پاورپوینت کامل دیروز باباتو دیدم منیره ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دیروز باباتو دیدم منیره ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیروز باباتو دیدم منیره ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دیروز باباتو دیدم منیره ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
>
۹۶
دختران بهار / لبخند
با سلام و عرض ارادت
خدمت خواهرم منیره!
من مهری هستم، خواهر
دقیق و حساس سرکار عالی که
در حال حاضر مشغول امتحانات
آخر سال هستم. باری اگر از
احوالات من خواسته باشی بسیار
سرحالم و خوشبختانه زندگی به
خوبی و خوشی در حال جریان
است؛ گرچه نزدیک بود که همه
چیز به هم بخورد اما با درایت و
فکر باز بنده این اتفاق نیفتاد و
مشکل حل شد؛ بگذریم. کمی
صبر کن تا من جریان این ماه را
برایت بنویسم. باید دندان روی
جگر بگذاری تا من از حواشی
مسئله بگذرم و به مسئله اصلی
برسم.
راستی قرار است امسال
همگی یک هفته برویم شمال و
خوش بگذرانیم. البته این گشت
و گذار منوط به عوض کردن
ماشین آقاجون است. در واقع
قول داده است که اگر ماشین
عوض شود و به قولی تبدیل به
احسن گردد، همه با شادی و
نشاط پای در راه جاده شمال
خواهیم گذاشت. مامان که از
حالا برای آن روزِ موعود برنامه
می ریزد، که چه وسایلی بردارد و
چه کاری انجام دهد، خیلی هم
دلش می خواهد بعضی ها همراه
ما بیایند و زیر گوش آقاجون
می خواند که مگر چه عیبی دارد
آدم همسایه اش را به گشت و
گذار دعوت کند اما هنوز از
آقاجون بله را نگرفته که امیدوارم
نگیرد، واقعا هم نمی دانم این
مامان از جان همسایه مان چه
می خواهد!
داداش هادی هم در یک
اقدام بی سابقه شاخ غول را
شکست و یک ضرب قبول شد.
البته این را خودش می گوید و
هنوز کانامه اش رؤیت نشده که
اگر رؤیت شود قرار است یک
هدیه قابل توجه از آقاجون
دریافت کند! آن وقت من هر چه
می گویم در خانه ما تبعیض وجود
دارد، تو بگو نه! در زمان من و تو
کی پیش آمده بود که آقاجون
برای تشویق ما یک جفت
جوراب بخرد، چه برسد به
خریدن دوچرخه که از عهده اش
خارج است. البته با این یک ذره
هوش که در قشر ذکور یافت
می شود، کار آقاجون دلیل موجه
پیدا می کند.
بگذریم! اتفاقِ این بار بسیار
شنیدنی است و باید با دقت
بسیار نامه ام را بخوانی؛ القصه
هفته پیش بود که اولین امتحان
آخر سال را دادم و تصمیم
گرفتیم بعد از امتحان با یکی دو
تا از دوستانم برای خرید هدیه
تولد «مونا» به بازار برویم.
«مونا» را که می شناسی همان
دوستم که تازه یک سال است به
مدرسه ما آمده. خلاصه امتحان
دادیم و خوشحال و شادمان به
طرف بازار رفتیم. همین که
مشغول بودیم و داشتیم به طرف
خانه برمی گشتیم، آقاجون را
دیدم که سوار بر ماشین
محترمش از آن حوالی می گذرد.
یک خانم هم در حالی که با
موبایل حرف می زد کنارش
نشسته بود تازه هر دوشان لبخند
به لب داشتند. نزدیک بود از
ترس همان جا روی زمین دراز
بکشم. در ابتدای رؤیت این
اتفاق بر اعصابم مسلط گشته و
جوانب صحنه را بررسی کردم و
به این نتیجه رسیدم که آقاجون
هم بله! دلایل هم این بود:
یک: با توجه به اینکه
آقاجون یک راننده است و
همیشه در حال مسافرکشی است
پس احتمال دارد که خانمِ مورد
نظر یک مسافر محترم باشد اما
هیچ مسافری در قسمت صندلی
عقب ننشسته بود و اثاثیه ای هم
به چشم نمی خورد. این خود یک
دلیل موجه برای شک و سوء
ظن بنده بود، چرا که خانم در
جلوی ماشین جا خوش کرده بود!
دو: خانم محترم به همراه
آقاجون در حال خنده بودند. این
هم می شد دلیل دیگری برای
من که آقاجون را متهم به خیانت
کنم. البته اینها تنها دلیل برای
بدنظری من نبود، چرا که بعد از
آن روز بسیار حساسیت به خرج
داده و همه کارهای پدر
گرامی مان را زیر نظر گرفتم و چه
کنم که هر چه بیشتر جلو
می رفتم، مسائل مهم تری
دریافت می کردم. از جمله اینکه
مدتی بود دیگر هیچ کس حق
نداشت به گوشی تلفن همراهش
دست بزند و به محض اینکه
کسی تلفن می زد، آقاجون بلند
می شد و به حیاط می رفت و
مشغول صحبت می شد. چند بار
سعی کردم که به دنبال او بروم و
صحبت های تلفنی اش را
یواشکی گوش کنم که این کار
امکان پذیر نشد. از بدشانسی ما
که می دانی هیچ درختی در حیاط
خانه وجود ندارد که پشت آن
بشود پنهان شد و یک بار هم که
به دلیل مضحک درس خواندن
در حیاط با وجود گرمای شدید
خواستم به دنبال پدرمان راه
بیفتم با چنان اخمی روبه رو شدم
که بر جایم میخکوب گشتم. اما
همچنان در وجودم به دنبال
کشف این راز تلخ بودم.
تصمیم بعدی ام این بود که
یک روز تمام پول پس اندازم را
بردارم و ماشین آقاجون را تعقیب
کنم که البته این کار را هم کردم
به این ترتیب که یک ساعت قبل
از بیرون رفتن آقاجون از خانه
بیرون رفتم به بهانه اینکه در
کتابخانه مشغول به درس و
امتحان باشم و آنقدر سرِ کوچه
ایستادم تا بالاخره سوژه مورد
نظر از خانه بیرون آمد و وارد
خیابان اصلی شد، البته بدون
اینکه مرا ببیند! من هم بلافاصله
یک تاکسی دربست گرفتم و با
عجله گفتم که مستقیم برود، تا
بتوانم دنبال آقاجون رفته و او را
گم نکنم، اما چشمت روز بد نبیند
چرا که ماشین سرعت گرفت و
خودش را رساند به ماشین پدر!
من هم که بسیار ترسیده بودم و
هول شده بودم زیر صندلی
پنهان شدم حدس بزن که چه
شده بود. بله از شانس بد من
راننده دوست صمیمی آقاجون
بود و برای عرض ادب به سرعت
کنار ماشین مورد نظر رفت و در
مورد هزار و یک چیز از آقاجون
سؤال کرد، من هم مُردم و زنده
شدم تا ماشین ها از هم جدا
شدند و توانستم سر یک خیابان
از این تعقیب پلیسی رهایی یابم.
با اینکه در تحقیقاتم دچار
شکست می شدم اما ناامید نبودم
و همین طور جریان را ادامه
می دادم چرا که مسئله به جای
حساسی رسیده بود و دقیقا تحت
فشار بودم که با این قضیه ناجور
چه کنم، اگر به مامان می گفتم که
نپرسیده و ندانسته همه اقوام را
جمع می کرد و آبروی چند ساله
آقاجون می رفت، تو را هم که
نمی شد وارد جریان کرد چون راه
دور بود و تا راه حلی ارائه
می دادی و ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 