پاورپوینت کامل جاده ای که به شهادت ختم می شود ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جاده ای که به شهادت ختم می شود ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جاده ای که به شهادت ختم می شود ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل جاده ای که به شهادت ختم می شود ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۶

دختران بهار / جوانی بزرگترها

گفتگو با خانم معصومه شاهرخی همسر
شهید محمدتقی فیروزی

پای صحبت بعضی از بزرگ ترها که
می نشینی، قلبت به تپش می افتد؛ می روی به
دنیایی که پر از خاطرات شیرین است.
خاطراتی که از روزهای افتخار و حماسه به جا
مانده است. وقتی که از شور و اشتیاق آن
روزها می شنوی با خودت فکر می کنی چقدر
زیباست کنار کسی باشی که فکر و خیالش هم
پر از شوق رسیدن به خداست. شنیدن این
خاطرات است که تو را با خود به دنیای
شهامت و رشادت می برد، آنجا که جز افتخار
شهادت چیزی نمی بینی.

خانم «معصومه شاهرخی» همسر
«شهید محمدتقی فیروزی» بانویی است که
سعادت زندگی در کنار یکی از عاشقان الهی را
داشته است.

پای صحبت او نشستیم تا شهدا را بهتر
بشناسیم و خانم «شاهرخی» صحبت خود را
این گونه آغاز کرد.

ـ آشنایی من با خانواده شهید فیروزی از
زمانی که کودک بودم شروع شد. در آن زمان
ما در همسایگی آنها زندگی می کردیم و زمانی
که سیزده سال بیشتر نداشتم، مرا
خواستگاری کردند. به پیشنهاد پدرم که
شناخت کاملی از خانواده شهید فیروزی
داشت قبول کردم، که خدا را شکر انتخاب
مبارک و خوبی بود.

چند سال با هم زندگی کردید؟

حدود پنج سال در کنار هم بودیم که
این پنج سال پر بود از خاطرات شیرین و
تجربه های زیبایی که هرگز آنها را فراموش
نمی کنم. گرچه بعد از شهادت همسرم باز هم
حضور او را در کنارم حس می کردم.

وقتی که با شهید فیروزی ازدواج
کردید سن کمی داشتید؛ این مسئله برای
شما مشکل ایجاد نمی کرد؟

به هر حال به خاطر سن کم و ناآشنا
بودن من با خانه داری و زندگی مشترک
مشکلاتی داشتم اما همسرم همیشه
راهگشای من بود و حتی در کارهای خانه
کمکم می کرد. به یاد دارم بعد از ازدواج اولین
باری که قرار بود برایمان مهمان بیاید، من
نمی دانستم که باید شام درست کنم فقط دیده
بودم خواهرم وقت هایی که مهمان داریم
سالاد درست می کند، من هم خیار و گوجه و
پیاز را برداشتم و ریز ریز کردم. وقتی
محمدتقی به خانه آمد به او گفتم: «مهمان
داریم.» گفت: «خوب، حالا چه درست
کرده ای؟»، گفتم: «سالاد!» خندید و چیزی
نگفت و خودش مشغول غذا پختن شد،
مهمان ها که آمدند همه چیز رو به راه بود.

با توجه به خاطره ای که گفتید آیا
مسئله ای پیش می آمد که شهید فیروزی از
شما دلگیر شود یا خواسته ای داشته باشد و
شما نتوانید آن را انجام دهید؟

خیر، ایشان هیچ وقت از من دلگیر
نمی شدند. سن من پایین بود به همین خاطر
تجربه زیادی نداشتم، شهید فیروزی هم سر
به سرم نمی گذاشت و کمکم می کرد، اخلاق
خوبی داشت، مهربان بود و هیچ وقت بین ما
حرفی زده نمی شد که باعث ناراحتی شود.

خصوصیات اخلاقی شهید چه بود و چه
نقشی در زندگی شما و تربیت فرزندان تان
داشت؟

خیلی وظیفه شناس بود. فرزندان ما که
دو دختر هستند، پشت سر هم به دنیا آمدند و
محمدتقی در تربیت و نگهداری از آنها نقش
ویژه ای داشت. به حق الناس اهمیت زیادی
می داد و همیشه تأکید داشت مال حلال وارد
زندگی اش شود. یک بار ماشینی از کوچه رد
می شد که ظرف و ظروف و وسایل خانه
می فروخت، همسرم از من پرسید: «چیزی
لازم نداری؟» گفتم: «اگر یک دست کاسه
بگیری خوب است!» همسرم رفت و گرفت،
وقتی کاسه ها را دیدم فهمیدم که به جای
شش کاسه، هفت کاسه گرفته است. او هم
کاسه را برداشت و رفت دنبال فروشنده، راه
زیادی را پیموده و فروشنده را پیدا کرده بود.
فروشنده هم وقتی این دقت و ظرافت را در
اهمیت به حق الناس دیده بود، کاسه را به
همسرم بخشیده بود.

یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی ایشان
این بود که به مسائل دینی اهمیت زیادی
می دادند مخصوصا روی حجاب خیلی تأکید
داشتند. دیگر اینکه به کار کردن