پاورپوینت کامل به نام پدر، به کام دختر ۸۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل به نام پدر، به کام دختر ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به نام پدر، به کام دختر ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل به نام پدر، به کام دختر ۸۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۸
هنر و ادب / نقد فیلم
نام فیلم: به نام پدر
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
بازیگران: پرویز پرستویی، مهتاب
نصیرپور، گل شیفته فراهانی، کامبیز دیرباز
خلاصه فیلم
مهندس «ناصر شفیعی» رزمنده سابق
قصد دارد معدن هایی را که کشف کرده به نام
خودش ثبت کند، در حالی که کارفرمایانش در
تعقیب او هستند. کارفرمایان از پرداخت ۵%
حق کشف معدن ها به او سر باز زده اند و در
نتیجه، «ناصر» هم از سپردن مدارک مربوط
به معدن های کشف شده به آنها امتناع
می ورزد. در میان این تعقیب و گریز به
«ناصر» خبر می رسد که دخترش «حبیبه» که
دانشجوی باستان شناسی است، در جریان
یک سفر اکتشافی همراه دانشجویان دیگر و
از جمله پسر جوانی که دلباخته اوست، دچار
حادثه شده و حالا حضور «ناصر» در
بیمارستان ضروری است. «ناصر» هنوز
نمی داند که در واقع یکی از مین هایی که خودِ
او در زمان جنگ روی تپه ای کاشته، زیر پای
دخترش منفجر شده و اینک به احتمال زیاد
هیچ راهی جز قطع پای «حبیبه» وجود ندارد.
«ناصر» سراسیمه خودش را به بیمارستان
می رساند، در حالی که از سوی دیگر
همسرش «راحله» که مدت هاست با هم
اختلاف دارند و جدا از هم زندگی می کنند، نیز
به بیمارستان آمده است. «ناصر» به عیادت
«حبیبه» می رود و قرار می شود هر چه زودتر
«حبیبه» را به تهران برسانند تا شاید بتوان
راهی بهتر از قطع پایش برای درمان او پیدا
کرد. جریان اوضاع به نحو مطلوبی پیش
نمی رود و در آخرین لحظه ها پیش از پرواز
هواپیمایی که قرار است «حبیبه» به همراه
پدر و مادرش و نیز جوان هم کلاسی اش با آن
به تهران بروند، فرستادگان کارفرمای «ناصر»
که مأموران پلیس هم همراهشان هستند، او و
دوست و همرزم قدیمی اش را که سعی کرده
«ناصر» را فراری دهد، دستگیر می کنند.
هواپیما بلافاصله پس از اوج گرفتن، فرود
می آید و معلوم می شود که «راحله» زیر
فشارهای عصبی، دچار حمله قلبی شده است.
«ناصر» به واسطه نگرانی در مورد حال دختر
و همسرش همه مدارک معدن را تحویل
می دهد، و همراه دوستش از بازداشتگاه
کلانتری آزاد می شود. در بیمارستان «حبیبه»
را عمل کرده و معلوم می شود که به ناچار
پایش را بریده اند. از طرفی «راحله» شفا
می یابد و «ناصر» به شکرانه زنده ماندن
همسر و دخترش، تصمیم می گیرد منطقه را
از مین پاکسازی کند.
«حاتمی کیا» از روح خود در کالبد
شخصیت هایش می دمد و هر یک از
کاراکترهایش، بارقه ای از هستی
آتشفشان نشین او را در خود دارند. همین
ویژگی است که از او فیلمسازی مؤلف
می سازد که می توان فوران آتش عشق
وجودش را در چشم های شخصیت هایش
دید، اما حضور و زایش زن در سینمای
«حاتمی کیا» از بطن زن آرمانی و مظهر
عشق آسمانی او «حضرت فاطمه(س)»
صورت می گیرد. همه زنانِ «حاتمی کیا»
انسان هایی انتخابگر، عاشق، حقیقت جو،
مسئولیت پذیر و هویت یاب هستند که در
ظاهر، جنبه های رازآمیز و شهودی شرق گونه
را جلوه می دهند و در باطن، به وجود اثیری و
دست نیافتنی «حضرت زهرا(س)» اشاره
دارند. به همین دلیل رمز گشایش و آغاز
فیلم های وی در طریقت مکاشفه زنان در
جنگ با تیتراژ «یا لطیف» است که با خود
نگاه جمال گونه و رحمت گرای فیلمساز را
نسبت به زن به دنبال دارد، نه چشم انداز
قهری و جلالی.
اگر چه نخستین پدیده و نمود دیدگاه
آرمانی «حاتمی کیا» نسبت به زن را می توان
در «وصل نیکان» ردیابی کرد. اما «لیلا»ی
«از کرخه تا راین»، «شیرین» «بوی پیرهن
یوسف» و «مینو»ی «برج مینو» در مقام
خواهر و «فاطمه» در «آژانس شیشه ای»،
«فاطمه» «موج مرده» و «نرگس» «ارتفاع
پست» در مقام همسر، ادامه تکامل یافته
تجسم زن آسمانی در آثار وی هستند که مهر
و ماه این منظومه شمسی را باید در
شخصیت «فاطیما»ی «خاکستر سبز» و
«محبوبه» «روبان قرمز» مشاهده کرد.
ارتباط آن سه زن با برادرهایشان چیزی
فراتر از یک پیوند خونی و دلبستگی ساده
خانوادگی است، بلکه نوعی ارتباط مرید و
مرادگونه و شیفتگی معنوی در سیر و سلوک
این سه زن دیده می شود که شاید چنین
ذهنیتی بی تأثیر از کهن الگوی رابطه خواهر و
برادری «اقلیما» و «قابیل» نباشد. «اقلیما»
هم خواهر «قابیل» است و هم محبوب او و
در مقام نخستین خواهر اسطوره ای، عشق و
پیوند خونی را توأمان دارد.
«لیلا» در «از کرخه تا راین» در سفر
درونی اش که با فرود هواپیمای «سعید» بر
زمین دل او آغاز می شود، در جستجوی
هویت گمگشته و ریشه های از یاد رفته اش،
بال در بال فرشتگانی می گشاید که تا قبل از
ورود «سعید» در زندگی عقل مدار او جایی
نداشتند. در واقع شهادت «سعید» باعث پرواز
روح «لیلا» به سرزمین مادری اش می شود تا
با سپردن جنازه برادرش به خاک وطن، با
فطرت ازلی خود تجدید عهد کند.
«شیرین» در «بوی پیرهن یوسف» در
جستجوی برادر مفقودالاثرش «خسرو» قدم
در سلوک ناخواسته ای می گذارد که انتظار و
سوز فراق او را در جهت هم آوایی با رقص
پلاک «یوسف» به سماع می کشاند و بعد از
هروله ای طولانی، جام سُکرآور وصل را در
کام عطشناک او می ریزند. بازگشت «یوسف»
به جای «خسرو» در قصر شیرین تجسم دو
روح در یک جسم است که «قابیل» برادر و
«قابیل» عاشق به یکدیگر می پیوندند.
«مینو» در «برج مینو» با «موسی» پیمان
زناشویی را بسته که مهریه او کشف گذشته ای
است که «موسی» با برادر شهیدش «منصور»
در آن شریک است. بنابراین هیچ حجله گاهی
بهتر از دکل ققنوس که نمادی از بهشت
موعود است، نخواهد بود. آن چنان که با
عروج «مینو» از دکل، از زن زمینی به زن
آسمانی تبدیل می شود، اگر چه این مقام به
بهای رنج حاصل از تجربه دیداری مکاشفات
«منصور» و سقوط «مینو» از دکل به معنای
هبوط تاریخی انسان، به دست می آید.
«حاتمی کیا» در سه فیلم دیگر، جنگ را
در پیوند با نیمه پنهان مردان قرار می دهد و
بهترین تصاویر را در جهت تأویل معنای آیه
قرآنی «و مِن آیاتِهِ ان خلق لکم من أنفسکم
ازواجا لِتسکنوا إلیها و جعل بینکم موده و
رحمه» ترسیم می کند و از زن در مقام
همسری به عنوان آرام بخش و مونس مرد یاد
می کند.
«فاطمه» در «آژانس شیشه ای» زنی به
عنوان همراز و همدل «حاج کاظم» است که
وی در سخت ترین لحظات بحران روحی اش
آرزو می کند سر بر شانه او بگذارد و بگرید؛
زنی از جنس آرمان های دست نیافتنی
«حاج کاظم» که در تأیید حرکت همسرش،
نشانه های مقدس عهد و پیمان گذشته را
برایش می فرستد تا به یادش بیاورد که در
فراسوی همه تنهایی های ناگفته یک مرد،
زنی هست که بر سجاده عشق، به انتظار او،
چشم به افق های دور بدوزد.
اما «فاطمه» «موج مرده» زنی است که
میان دو پاره وجودش یعنی همسر و فرزندش
مثله شده است، او نتیجه سال ها انتظار به
پای مرد محبوبش را، فرمانده ای می بیند که
سرشار از کینه و درد غربت، حتی با ثمره
عشق شان نیز غریبگی می کند. با این وجود،
به رغم عصیان «فاطمه» در برابر سردار، او
همچنان در دریای طوفان زده دل سردار،
محمل آرامش و امید باقی می ماند.
«نرگس» در «ارتفاع پست» کامل ترین
نمونه زن شرقی است که با وجود مخالفت با
راه همسرش، در هنگام خطر، از او حمایت
می کند و برای یاری و نجات وی، حتی دست
از جانش می شوید. بارداری «نرگس» به
منزله حمل بار اندوه و رنج مردی است که
کوله بار فقر و درماندگی، شانه های غیرت
زخمی او را می آزارد.
اما نقطه اوج مخروط تکاملی زنان آثار
«حاتمی کیا» را باید در «فاطیما»ی «خاکستر
سبز» مشاهده کرد. در شخصیت پردازی
«فاطیما» تلاش شده است بر جنبه های
فرازمینی و اثیری او تکیه شود تا از این
واقعیت تصویری به حقیقت شهودی
«حضرت زهرا(س)» پلی زده شود. به همین
دلیل اولین نمای حضور «فاطیما» در
بی زمانی و لامکانی است که «عزیز» او را در
حال نماز خواندن می بیند. «فاطیما» از
دورترین نقطه، در لباسی سپید، از میان
طبیعتی سبز و در هاله ای از دود و آتش
می آید و در آستانه در، بر دل «عزیز» ظاهر
می شود و سلام می گوید و «عزیز» در حال
گفتن تسبیحات «حضرت زهرا(س)» دل در
گروی عشق او می بندد. گویی «فاطیما» نمود
و جلوه های عاشقانه حضرت حق است که از
میان درخت سبز آتش گرفته با موسای
نبی(ع) سخن گفت و صحنه ای که «عزیز»
هنگام وداع «فاطیما» و سرزمین خاکستر
سبز، نمی تواند گره بند کفشش را باز کند و آن
را بپوشد، یادآور وادی مقدس و ایمن «طور»
است که به موسی(ع) فرمان داده شد، نعلین
از پای در آورد و پای برهنه بر آن سرزمین
قدم گذارد. در واقع دو نیمه پلاکی که در
صحنه پایانی توسط «فاطیما» به یکدیگر
وصل می شوند، امید «حاتمی کیا» را در
وحدت و یکی شدن زن زمینی و زن
آسمانی اش به منصه ظهور می رساند.
«محبوبه» در «روبان قرمز»
بی نظیرترین زن سینمای «حاتمی کیا»ست.
زنی که نشان کامل انسانیت و زندگی است. او
وقتی در مقابل مردانی قرار می گیرد که با
تفنگ و سگ با او روبه رو می شوند، از سلاح
زنانه اش استفاده می کند، غمزه می آید، نفرین
می کند و مظلوم نمایی می کند و وقتی پای
اقتصاد خانواده به میان می آید، خوب می داند
که باید روی طلاهایش حساب کند و مَرکب
آینده اش را تعمیر کند.
در فرهنگ نمادها، زمین مؤنث است و
به همین دلیل «محبوبه» بیش از هر چیز،
دغدغه زمین و خاک اجدادی اش را دارد تا با
حفظ آن از نیروی زایش و باروری خود دفاع
کند. همچنین رؤیای او درون تانک که هر بار
با مردی از نژادهای مختلف بر سر سفره عقد
می نشیند، بر مام وطن بودن وی تأکید دارد و
بیان می کند که بیش از این نیز، مورد تجاوز،
غارت و تصاحب اقوام مختلف قرار گرفته،
ولی فریاد «نه» از دل «محبوبه» نشان اراده او
در جهت مبارزه با هر تجاوزی به خاکش
است.
«حاتمی کیا» از عشق «محبوبه» محملی
می سازد برای تحول و دگردیسی مردان
پیرامونش که نمونه بارز پوست اندازی و تغییر
را می توان در «داوود» دید که به تدریج
حالت های بدوی و خوی وحشی خود را از
دست می دهد و صفات ناپیدای جمال و
لطافت سرکوب شده اش را به ظهور
می رساند. جمع کردن روبان های قرمز توسط
«محبوبه» در سکانس پایانی نشان از نفوذ و
جاری شدن عشق زن در هر سرزمین
خشکیده ای دارد که با محدودیت های زمینی،
راه را برای ورود آن بسته اند.
و اما در «به نام پدر»، زن در قالب همسر
و دختر ترسیم می شود. همسری که به نوعی
ادامه یا تکرار همان زن های آسمانی
فیلم های پیشین «حاتمی کیا»ست. در واقع
«راحله» تمام خصوصیات آثار گذشته
حاتمی کیا را دارد. همدلی الهام بخش
«فاطمه» در «آژانس شیشه ای»، عصیانگری
مادرانه «فاطمه» در «موج مرده» و حمایت و
پشتیبانی شرقی «نرگس» در «ارتفاع
پست». شاید به دلیل همین تکرار و تداوم
شخصیت است که این بار «حاتمی کیا»ی
عاشق، برای معرفی شخصیت زن آرمانی
قصه اش تلاش زیادی نمی کند و ظاهرا از
پیش زمینه های مخاطب بهره می گیرد تا وقت
و انرژی کمتری صرف ترسیم وجوه
شخصیتی «راحله» کند و تجسم الهی او را در
حلقه ازدواجش با نگین های فیروزه و چادر
سیاهش محدود می کند.
مخاطب «راحله» را به خوبی می شناسد.
زنی که در سخت ترین شرایط بحرانی در کنار
شوهرش ایستادگی کرده و بیشتر از آنکه برای
او همسر باشد، همرزم و همسنگر بوده است،
چیزی که «حبیبه» دخترش نیز به آن اشاره
می کند. زیرا مردان در آثار «حاتمی کیا» همه
چیز را از زاویه دید جنگ می بینند و جنگ
برای آنها هرگز تمام نشده، به طوری که
سرنوشت خود و خانواده شان با جنگ و تبعات
آن عجین شده است. به همین دلیل بهانه
حضور «ناصر» در کنار همسر و دخترش،
مینی باقی مانده از دوران جنگ است که در
زیر پای دختر منفجر شده است. گویی
«حبیبه» هیچ راهی نیافته است تا پدر را به
سمت خود بکشاند. در نگاهی دیگر هر چند
پایان بندی فیلم، تلخی گزنده ای دارد، اما در
بطن خود نتیجه امیدبخشی را نیز به ارمغان
می آورد. به گونه ای که «حاتمی کیا» بر دو
وجهی بودن جنگ تأکید می ورزد، یعنی همان
طور که جنگ بهانه جدایی و گسستگی
عاطفی میان «ناصر» و خانواده اش در گذشته
شده است، تبعات جنگ (انفجار مین زیر پای
«حبیبه») باعث پیوند و تقرب دوباره آنها
می شود.
در کل «راحله» زنی است که قلب خود را
زیر پای دختر و شوهرش پهن کرده است، به
همین دلیل وقتی «ناصر» در گریز از دست
صاحبان معدن با موتور بر زمین می خورد و یا
پای «حبیبه» روی مین می رود، قلب «راحله»
ناآرام می شود و این بی قراری تا آنجا پیش
می رود که برای لحظاتی از حرکت می ایستد.
اما «راحله» شخصیت ماندگار «به نام پدر»
نیست، همان طور که «ناصر» و «حبیبه»
نیستند. اگر هنوز تصویر قطرات اشک
«حاج کاظم» بر نامه های عاشقانه «فاطمه»
در «آژانس شیشه ای»، رقص چادر «فاطمه»
بر روی کشتی سردار «راشد» در «موج مرده»
و قرار گرفتن اسلحه بر شقیقه «نرگس» در
«ارتفاع پست» در یاد مخاطب مانده است و
دل او را می لرزاند و بر احساسات او اثر
می گذارد، همه از ماندگاری شخصیت ها ناشی
می شود. شخصیت هایی که آنقدر خوب
پرورش یافته و بسط وجودی پیدا کرده اند که
هر یک از تماشاگران می توانند بخشی از
وجود خود را در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 