پاورپوینت کامل شاید اگر دریا بود ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شاید اگر دریا بود ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاید اگر دریا بود ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شاید اگر دریا بود ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۴

هنر و ادب / نقد فیلم

نام فیلم: کافه ستاره

نویسنده: پیمان معادی

کارگردان: سامان مقدم

بازیگران: افسانه بایگان، هانیه توسلی،
رؤیا تیموریان، پژمان بازغی، حامد بهداد،
شاهرخ فروتنیان

فیلم «کافه ستاره» نسخه بازسازی شده
از یک فیلم مکزیکی نه چندان معروف به نام
«کوچه میداک» اثر «خورخه فونس» است که
تا حدودی بداعت ها و تازگی های خویش را
مدیون این بازسازی است، اما علاوه بر اینها
فیلم «کافه ستاره» امتیازاتی دارد که
نمی توان از آن چشم پوشی کرد. نخستین
نقطه قوت فیلم، موفقیت «سامان مقدم» در
نگاه انسجام گرایانه او به کلیت ماجراست؛
یعنی وی با ایرانیزه کردن موضوع فیلم
«کوچه میداک» و با معادل سازی و قرینه یابی
برای داستان های پراکنده و طولانی آن، به
قصه های اریژنیالی دست یافته و این نشان
می دهد که او تلاش کرده است تا فیلمش
فراتر از یک کپی برداری ساده باشد، حتی در
بعضی موارد توانسته خیلی بهتر از نسخه
اصلی ظاهر شود؛ مثل شخصیت «فریبا» که
خیلی تأثیرگذارتر از شخصیت معادلش در
فیلم «کوچه میداک» است.

این موضوع باعث شده است تا مخاطب
با فیلمی روبه رو شود که کاملاً هویت ایرانی
دارد و قرار است داستان زندگی سه زن را به
تصویر بکشد؛ آن هم در محله ای با خانه هایی
که به هر اتاقش سر بکشی، شخصیتی با قصه
خودش در آن مأوا گرفته است و مردمی که
هنوز نسبت به یکدیگر بی تفاوت نشده و در
شادی و اندوه همسایگان شان شریکند.

«مقدم» برای یادآوری محله ها و مردمی
که مدت هاست از دست شان داده ایم، از
جزئیات خوبی استفاده می کند مثل کمک
دسته جمعی محله به «فریبا» در برگزاری
مراسم عزاداری «فریدون»، کمک «خسرو»
به «ملوک» برای درست کردن ماهواره اش،
حمایت مردان محله از «فریبا» در مقابل
طلبکارش.

اینکه بعد از دیدن «کافه ستاره» دل
تماشاگر برای همبازی های کودکی،
همسایگان قدیمی و محله گذشته اش تنگ
می شود، ناشی از توانایی و قدرت پرداخت
«مقدم» در فضاسازی است.

فیلمساز برای ربط دادن و اتصال
صحنه ها به یکدیگر و نشان دادن زندگی
«فریبا»، «سالومه» و «ملوک» در یک ساختار
اپیزودیک که توالی و ترتیب زمان قصه را به
هم ریخته است، از تمهیداتی استفاده می کند
که گاه بر جذابیت موقعیت نیز می افزاید. مثل
فیدها و دیزالوهای تکرار شونده و جزئیاتی
مثل بلوز قرمز «سالومه» وقت ملاقات با
«ابی»، عطسه کردن او در مراسم عزاداری و
… و مهم تر از همه تصنیف هایی که در هر
اپیزود با حال و هوای جاری در آن سازگاری
دارد. در اپیزود اول بنا بر روحیات «فریبا»،
ترانه های سنتی و نوستالژیک دهه چهل به
گوش می رسد. (به استثنای صحنه لبخند
زدن «فریبا» به «فریدون» که ترانه «هوای
گریه» از «همایون شجریان» طنین
می اندازد.) در اپیزود دوم براساس روحیه
ایده آلیستی و مدرن طلب «سالومه» که
می خواهد محله کوچکش را به دبی ببرد،
آهنگ پاپ شنیده می شود و در اپیزود سوم با
حضور «ملوک»، آهنگ های نازل جاهلی و
لس آنجلسی ترکی، شخصیت او را به نمایش
می گذارد و چیزی که به عنوان موتیف در
سراسر فیلم انعکاس دارد، صدای اذان مرحوم
«مؤذن زاده» است که تداعی معنویت گمشده
در دنیای امروز را دارد.

فیلمساز با استفاده از ساختار اپیزودیک
میان پیش بینی و نتیجه، شکاف ایجاد می کند
و بیننده را برای یافتن پاسخِ به مرور داستان
و کشف کدهای مشخص ترغیب می کند ولی
بیننده تنها در صورتی می تواند پاسخ را بیابد
و به نتیجه برسد که نویسنده آن را در اثر
تدارک دیده یا گذاشته باشد. این
مقدمه چینی ها در «کافه ستاره» به گونه ای
است که وقتی مخاطب به عقب برمی گردد،
آنها را به یاد می آورد، یعنی نه آنقدر ظریف و
تلویحی است که بیننده آنها را بفهمد و نه
آنقدر بدیهی است که توی چشم بزند، مانند
خرید کردن «ملوک» در پس زمینه قدم زدن
«سالومه» یا حرکت «فریدون» به سمت میز
بیلیارد برای صحبت با «فریبا» و گذشتن از
کنار «خسرو» و «ابی».

این زمینه سازی ها به صورت حلقه های
از هم گسسته زنجیری است که در طول سه
اپیزود پخش شده اند بنابراین تماشاگر
می تواند در اپیزود نهایی تکه های پازل را کنار
هم بچیند و روابط آنها را کشف کند. اگر چه
استفاده از چنین ساختاری می تواند موجب
تعلیق آفرینی های پیاپی شود، اما چیزی که به
این روند در «کافه ستاره» آسیب می رساند،
این است که تقریبا مهم ترین ماجرا در همان
اپیزود اول اتفاق می افتد و در همان قسمت
نیز پایان می گیرد، یعنی ماجرای قتل
«فریدون» توسط «خسرو» و تبعات آن بر
زندگی و روابط شخصیت ها تقریبا در سی
دقیقه اول فیلم مشخص می شود و مخاطب
در دو اپیزود بعدی چیز چشمگیری برای
دنبال کردن در فیلم نمی یابد و نمی تواند راز
جدیدی را کشف کند. در واقع فضاسازی و
معرفی شخصیت ها که در اپیزود اول باعث
شده است تا تماشاگر تمام شخصیت ها را به
خوبی بشناسد و بتواند سرنوشت آنها را حدس
بزند، به طوری که در اپیزود دوم کاملاً
مشخص است که «ابی» در حین فروش
طلاهای سرقتی دستگیر می شود.

یکی از مواردی که به رفع این نقص
کمک می کند، استفاده از تغییر ارزش ها برای
تحریک و تغییر احساسات مخاطب است.
«مک کی» می گوید: «ما برای تحریک
عواطف بیننده نه اشک به چشمان
شخصیت ها می آوریم و نه گفتگوهای شادی
می نویسیم که بازیگر بتواند شور و نشاط خود
را به زبان آورد، بلکه دقیقا همان تجربه ای را
ارائه می دهیم که برای بروز یک احساس
ضروری است و آنگاه بیننده را در آن تجربه
سهیم و درگیر می کنیم. ما به عنوان بیننده
زمانی یک حالت عاطفی را تجربه می کنیم که
قصه، ما را درگیر یک انتقال ارزشی کند.»

برای ایجاد تغییر ارزشی نخست باید با
شخصیت همدلی و همدردی کنیم، بعد باید
بدانیم که شخصیت چه می خواهد و آرزو کنیم
که آن را به دست آورد و در مرحله سوم باید
ارزش های حاکم بر زندگی وی را درک کنیم،
در این شرایط تغییر در ارزش ها باعث
تحریک عواطف ما می شود.

در اپیزود «ملوک» ما او را دوست داریم،
زیرا در رفتار او نوعی سادگی، معصومیت و
بی پیرایگی نهفته است که مخاطب را وا
می دارد تا برای رسیدن «ملوک» به آرزویش
دعا کند. درست وقتی تلاش های معصومانه
او در جذب «خسرو» به سمت خویش پاسخ
می دهد، مخاطب حرکت شخصیت به سوی
آرزو و هدفش را می بیند و این انتقال از قلّت
به کثرت باعث می شود او را دچار یک تجربه
عاطفی مثبت نماید، اما به محض رسیدن به
این وضعیت باثبات تجربه عاطفی تماشاگر از
بین می رود. در اینجا داستان در مسیر تازه ای
قرار می گیرد و نوعی انتقال را از مثبت به
منفی شکل می دهد، یعنی «خسرو» مرتکب
قتل می شود و به طرز ناگهانی خود را ناپدید
می کند و «ملوک» بیش از گذشته دچار حرمان
و سرخوردگی می شود و در نتیجه در مخاطب
یک تجربه عاطفی منفی شکل می گیرد.

همین انتقال ارزش ها به طور متناوب
حس و حال فیلم را می سازد و به تداوم
احساسات تماشاگر کمک می کند.

مورد دیگر که باعث می شود تا فیلم
علی رغم ضعف در ساختار اپیزودیک،
مخاطب خود را از دست ندهد،
شخصیت پردازی خوب آن است. چون اگر چه
مخاطب در دو اپیزود «سالومه» و «ملوک»
معمایی برای کشف ندارد، اما به دلیل جذابیت
نهفته در این دو کاراکتر، دوست دارد قصه آنها
را بشنود و از سرنوشت آنان باخبر شود. زیرا
تماشاگر قصه شخصیت ها را از جنس زندگی
خود می یابد و به خوبی می تواند خود را جای
هر یک از آنها بگذارد و رنج و شادی شان را
احساس کند و این موضوع مدیون باورپذیری
و ملموس بودن شخصیت هاست، آنچنان که
گویی ما هر یک از آنها را روزی روزگاری در
گوشه ای از زندگی مان دیده و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.