پاورپوینت کامل عزت پاکدامنی و خفت آلوده دامنی ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عزت پاکدامنی و خفت آلوده دامنی ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عزت پاکدامنی و خفت آلوده دامنی ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عزت پاکدامنی و خفت آلوده دامنی ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
>
۷۴
خانوداه و تربیت / اخلاق و زندگی
آغاز سخن:
جدای از دینداری و اخلاق مداری،
جوانمردی و بزرگواری هم انسان ها را به
پاکدامنی سوق می دهد و از آلوده دامنی باز
می دارد، چنان که صفات نیکو اجازه نمی دهد
حریم عفت، حیا و پاکدامنی خدشه دار گردد.
این حقیقتی است که قرآن از زبان پیامبر
آزاده، مظهر پاکی و طهارت، حضرت
لوط(ع) اعلام می دارد. وقتی ملائکه عذاب در
صورت جوانانی آراسته بر لوط(ع) ظاهر
شدند، قوم فاسد او آگاه گردیدند و با آز و ولع
تمام برای رسیدن به آمال شیطانی خود به
سوی خانه اش هجوم آوردند. حضرت لوط که
در برابر هجومِ شهوانیِ حیوان های انسان نما،
یاور و پشتیبانی نداشت، ابتدا در مقام
هدایتگری برآمد و راه صحیح و مشروع فرو
نهادن شهوت را به آنان نشان داد. حضرت
فرمود: «ای قوم من، دختران من برای ازدواج
و کام گیری، بهتر و پاکیزه ترند» ولی متأسفانه
آن شهوترانان بی خِرد، مبتلا به انحراف
جنسی و مقصودشان همجنس بازی بود و بر
خواسته شیطانی خود اصرار داشتند. در اینجا
لوط(ع) فریاد برآورد:
«أَلَیْسَ مِنْکُم رَجُلٌ رشیدٌ؛ آیا بین شما
رشید و جوانمردی نیست؟!»
اگر در بین آنان رشیدِ جوانمردی بود،
نمی گذاشت آن پست تر از حیوان ها دنبال
شهوترانی نادرست باشند و لوط را نزد
میهمانانش شرمنده سازند!
سنت خداوند بر عزت یافتن پاکدامنان و
خوار شدن آلودگانِ منحرف می باشد.
نکته دیگر، دفاع خداوند از پاکدامنان
است که به ناحق مورد اتهام زشت فحشا قرار
می گیرند. داستان حضرت یوسف(ع) و زلیخا،
نمونه عزیز شدن پاکدامنی چون یوسف(ع) و
دفاع بی نظیر خداوند از او و خوار و ذلیل شدن
آلوده دامنی چون زلیخاست.
چگونه خداوند از یوسف(ع) دفاع کرد؟
چه کسانی بر پاکدامنی او و آلوده دامنی زلیخا
شهادت دادند؟ عاقبت زلیخا به کجا انجامید؟
یوسف(ع) در ابتدای جوانی،
مراحل سلوک را پیموده و
شایسته موهبت علم و حکمت
می گردد. این زمان ابتدای
ظهور کمالات جوانمردی در
زندگی اوست و هنوز فتنه زلیخا
رخ نداده است.
دقت در داستان یوسف و جواب های
قرآن به پرسش های بالا، ما را به سوی
پاکدامنی سوق داده و از عاقبت تردامنی دور
می دارد.
دادن علم و حکمت به یوسف جوان
نونهال نه ساله کنعانی به اراده خداوند به
کاخ عزیز مصر وارد می شود تا زمینه های رشد
و کمالِ او در حد بسیار والا آماده باشد. اگر او
در کنعان بماند، زمینه رسیدن او به حکومت و
قدرت فراهم نمی گردد و به بلای دعوت
زیبارویی چون زلیخا مبتلا نمی شود و اوج
ایمان و پارسایی و پاکدامنی او هویدا
نمی گردد. برادران به حکم خانمانسوز حسادت
درونی، بر جایگاه ویژه وی نزد پدرشان رشک
برده و نمی توانند عزت او را شاهد باشند؛ از
این رو در صدد برمی آیند با از بین بردن یا
راندن وی، خود عزیز پدر شوند. همگی با
همدستی، یوسف را به چاه می اندازند. کاروانی
او را یافته، به عنوان کالایی ارزشمند پنهان
ساخته و در مصر به بهایی اندک می فروشد.
خریدار، عزیز مصر و از قدرتمندان، متمکّنان
و رجال شناخته شده مملکت است. او که
فرزند ندارد، نونهال زیبا و شیرین زبان را به
امید اینکه جای خالی فرزند را برایش پر کند،
می خرد و او را به همسرش سپرده و
سفارش ها در باره پرورش او می نماید. همسر
وی نیز به نونهال اسرائیلی علاقه فراوان
یافته و در محبت و عنایت به وی هیچ کم
نمی گذارد. بدین گونه یوسف در بهترین جا و
با استفاده از امکانات فراوان رشد می کند و
زمینه ترقی و رشد مادی و معنوی را طی
می نماید. در رسیدن او بدین جایگاه،
برادرانِ حسود، کاروانیان تبهکار و عزیز
آرزومند بدون اینکه بخواهند و بدانند، کمک
کرده و وسیله شده اند.
بدین گونه فرزند عزیز یعقوب در دوره
نونهالی از دامان پرمهر پدر بریده می گردد و
به دیار غربت رانده می شود. در آن دیار
یوسف تنها به خدایش دل بسته، چشم به
عنایات او دوخته، خود را به حضرت حق
سپرده، در عوض خداوند مقدمات رشد و
تربیت او را به بهترین گونه فراهم آورده
است. زمان به تدریج سپری می شود و یوسف
از نونهالی به نوجوانی و سپس جوانی پا
می گذارد. در این سال ها به سلوک معنوی
مشغول است و ریشه کن کردن شرک و
دوگانه پرستی در همه چهره های پنهان و
آشکارش، نیز گام نهادن بر قله توحید را
وجهه همت خود قرار داده، در جهاد اکبر
نفسانی به پیروزی رسیده، چنان که باب
رحمت خاصه خداوند بر وی گشوده شده و به
لباس «علم خاص و حکمت» مفتخر گردیده
است.
«و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ اتَیْناهُ حُکْما و عِلما و
کذلک نَجزِی المُحسِنین؛
هنگامی که به شدت جسمی و عقلی
[بلوغ و رشد] رسید، او را علم و حکمت
بخشیدیم و این گونه نیکوکاران را پاداش
می دهیم.»
علم و حکمت ثمره یکتاپرستی و
ریشه کنی شرک
یوسف(ع) در ابتدای جوانی، مراحل
سلوک را پیموده و شایسته موهبت علم و
حکمت می گردد. این زمان ابتدای ظهور
کمالات جوانمردی در زندگی اوست و هنوز
فتنه زلیخا رخ نداده است. گرچه حضرت
یوسف(ع) پیامبر بود و نبوت و پیامبری
منصبی است اعطایی نه اکتسابی ولی در
همان منصب نبوت هم باید شایستگی های
لازم کسب گردد. خداوند از بین بندگان
شایسته و نیکوکار و مخلص خود، افرادی را
برای منصب نبوت برمی گزیند. کسانی که به
رستگاری و نیکی و اخلاص آراسته نگردیده
باشند، شایستگی برگزیده شدن برای منصب
نبوت را ندارند؛ اما اعطای علم و حکمت
اختصاص به پیامبران ندارد. خداوند به همه
بندگان صالح، محسن و مخلص خود علم و
حکمت می بخشد. در آیه بالا هم به این سنت
عام خداوند تصریح شده و بعد از اعلام
اعطای علم و حکمت به حضرت یوسف
می فرماید: این چنین بندگان نیکوکار خود را
پاداش می دهیم.
گرچه نزد عموم مردم گمان بر این است
که علم تعبیر خواب، پاداش پاکدامنی یوسف
در برابر فتنه زلیخا بود (و چه بسا روایاتی هم
مؤید این معنا باشد از جمله در تفسیر قمی
آمده: «هنگامی که عزیز مصر دستور زندانی
شدن یوسف را صادر کرد، خداوند به او علم
تعبیر خواب الهام نمود.») ولی ظاهر قرآن
صراحت دارد علم و حکمت که «علم به تأویل
احادیث» (خواب) هم جزئی از آن بود، پاداش
«احسان»، ایمان، پارسایی، خداگرایی
مخلصانه و انکار هر گونه شرک پنهان و
آشکار توسط آن بزرگوار بود.
حضرت در زندان، ملاک موهبت علم را
این گونه توضیح داد:
«علمِ تأویل خواب، جزئی از علمی است
که خداوند به من آموخته، زیرا ملت و دیانت
قومی را که به خدا ایمان ندارند و منکر آخرت
هستند، ترک گفته و پیرو دیانت پدرانم
ابراهیم، اسحاق و یعقوب شده ام. ما را
سزاوار و اجازه نیست که چیزی را شریک
خدا بگیریم. این عدم سزاواری و منع، فضل
و عنایت خداوند بر ما و بر همه بندگان است
اما بیشتر مردم شکر و قدردانی از این منع
نمی کنند (و حق آن را به جا نمی آورند و
مرتکب شرک می گردند)».
اگر انسانی رهرو راه توحید شد و آینه
قلب را از زنگارها پیراست و به مقام احسان و
آن کس که نور علم الیقین به
قلبش تابیده باشد، حقیقت و
باطن رخدادها را می بیند.
حقیقت دعوت و خواسته زلیخا،
دعوت و امر به داخل شدن در
جهنم سوزان و متعفن گناه بود
و یوسف(ع) این باطن را
می دید.
اخلاص رسید، خداوند نور علم را بر قلب او
خواهد تاباند و حقایق و تأویل رخدادها را به او
نشان خواهد داد. اگر ما به این مراحل
نرسیده ایم، از آن روست که در کوچه
پس کوچه های شرک سرگردان می باشیم و به
سوی توحید و یگانه پرستی نمی رویم و دست
رد به سینه خدایانِ دروغینِ آشکار و پنهان
نمی زنیم. خداوند همه انسان ها را به رهپویی
راه توحید فرا خوانده و از هر گونه شرک باز
داشته، فضل و بخشش (بهره مندی از علم و
حکمت) را به همه وعده داده، ولی متأسفانه
بیشتر مردم ـ جز اندکی ـ سپاسگزار فضل و
قدردان این دعوت و منع نبوده و حق آن را به
جا نمی آورند:
«دعوت به توحید و منع شرک، فضل
خداوند بر ما و بر همه مردم است و لکن
بیشتر مردم قدر آن را نمی دانند و حق آن را به
جا نمی آورند.»
در همین سوره قدرناشناسی عمومی و
آلوده شدن به شرک و بازماندن از فضل
خداوند به روشنی تکرار شده:
«بیشتر مردم ـ گرچه تو بر ایمان آوردن
آنان مشتاق هستی ـ ولی ایمان نمی آورند …
و بیشتر آنان که ایمان می آورند نیز آلوده به
شرک هستند.»
متأسفانه شرک آشکار است که بیشتر
انسان ها را به کفر و جهنم سوق داده، در
ظلمت های تو در تو وارد می کند! بیشتر
رهپویان صراط ایمان ـ که اندک اند ـ نیز
گرفتار و آلوده به شرک خفی و پنهان هستند،
که شایستگی منوّر شدن به نور علم و حکمت
را از آنان ستانده است.
فتنه زلیخا و خلوت هولناک
ملکه عزیز مصر، نونهال زیبا و
خوش زبان اسرائیلی را مانند فرزند قبول کرد
و در دامان خود پرورش داد، ولی با گذشتن
یوسف از نوجوانی و پا نهادن به سنین بلوغ و
رشد و آشکار شدن کمالات مردانگی در وجود
او، علاقه زلیخا دگرگون شد و به عشقی
سوزان و سرکش بدل گشت. قد کشیده،
بازوان ستبر، چهره گشاده و زیبا، حیا و عفت
بسیار، پاکی و طهارت نفس و دیگر
ویژگی های ارزشمند یوسف(ع) او را به مرد
ایده آل هر زنی بدل ساخته بود و زلیخا این دُرّ
گرانبها را در دست خود می دید. او ابتدا سعی
داشت با اشاره چشم و ابرو، یوسف را جذب
نماید، ولی قلب یوسف(ع) چنان مجذوب حق
و از محبت الهی آکنده بود که جایی برای
محبت غیر خدا نداشت، تا مهر زلیخا بتواند
در آن جا بگیرد. بالاخره از این وضع خسته
شد و روزی یوسف را به خلوت اندرون کشاند
و با بستن درها و دور از چشم هر کسی او را
به برآوردن تقاضای شیطانی اش امر کرد اما
جواب قاطع و کوبنده یوسف رشته آرزویش را
پاره کرده و آمالش را نقش بر آب کرد.
زنِ هوسباز گمان می کرد اگر نتوانسته
یوسف(ع) را مجذوب خود کند، می تواند از
قدرت و جایگاه خود کمک بگیرد و یوسف را
به عنوان غلام و مأموری معذور به انجام
خواسته اش وا دارد. بر همین گمان باطل،
آمرانه به او گفت:
«هیتَ لک؛ اقدام کن و عجله نما.»
علم به حقیقت حوادث
یوسف(ع) پیش از این به خاطر رهپویی
صراط توحید و ریشه کنی شرک در وجود
خویش، از جانب خداوند به موهبت «علم»
مفتخر گردیده و «علم الیقین» روشنگر قلب او
بود و حقیقت هر چیز را به او می نمایاند.
خداوند در توصیف «علم الیقین» می فرماید:
«زیاده خواهان دنیا با زیاده خواهی، خود
را هلاک کرده اند، ولی به هلاکت تا زمان
دیدار قبر [مرگ] باور ندارند، ولی به زودی
آن را باور خواهند کرد و خواهند دانست که
زیاده طلبی جز در پی هلاکت بودن نیست. اگر
علم الیقین داشتند، همین الان جهنم را
می دیدند و آن را به حقیقت مشاهده
می کردند.»
آن کس که نور علم الیقین به قلبش تابیده
باشد، حقیقت و باطن رخدادها را می بیند.
حقیقت دعوت و خواسته زلیخا، دعوت و امر
به داخل شدن در جهنم سوزان و متعفن گناه
بود و یوسف(ع) این باطن را می دید.
می نگریست جهنم در صورت زلیخا آغوش
باز کرده و وی را فرا می خواند اما معلوم است
هیچ گاه انسان واقع بین به چنین دعوتی
جواب مثبت نمی دهد، از این رو خداوند
می فرماید:
«و لَقَدْ هَمَّتْ به وَ هَمَّ بها لو لا أنْ رآی
برهانَ ربّه؛
زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف هم اگر
برهان رب را نمی دید [و به نور علم الیقین،
حقیقت دعوت و امر زلیخا را مشاهده
نمی کرد] قصد زلیخا می کرد.»
مقایسه یوسف و مریم
علیهماالسلام در یک صحنه همانند
یوسف و مریم علیهماالسلام
همگونی های زیادی دارند، از جمله اینکه هر
دو به تردامنی متهم شدند و خداوند به
نیکویی از هر دو، نهایت دفاع را به عمل آورد
و پاکدامنی آنان را بر همگان آشکار ساخت؛
نیز آنان را اسوه پاکدامنی گرداند، چنان که
داستان عفت آن دو بزرگوار را در قرآن برای
همگان بیان کرد تا اسوه های جاویدان بشر
باشند. جالب اینکه هر دو در خلوتگاه با
جنس مخالف روبه رو شدند اما علم الیقین
قلبی آنان، حافظ و نگهدارشان از گرایش به
گناه شد اما کلامی که از این دو بزرگوار در
یوسف و مریم علیهماالسلام
همگونی های زیادی دارند،
از جمله اینکه هر دو به
تردامنی متهم شدند و خداوند
به نیکویی از هر دو، نهایت
دفاع را به عمل آورد و
پاکدامنی آنان را بر همگان
آشکار ساخت؛ نیز آنان را
اسوه پاکدامنی گرداند.
صحنه خلوت نقل شده، تفاوت اندکی دارد.
یوسف(ع) در خلوت زلیخا و در جواب دعوت و
امر او به فحشا و زشتی فرمود:
«خداوند پناهگاه است (معاذاللّه …)».
در این کلام، حضرت نفرمود: «به خدا
پناه می برم» گرچه جمله اش این معنا را
می فهماند و به صراحت هم زلیخا را نهی
نکرد، گرچه نهی ضمنی و هشدار از آخر
کلامش آشکار بود:
«خداوند ظالمان را به فلاح و پیروزی
نمی رساند (انّه لا یفلح الظالمون)».
اما حضرت مریم(ع) وقتی با جبرئیل (که
به صورت مردی بر او نمودار شده بود)، به
تنهایی روبه رو گشت، فرمود:
«همانا از تو به خدا پناه می برم، اگر فرد
باتقوایی هستی.» (إنّی أَعوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ
إنْ کُنتَ تَقیّا).
در این جمله حضرت مریم اعلام می کند
که به خدا پناه می برم، نیز با یادآوری تقوا و
شرایط آن، طرف مقابلش را موعظه کرده و به
خودداری از گناه ارشاد می کند. گرچه بعضی
بزرگان، تفاوت قول را به تفاوت مقام تفسیر
کرده و قائل شده اند که حضرت یوسف، واله و
شیدای عشق الهی بود و جز او هیچ نمی دید،
حتی به خودش توجه نداشت، از این رو
نفرمود: «من به خدا پناه می برم» بلکه گفت:
«خدا پ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 