پاورپوینت کامل دیگر هیچ سیبی دندان زده نمی ماند ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دیگر هیچ سیبی دندان زده نمی ماند ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیگر هیچ سیبی دندان زده نمی ماند ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دیگر هیچ سیبی دندان زده نمی ماند ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۸

در حیاط را آرام باز می کنم و وارد کوچه
می شوم، هوا سرد است. با عجله خودم را به
ایستگاه اتوبوس می رسانم، در دلم دلهره
عجیبی دارم. اگر این ترم هم نتوانسته باشم
نمره قبولی را دریافت کنم، مدرک
پیش دانشگاهی ام کامل نمی شود. سال پیش
به خاطر کلاس های کامپیوترم نتوانستم که
نمره قبولی سه واحد درسی ام را کسب کنم و
ناچار موکول شد به امسال. دبیر درس
ریاضی ام می گفت که اگر بتوانم نمره قبولی را
بیاورم، مدرک پیش دانشگاهی ام در دی ماه
آماده می شود، اما نمی دانم که بالاخره نمره
خواهم آورد یا نه؟

ایستگاه اتوبوس طبق معمول روزهای
پیش شلوغ است، من هم در صف اتوبوس
ایستاده ام، با اضطراب به اطرافم نگاه می کنم،
جلوی پایم سیب نیم خورده ای افتاده. با دیدن
سیب به مدت ها پیش برمی گردم. یادم می آید
وقتی که کوچک بودم، مادر همیشه سیب های
کوچک را از میان بقیه سیب ها جدا می کرد و
آنها را برای من کنار می گذاشت، اما به قول
خودش هیچ فایده ای نداشت، چون من
همیشه سیب ها را نیم خورده رها می کردم،
دست خودم هم نبود، انگار قانون وجودی من
این بود که هر سیبی را نیم خورده باقی
بگذارم. مثل همه کارهایم، همیشه مشکلم
همین بود، هر کاری را که می خواستم شروع
کنم با چنان ذوق و شوقی آغاز می کردم، که
دیگران فکر می کردند تا تمامش نکنم
دست بردار نیستم، اما چند ساعت یا چند روز
که می گذشت، همه اشتیاقم را از دست
می دادم و بدون اینکه به آخرش فکر کنم،
از کاری که آن همه علاقه صرفش کرده
بودم، می گذشتم.

حالا که خوب فکرش را می کنم، یادم
می آید که اولین کارم شروع نقاشی بود، از هر
وقت و موقعیتی استفاده می کردم تا مدادم را
بردارم و هر چه را که دیده ام روی ورقه های
سفید دفترم پیاده کنم.

دوازده سال بیشتر نداشتم، آن سال پدرم
چهار دفتر نقاشی برایم خرید، و من همه
دفترها را بدون کم گذاشتن ورقه ای، نقاشی
کردم. همه فکر می کردند که نقاش قابلی
خواهم شد. تابستان آن سال با ذوق و شوق
زیادی برای کلاس نقاشی ثبت نام کردم و
پیشرفت خوبی هم داشتم. اواخر تابستان بود
که مجبور شدم به خاطر چند روز مسافرت، دو
سه جلسه در کلاس حاضر نشوم. همین دو،
سه روز کار خودش را کرد و من بعد از
برگشتن از مسافرت دیگر سراغ نقاشی نرفتم.
تشویق های پدر و مادرم هم به جایی نرسید،
خودم هم تعجب کرده بودم که آن همه علاقه
و اشتیاق به نقاشی را کجا گم کرده ام. فقط
می دانستم که حوصله سر کلاس نشستن را
ندارم. مادر در مقابل سؤال های پدر او را
با چند جمله که بچه است و نمی شود
مجبورش کرد، راضی می کرد. اما خودش هم
ناراحت بود.

بعد از مدتی، یک روز که کنار میز کار
مادر نشسته بودم؛ از کارش خوشم آمد. من
هم پارچه ای برداشتم و مثل او شروع به
بریدن و دوختن کردم. کار جالبی بود، که از
یک تکه پارچه بتوانی چیزی درست کنی و به
عنوان لباس استفاده کنی. از مادر خواستم تا
به من هم دقیقا یاد بدهد، مادر کمکم کرد و
الحق که خودم هم استعداد خوبی داشتم،
پدرم برای تشویقم پارچه ای خرید تا برای
دوخت لباس مدرسه ام استفاده کنم. من هم
قول دادم بعد از اینکه خیاطی را به خوبی یاد
گرفتم، آن را به بهترین شکل بدوزم. بعد از
اینکه تقریبا تمام کارها را به خوبی یاد گرفتم،
به سراغ پارچه ام رفتم و بدون اینکه از مادر
کمک بگیرم آن را بریدم و مشغول دوختن
شدم. با ظرافت و دقت خاصی لباسم را
می دوختم. فکر اینکه دوستانم با تعجب و
تحسین به لباسی که خودم دوخته بودم، نگاه
کنند، مرا در دوخت لباسم تشویق می کرد. اما
در دوخت لباسم دچار مشکل شدم، از مادر
هم برای برطرف کردن مشکلم کمک
نگرفتم. امروز و فردا کردم تا بالاخره فرصتم
تمام شد و اول مهر آمد و من با همان لباس
سال پیش به مدرسه رفتم. کم کم فراموش
کردم که لباس نیمه کاره ام را تمام نکرده ام،
خیاطی هم به همین جا ختم شد و من بعد از

مدت ها بیکاری به ورزش علاقه مند شدم، خودم
هم می دانستم که فایده ای ندارد، اما علاقه
آمده بود. من هم دوست داشتم به تجربه
جدیدی برسم. ورزش را هم بعد از دو ماه به
بهانه اینکه در عضلاتم احساس درد می کنم،
کنار گذاشتم.

در طول دوره های راهنمایی و متوسطه تا
امسال که دو سه درس باقی مانده
پیش دانشگاهی را می گذرانم، کلاس های
زیادی را تجربه کرده ام، مادرم همواره نگران
این تنوع بود و مرا همیشه نصیحت می کرد،
اما فایده ای نداشت، هیچ کاری را به طور
کامل یاد نگرفته ام، به قول مادر که همیشه
می گفت: «همه کاره هیچ کاره!» ولی من زیاد
اهمیت نمی دادم. فقط تشنه تجربه ج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.