسلحه را به داخل هواپیما نیاورد
و در مقابل اصرار «قاسم» به این کار، به
عنوان آخرین حربه، اعلام می کند که اگر مرد
پنهان کردن و حمل اسلحه را به او نسپارد، وی
پایش را به داخل هواپیما نخواهد گذاشت.
پس از لحظاتی نفس گیر در تفتیش
«نرگس»، وقتی «قاسم» مطمئن می شود که
اسلحه در نزد همسرش می باشد، سوار
هواپیما می شود و در جایش می نشیند؛ اما از
همان لحظات اول محافظ هواپیما به آنان
مشکوک می شود و می گوید که اعلام شده
است آنها اسلحه ای با خود حمل می کنند.
«قاسم» جا می خورد و خود را به ندانستن
می زند، ولی محافظ اصرار دارد که آنها یک
هفت تیر پلاستیکی دارند که متعلق به
بچه شان می باشد. نفس «قاسم» سر جایش
می آید و متوجه می شود که مسأله فقط بر سر
اسباب بازی «شاهین» می باشد. شاید فیلمساز
با گنجاندن این بخش در فیلمش علاوه بر
دلهره «قاسم» قصد دارد به دقت مأموران و
محافظین اشاره کند، هر چند در پایان
تماشاگر مبهوت می ماند که چگونه اسلحه ای
قلابی شناسایی می شود ولی راز اسلحه
واقعی همچنان سر به مهر باقی می ماند!
البته خود این برخورد اولیه محافظ با
«قاسم» شروع خوبی برای ایجاد تعلیق
در تماشاگر و شخصیت پردازی آدمهای
اصلی ماجراست.
عاقبت وقتی «قاسم» موقعیت را مناسب
می بیند از «نرگس» می خواهد تا اسلحه را به
او بدهد و وقتی می شنود که زن آن را همراه
خود نیاورده است، می آشوبد و شروع به داد و
بیداد می کند. مرد که تا به حال خانواده دوست
معرفی شده است، ناگهان فریاد می کشد و به
ظاهر یک دعوای خانوادگی راه می اندازد
و در طی درگیری، اسلحه محافظ را از چنگ
او می رباید.
«نرگس» که فکر می کرده، شوهر آرام و
مظلومش با نبود اسلحه از فکر هواپیماربایی
منصرف خواهد شد، ناباورانه و با چشمانی
سرخ و اشک بار شاهد خشونت همسرش در
خلع سلاح کردن محافظ هواپیماست.
فیلمساز در تمهیدی جذاب، صحنه های
درگیری را از دید «شاهین» و با تصاویری
آرام و اسلوموشن، همراه با اعوجاج و
دفرمه شدن تصاویر، نشان می دهد؛ تا اینکه
«نرگس» چهره پسرش را با چادرش
می پوشاند تا او صحنه های خشونت بار
را نبیند.
در این لحظات نفس گیر و هیجان زا،
خلبان بی خبر از اتفاقاتی که در سالن مسافران
رخ داده است، اعلام می کند که آنها در ارتفاع
۱۵ هزار پایی هستند و در سمت راستشان
آسمان نیلگون است و سمت چپشان امتداد
رشته کوههای زاگرس؛ سپس از آرامش و
بزرگواری مردم خطه جنوب در سالهای پس
از جنگ می گوید. سخنان خلبان و لحن آرام
او، که در تضاد کامل با عمل «قاسم» و لحن
خشن وی است، تماشاگر را دچار تعارضی
دیگر می کند که آیا بازماندگان مناطق جنگی
واقعا از وضعیت زندگی خود راضی هستند
یا خیر؟
«ننه عطیه»، مادر «نرگس» که عاقله زنی
است و بزرگترین فرد فامیل، «قاسم» را
نصیحت می کند و از او می خواهد که
اسلحه اش را به وی بدهد. اما «قاسم» روی
حرف خود است و به اتاق پرواز می رود و از
خلبان می خواهد که تغییر مسیر دهد و به
کشور دبی برود. خلبان می گوید برای رفتن به
خارج از کشور باید به شکل قانونی عمل کرد
نه اینکه این طور تمامی پلهای پشت سر را
خراب نمود. اما قاسم خود را مرد بدبختی
می داند که تمام سرمایه اش بازو و مغزش
می باشد، و وقتی نمی تواند با وجود آن دو
کاری بیابد لذا می خواهد کوچ کند و برای
رسیدن به یک زندگی متوسط اقتصادی و
آسایش فرزند معلولش به مدینه فاضله ای
برود که فکر می کند آن را خارج از کشور
خواهد یافت.
از دید «قاسم» همه جا را دیوار کشیده اند
و همه از آنها پول و ویزا می خواهند. پس تنها
راهی که برای وی باقی می ماند پناهنده شدن
به کشوری دیگر است، به این بهانه که به
جرم هواپیماربایی حکم اعدام او صادر شده و
در کشور خودش، جانش در خطر است.
البته کارگردان در همان نمای آغازین
فیلم و همچنین صحبتهای محافظ هواپیما،
بیان می کند که مدینه فاضله «قاسم» خیالی
بیش نیست. مرد در نهایت سعی دارد به
آمریکا برود. اما صفحه تلویزیون دوباره حادثه
۱۱ سپتامبر و سقوط برجهای تجاری را نشان
می دهد. کشور آرزوهای «قاسم» خود درگیر
ناامنی و اغتشاش است و آن وقت مرد
می اندیشد که خود و خانواده اش می توانند در
آنجا روی آرامش را ببینند.
از دگر سو باید همزمانی اکران عمومی
«ارتفاع پست» را با سالگرد واقعه ۲۰
شهریور (۱۱ سپتامبر) به فال نیک گرفت، چرا
که ذهنیت تماشاگر بیشتر در راستای امر قرار
می گیرد. البته برخی بر این باورند که از دید
سیاسی این همزمانی ناخوشایند است. اما اگر
بپذیریم که با یک اثر تمثیلی و نه سیاسی
روبه رو هستیم و در حال حاضر کشور آمریکا
برای بسیاری از مردم جهان، حکم مدینه
فاضله را پیدا کرده است، آن وقت می توان از
این همزمانی به بهترین وجهی استفاده کرد.
اعمال «قاسم» همه تمثیلی از تلاش بشر
برای رسیدن به یک زندگی بهتر است و نباید
آن را با تخیلات سیاسی و تفکرات ضد
بشری در هم آمیخت. هر چند «ننه عطیه»
چون یک منجی و مصلح سعی دارد «قاسم»
را به راه راست هدایت کند تا اینکه خانواده و
فامیل به هوای هیچ و پوچ از هم نپاشد، اما
نه تنها «قاسم» گوشش به حرفهای او
بدهکار نیست، حتی سه پسر پیرزن نیز کم کم
با «قاسم»، هم صدا می شوند و می گویند کار
وی درست است و آنها نیز دلشان می خواهد
به آمریکا بروند.
برادر کوچکتر ضرب می گیرد و آواز
جنوبی می خواند. برخی از مسافرین و بستگان
«قاسم» که با پناهندگی موافق هستند، دست
می زنند و شادی می کنند. طنز این صحنه
وقتی افزایش می یابد که مرد ترسویی که
برای اولین بار سوار هواپیما شده و با هر
تکان هواپیما از مردم می خواهد صلوات
بفرستند تا پایشان سالم به زمین برسد،
برخاسته و با حرکات احمقانه ای شروع به
رقصیدن می کند. حتی زنی کلاه گیس به
سرش می گذارد و می گوید حالا که قرار است
از ایران خارج شوند بهتر است شکل و
شمایل تازه ای بیابند. اما «قاسم» از این
عمل بسیار ناراحت است. از نظر او این کارها
قرتی بازی است، آنها مسلمان هستند و
جایگاه زن و مرد مشخص. او عنوان می کند
که فرار او از کشور برای رسیدن به آزادیهای
نامشروع نیست، بلکه می خواهد همسر و
فرزندانش روی آسایش و راحتی را ببینند.
در این میان و در میان خشونت ظاهری
«قاسم»، او همچنان با زن و فرزندش به
مهربانی رفتار می کند. «نرگس» و همسرش
چنان به عزت نفس «شاهین» اهمیت
می دهند که حتی نمی خواهند او لحظه ای
برنجد و یا اینکه برخورد ناشایستی با او بشود.
دوربین نیز بارها روی چهره مظلوم و
عاجزانه «شاهین» تأکیدگذاری می کند تا
ظاهرا بهانه قوی برای اعمال «قاسم» و
نجات فرزندش، بتراشند.
«ننه عطیه» که از منصرف کردن «قاسم»
ناامید شده است، به کمک نگهبان زخمی
می رود که به صندلی بسته شده است. پیرزن
که برای همه دل می سوزاند، خون روی سر و
صورت محافظ را پاک می کند و از وی به
خاطر عمل دامادش معذرت خواهی می کند.
وقتی نگهبان سر حال می آید و به
«قاسم» گوشزد می کند که عمل او با شکست
روبه رو خواهد شد؛ «قاسم» فقط می گوید که
آیا او دلش می خواهد شهید شود و حجله اش
سر کوچه شان بر پا شود؟
مسافران دیگر هم با «قاسم» هم صدا
می شوند. از جمله پسران یک خانواده که
مادرشان سعی دارد آنان را از فکر پناهنده
شدن، منصرف کند. دو نوجوان نیز، که برای
برگزاری مسابقات دانش آموزی به بندرعباس
می روند، هوس کرده اند با توجه به موقعیت
ایجادشده، آنها هم پناهنده شوند. «داودی»
که جوانی به ظاهر طرفدار «قاسم» است،
کوچ اجباری «قاسم» و خانواده اش را به کوچ
قوم یهود تشبیه می کند و از او می خواهد که
به جای رفتن به دبی، به اسرائیل برود و با
تشویش اذهان عمومی دنیا در باره ایران، از
امکاناتی که دولت اسرائیل در اختیارش قرار
می دهد، استفاده کند. اما «قاسم» تأکید
می کند که او سیاسی نیست و از اسرائیل
بدش می آید و هرگز حاضر نیست به خاطر
منافع خود، نام کشورش را لکه دار کند.
با رد شدن نظریه «داودی»، «قاسم» در
صدد است که با زبان عربی با مسؤولین
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 