پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۵

هنوز سالن پر نشده و تعداد زیادی از
صندلی ها خالی بود. زن در ردیف جلو نشست
و نگاهی به کتابی انداخت که روی زانوانش
قرار داشت. «خاطرات پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint» در
دستش بود و چشم به پرده روبه رویش
«خیرمقدم به میهمانان …» ورق های کتاب را
پشت سر هم ورق زد. چشمانش دور تا دور
چرخید. نگاهش به یک نقطه خیره ماند. روی
پوستر سفید با خودکار قرمز پاورپوینت کامل سیزده سرباز ۱۹ اسلاید در PowerPoint
نوشته شده بود سیزده، سیزده، سیزده. همه
چیز از جلوی چشمانش رد شد. چشمانش
دو دو زد و پلک هایش روی هم قرار گرفت.

* * *

نفس نفس زد. کفش هایش به سمتی
پرتاب شد و در محکم به دیوار خورد.

ـ چه خبرته؟

صدای زن از داخل اتاق آمد.

ـ می خواستی چه خبر باشه، مثل همیشه
بدشانسی، لعنت به عدد سیزده.

زن قلم را روی کاغذ گذاشت و از پشت
میز بلند شد و در چارچوب در قرار گرفت.

ـ منظورت از این حرف ها چی بود؟

پسر در حالی که ملحفه را روی سرش
می کشید گفت: «آخه وقتی توی این خونه
شما و بابا راضی نباشین همین می شه
دیگه.»

ـ چی می شه، از چی حرف می زنی.

ـ بفرما تازه می گن از چی حرف می زنی،
وقتی می گم براتون اهمیت نداره ناراحت
می شین، تازه می گن از چی حرف می زنی.

ـ من نمی دونم تو کِی این اخلاق از سرت
می ره بیرون. می ری بیرون می آی یا
خوشحالی یا ناراحت، اونوقت می خوای بدونم
دلیل ناراحتیت چیه؟ حالا می گی چی شده یا
نه؟

ـ مگه دیشب قرار نشد امروز برم واسه
ثبت نام سربازی؟

ـ خوب!

ـ خوب نداره. وقتی رفتم ظرفیت تکمیل
شده بود، جزء ذخیره ها قرار گرفتم، اونم
درست سیزدهمین نفر.

ـ بعدش؟

ـ آخه بعد نداره مامانِ من!

ملحفه را از روی صورتش کنار زد و
بلافاصله نشست.

ـ یعنی که هیچی.

ـ هنوز که مشخص نیست؟ شاید جزء … .

ـ شاید نداره دیگه، می شه سیزدهمین
نفر باشم، اونم عدد به این نحسی اونوقت
اعزامم بشم؟

ـ هیچ معلومه چی می گی!

ـ یادتونه وقتی می خواستم برم دبیرستان
آزمون نمونه رو دادم، درست سیزدهمین نفر
جزء ذخیره ها بودم. دوازدهمی وارد شد اما به
من که رسید ظرفیت پر شد.

ـ این حرف های الکی چیه که می زنی!

ـ تازه می گن حرف ها چیه؟ اون موقع هم
همینو گفتین، ولی دیدین حالا هم … .

ـ چه ربطی به رفتنِ تو داره؟

ـ ربطش اینه که به من برسه می گن
برای سری بعد.

ـ در عوض تا اون موقع خوب فکراتو
می کنی.

ـ حرف منم همینه دیگه. شما و بابا از
اول موافق نبودین.

ـ تو اصلاً حالت خوب نیست سعید، بابات
حرفش این بود که من آشنا دارم. الان رفتن
سربازی خطرناکه ولی چون تو خواستی بابات
رضایت داد.

ـ بله رضایت داد ولی زورکی، اصلاً این
حرف ها رو ولش کن. من نمی دونم این سیزده
برای چیِ تو زندگی من اینقدر زیاده، مثلاً تو
درسام هر وقت نمره بدی می آوردم عدد ۱۳
بود.

زن در حالی که لبخند می زد گفت:
«ببخشید آقاسعید، اون که به خاطر نخوندنت
بود.»

ـ درسته چرا سیزده؟

ـ حالا بگو ببینم تو چی شد که یک
دفعه ای فکر سربازی به کله ات زد؟

ـ آخه مامان جون هیجان داره!

ـ آره دیگه حتما فکر کردی اونجا هم
مدرسه ست که می تونی شلوغ بازی کنی.
پسرجون اونجا سربازید، اونجا جنگه. جدی
که نگفتی سعید؟

ـ چی رو؟

ـ هیجان رو دیگه!