پاورپوینت کامل هنوز برای شکفتن وقتی هست ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هنوز برای شکفتن وقتی هست ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هنوز برای شکفتن وقتی هست ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هنوز برای شکفتن وقتی هست ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۰۰

دوباره شب شد و من باز هم با ترس و
واهمه کنار پنجره می نشینم و به فکر فرو
می روم، خیالاتی که مدتهاست همنشین و
همدم من شده اند و آرامش را از من گرفته اند.
در این چند روز گذشته وقتی شب، تاریکی
خود را بر روی زمین پهن می کند، دنیایی از
خیالات و اوهام به ذهنم هجوم می آورد؛ و
من ناتوان و خسته به تمامی آن اتفاقهایی که
در این چند روز مثل برق و باد آمده و آرامشم
را بر هم زده بود، می اندیشم، اتفاقاتی که
شاید دو، سه هفته بیشتر طول نکشیده؛ و
همه اش از بیماری ساده مادر شروع شده بود.

هر چه که به گذشته برمی گردم، توهماتِ
پوچ، مغزم را بیشتر پر می کند، مادر با یک
بیماری هولناک و در یک آن خودش را از
زندگی ما جدا کرده و من و پدر و خواهر
کوچکم «مریم» را تنها گذاشته بود، و از
همان جا بود که زندگی سرد و بی روح من آغاز
شده بود؛ نبود مادر و فقدان او که همیشه و
همه جا کنارمان بود، همه ما را آزار می داد؛ اما
آنچه بیشتر از همه مرا می آزرد، احساس
بیهودگی شدیدی بود که تمامی روحم را پر
کرده بود. هر بار که فرصتی دست می داد تا
ذهنم به مرور حوادث بپردازد، با خودم فکر
می کردم، چرا آن همه التماس و درخواست به
درگاه خدا، مادر را برای ما زنده نگه نداشت! و
از همین فکر کوچک بود که شک و دودلی
شدیدی بر وجودم مستولی شد. احساسی که
حتی تا مدتی مرا از رفتن به مدرسه باز
می داشت و از زندگی عادی دور می کرد؛ حس
ناشناخته ای که از درون به من نهیب می زد و
مرا در پا گرفتن این احساس که بیهوده و
عبث زندگی می کنم، یاری می داد. از خودم
می ترسیدم؛ از احساسی که باعث می شد من
به خواست خدا راضی نباشم و این راضی
نبودن را به شکلهای مختلف بروز دهم،
واهمه داشتم. برای من که مادر را برای
همیشه یار و همراه خودم می دیدم و وقتی به
مشکل کوچک و بزرگی برمی خوردم، تنها
پشت گرمی ام او بود؛ حال نبودش مثل خوره،
جانم را می آزرد.

بارها شنیده بودم که وقتی در خانواده ای
مرگی رخ می دهد، اطرافیان در اصلاح زندگی
و اشتباهات خود می کوشند؛ اما مرگ مادر،
توهم عجیبی برایم به ارمغان آورده بود.
همان روزهایی که مادر به تازگی دچار بیماری
شده بود، بارها و بارها از خدا خواسته بودم که
به من، پدرم و خواهر کوچکم رحم کند و او را
از ما نگیرد. بعضی اوقات وقتی از سر
سجاده ام برمی خواستم، احساس می کردم که
خداوند حتما دعایم را شنیده و دست مرا برای
یاری کردن می گیرد، آن روزها احساس
عجیبی قلبم را مملو از شادی و امیدواری
می کرد، وقتی به سجده می رفتم، تمامی
انرژی و توانم را در یک جمله خلاصه
می کردم و عاجزانه از درگاهش پناه
می خواستم؛ اما نشد و آنچه را که من همیشه
بدان امیدوار بودم، به آرزوهای دست نیافتنی
پیوست و مادرم برای همیشه رفت.

هنوز هم اگر خوب به خودم رجوع کنم،
می توانم آن تنفری را که همه وجودم را پر
کرده بود، احساس کنم. بارها به خودم گفته
بودم که آیا خداوند واقعا مهربان است؟ آیا
همه این گفته ها در مورد رؤوف بودن او
حقیقت دارد؟ آیا او را که می گویند از رگهای
گردن به انسان نزدیکتر است، همانی است که
دعاهای عاجزانه مرا برای بازگرداندن مادر
نادیده گرفته بود؟

دنیای عجیبی داشتم، به هر طرف که
نگاه می کردم، و جای خالی او را می دیدم،
رنجم بیشتر می شد. وقتی صدای اذان را از
مسجد سر خیابان می شنیدم، سعی می کردم
خودم را به چیز دیگری مشغول کنم، از خودم
فرار می کردم، از احساسی که مرا در وجودم
سرزنش می کرد، اما هیچ چیز مورد قبول من
نبود و هیچ رخدادی نمی توانست مرا با اتفاقی
که افتاده بود وفق دهد. بیچاره پدرم که از
همه بیشتر زجر می کشید. وقتی مرا می دید که
ساعتها کنار پنجره نشسته ام و چیزی نظرم را
جلب نمی کند و نسبت به هیچ اتفاقی حساس
نیستم؛ حس می کردم که از درون می شکند
و خرد می شود؛ اما نمی توانستم او را از
اندوهی که مدتها مرا می خراشید باخبر سازم،
حتی قادر نبودم که خیال او را از بابت خودم
راحت کنم.

چندین بار شده بود که وقتی از این همه
افکار خسته می شدم، بازمی گشتم به همان

منشأ بزرگ و از خدا طلب یاری می کردم، اما
می دانستم که این بار در خواهشهایم حضور
قلب کافی ندارم، از خدا بریده بودم، طالب دنیا
هم نبودم، حتی اتفاقات جالب و جذابی که در
مدرسه می افتاد،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.