پاورپوینت کامل یاد و فریاد ۲۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یاد و فریاد ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یاد و فریاد ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یاد و فریاد ۲۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۸

«قنبر» فریاد زده بود و انگار صدای دو رگه اش درِ همه خانه های کلنگی بن بست «سلیمان» را زده بود. زن پشت دیوارهای آجری و شوره بسته صدایش را
شنید و احساس کرد صدا توی کاسه سرش تاب برداشت و به دَوَران افتاد و چرخید و چرخید تا به جایی از نقطه مغزش خورد و هزار تکه شد: «در رو باز کن
… دیگه خسته شدم … می خوام بیام تو … خسته شدم … خوابم می آد … گرسنه ام … بسه دیگه … خسته ام …» خسته بود، سرش تیر می کشید، مهره های
کمرش داشت از هم باز می شد. دردی غریب به جانش افتاده بود. انگشتهای دستش ذُق ذُق می کرد. یک لحظه دلش تمام شیرینی های شیرینی پزی آقا
«یعقوب» را خواست. دلش هوای لیسیدن یک تکه مُهر را کرد. درد داشت مدام، درد، درد بچه ای که توی شکمش وول می خورد، درد بی کسی، درد
نااهلی های آقا «کریم»، درد «قنبر» که توی خیابانها داشت پشت لبش سبز می شد و صدایش دورگه و داشت قد می کشید. درد بزرگ شدن او، درد آوارگی او،
درد نان در آوردن او، درد فراق، درد حسرت، درد … درد … صدای فریاد «قنبر» در تمام رگ و پی اش دوید: «بذار بیام تو، خسته شدم به اون شوهر نامردت
بگو بچه اش رو می کُشم. خودم با دستهای خودم خفه اش می کنم …» یعنی پسرش می خواست با دستهای ورزیده و بزرگش بچه او را خفه کند؟
آقا «کریم» وقتی خون توی پیاله چشمهای گرد و مدورش می دوید، لبهایش کلفت تر می شد و گونه های برآمده اش می پرید و هیکل درشت و زمختش همان
طور که جلوتر می آمد سنگین تر می شد: «من نون اضافه ندارم شیکم بچه ات رو که مثل چاه ویل می مونه سیر کنم، من موی دماغ نمی خوام. من وبال گردن
نمی خوام، … من بچه ای رو که از تخم و ترکه یه معتاده نمی خوام …» آب دهانش را با تقلا قورت داد و محکم گلویش را چسبید و سنگین تر از همیشه کنار
دیوار یله شد. «قنبر» مشت به در می کوبید و همچنان فریاد می کشید: «در رو باز کن، خسته شدم … خسته شدم …» صدای نعره مردی فریاد «قنبر» را بلعید:
«چیه دم ظهری، معرکه گرفتی، هوای آرتیست بازی زده به سرت یا سیاه بازی، مردم از دست شماها خواب و خوراک ندارن، یه روز تو بلوا راه می اندازی، یه
روز ننه ات که زیر مشت و لگدهای آقاکریم نک و ناله اش بلنده، یه روز خود آقاکریم که قد و قواره اش شده عینهو کامیون لکنتی اش …».
زن خودش را با تقلا به سمت دیوار کشاند و چسباند، درد نابهنگام امانش را بریده بود. توی دلش چیزی زیر و رو می شد. صدای «قنبر» را نمی شنید. یک
لحظه صدای غیژ و ویژ کامیون آقا «کریم» توی گوشش پیچید که انگار هر لحظه نزدیکتر می شد. مثل زمانی که تازه آمده بود توی محله، و آقا «کریم»
برای خواستگاری آمده بود. «قنبر» را فرستاده بود کامیون را خاموش کند و بعد دستی به سر و روی آن بکشد، و خودش هیکل درشت و زمختش را به زور
از درگاه تو داده و بعد تمام حرفش را یک کلام لبّ کلام گفته بود: «زنه رو طلاقش دادم و فرستادم پی بختش. زن خوبی بود اما حسرت صدای بچه رو تو
خونه ام گذاشته بود …» زن طاقت آورد و بعد با حسرت زل زد به پنجره، به جایی که طاق کامیون آقا «کریم» همیشه معلوم بود. کامیون که بود آقا «کریم»
هم بود، «قنبر» هم بود، کاهو و سکنجبین هم بود. بگو و بخند هم بود و چشمان باز و خندان لاله عباسی ها. زن دوباره طاقت آورد و از سر عادت، لکهای
پنجره را با دستهای لرزان و عرق کرده اش زدود و خودش را بیشتر به پنجره چسباند، پنجره بزرگتر شد.
«قنبر» باز پیدایش شد توی ذهن مشوش و دردآلود زن. داشت با ذوق دستی به سر و روی کامیون می کشید. آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.