پاورپوینت کامل سرود ایثار و شهادت ۵۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرود ایثار و شهادت ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرود ایثار و شهادت ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سرود ایثار و شهادت ۵۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۸۲

اشاره:

هشت سال دفاع مقدس، آزمون بزرگی برای مردم ما بود؛
آزمونی که بی شک ایثارگران جبهه نبرد را برای همیشه روسفید
تاریخ کرد. یک روی ایثار، سال های حضور مجاهدان خدا در
میدان های جهاد بود و روی دیگر آن، خانواده های استوار و فداکاری
آن عزیزان بود که خوش درخشیدند. و اینک ماییم و انبوهی از آثار و
خاطرات و نامه ها و وصایای ماندگان آن مجاهدان و این خانواده ها.
آنچه می خوانید فرازهایی بس ناچیز از آن همه گفته ها و
نوشته هاست که دستمایه ترسیم فرهنگ و تاریخ جبهه و شهادت و
ایثار است. سلام بر شهیدان و بر خانواده های استوار آنان.

* * *

پیام آن بانوی شهید

پس از بمباران اصفهان به سال ۶۵، قطعه شهدای کربلای
چهار را به شهدای بمباران هوایی اختصاص دادیم. هر شهیدی که
دفن می شد، یک فرم مخصوصِ سنگ قبر به خانواده اش می دادیم
تا آن را تکمیل و به ما بازگرداند. زمانی که فرم مزبور تکمیل می شد،
مشخصات آن را برای سنگ تراش می فرستادیم و پایین برگه
می نوشتیم: اقدام شد. سپس آن را امضا و بایگانی می نمودیم. در
این بین به یکی از شهدا کم توجهی شد؛ یعنی بدون آنکه مشخصات
آن شهید را ـ به نام سیده زهرا معتمدی ـ برای سنگ تراش
بنویسیم، فرم مشخصات او را در قسمت اقدام شده ها، بایگانی کردم.
شب هنگام آن شهید به خوابم آمده، گفت: شما فرم سنگ قبر من را
که اقدام نشده بود، امضا کرده، جزو موارد اقدام شده قرار دادی و
بایگانی کردی. لطفا سنگ قبر مرا هم تهیه کن تا وقتی مادرم سر
قبرم می آید، از نبودن آن ناراحت نشود.

توصیه سردار شهید میرحسینی به فرزندان

… اما شما فرزندان عزیزم فاطمه جان و مجتبی، شاید شما که
هنوز بچه اید مرا مقصر بدانید که چرا بابایمان ما را تنها گذاشت و
رفت. چرا باید بقیه بچه ها بابا داشته باشند و ما بابا نداشته باشیم؟
شما هم ان شاءاللّه بزرگ که شدید، درک خواهید کرد و به من حق
خواهید داد که اگر به جای من بودید، همین تصمیم را عملی
می کردید. سعی کنید اگر بزرگ شدید، به احکام اسلام توجه کنید. با
آنها خو بگیرید و به تحصیل علم کوشا باشید. علم بیاموزید و در کنار
آن ایمان تان را تقویت کنید.

همگی با هم خندیدیم

درد زایمان آنقدر زیاد شده بود که نمی توانستم حتی یک ثانیه
آرام بمانم. همسرم که از این موضوع مطلع بود خودرو را با شتاب و
سرعت زیاد حرکت می داد تا مرا به دکتر برساند. بعد از آنکه به
زایشگاه در دزفول رسیدیم گفتند: شما دیر آمده اید و همسرتان
احتمالاً به دکتر نیاز دارد. بهتر است او را سریع به اندیمشک
برسانید. شاید آنها دکتر داشته باشند.

با هر دردسر و مشکلی بود، خود را به اندیمشک رساندیم، اما
حتی فرصت نشد که ماما به من رسیدگی کند و بچه، خود به خود
متولد شد.

به علت امکانات اندکی که بیمارستان اندیمشک داشت، ناچار
شدیم بدون استراحت آنجا را تخلیه کنیم. وقتی خواستیم بیمارستان
را ترک کنیم، گفتند: پول زایشگاه چه شد؟

شوهرم دست به جیبش برد اما دریغ از یک سکه ده تومانی!
من هم با آن وضع و حالی که داشتم، کیفم را نیاورده بودم. از همه
عجیب تر مادرشوهرم بود که او هم شتاب زده آمده بود و کیف خود را
نیاورده بود. خلاصه سه نفری همدیگر را نگاه می کردیم. ماما که
متوجه ماجرا شد، گفت: لااقل شیرینی ما را بدهید.

همگی با هم خندیدیم، چون آه در بساط نداشتیم.

تهدید مادر

داود واعظ چند بار برای ثبت نام و اعزام به جبهه مراجعه کرد
ولی مسئولان اعزام نیرو با ثبت نام او به دو علت مخالفت می کردند:
یکی آنکه هنوز نوجوان بود. و دیگر آنکه تنها پسر خانواده بود. یک
روز همراه مادرش به اعزام یزد آمده بود. مادر داود با قاطعیت به
مسئولان گفت: چرا دل پسر مرا می شکنید؟ مگر این جوان چه
چیزی کمتر از دیگران دارد که با اعزام او مخالفت می کنید؟ اگر این
بار او را اعزام نکنید، فردا با یک گالن نفت می آیم و به عنوان
اعتراض، همین جا اقدام به خودسوزی می کنم!

داود چند وقت بعد به عنوان امدادگر به جبهه رفت ولی عملیات
که شد، برانکارد را کنار گذاشت و اسلحه برداشت و عاقبت به
شهادت رسید.

چون وضع مالی خوبی نداشتیم، پدرم خیلی وقت ها از صبح تا
شب کار می کرد. برای همین ما دوست داشتیم به نوعی کمکش
کنیم. مغازه ای نزدیک خانه ما بود که می رفتیم از او پسته می گرفتیم
و در قبال دستمزد ناچیزی، پوست های پسته ها را جدا می ساختیم.
دل مان خوش بود که بالاخره داریم کاری می کنیم. این کار گاهی تا
یکی، دو ساعت بعد از نیمه شب به طول می انجامید. حتی گاهی تا
اذان صبح می نشستیم و پسته می شکستیم. بعضی وقت ها که خسته
می شدم، به محمود می گفتم: اصلاً چرا باید خودمون رو اینقدر زجر
بدهیم و پسته بشکنیم؟ بلندشیم بریم بخوابیم.

محمود با آنکه مثل من خسته بود ولی می گفت: نه، اول اینا رو
تموم می کنیم، بعد می ریم می خوابیم. هر چی باشه، ما هم به اندازه
خودمون باید به بابا کمک کنیم.

او اصرار داشت پسته ها را زود تمام کنیم تا باز هم بتوانیم
بیاوریم. پسته هایی که می آورد، آنقدر ریز و دهان بسته بود که گاهی
از زیر چکش در می رفت و چکش روی دست مان می خورد. برای
همین همیشه دو، سه تا از انگشت هایمان مصدوم بود. بعضی از
پسته ها هم زیر چکش خرد می شد. این طور وقت ها محمود
اخم هایش را در هم می کشید و می گفت: چه کار می کنی؟ مواظب
باش، مال مردمه، حق الناسه!

گاهی اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن
طرف می افتاد، تا پیدایش نمی کرد و روی بقیه نمی ریخت،
خاطرجمع نمی شد.

با اینکه صاحب پسته ها فرد بی انصافی بود اما محمود هر بار از
او رضایت می گرفت و می گفت: آقا، راضی باشین اگه کم و زیادی
شده … .

رفتار تأثیرگذار مادر شهید

در سال ۶۱ برادر عزیز محمد ارغنده از نیروهای سپاه آبادان در
عملیات فتح المبین در پی جراحت شدید ـ از جمله قطع دست ـ به
شهادت رسید. نکته جالب توجه آنکه، مشت گره کرده او با وجود
قطع شدن دست از بدن، باز نشده بود.

در مراسم تشییع جنازه او وقتی مادر شهید با پیکر فرزند مواجه
شد، دست قطع شده اش را برداشت و بالا آورد. سپس دست خودش
را نیز گره کرد و با دو دست ـ یکی دست خودش و یکی دست
قطع شده فرزندش ـ ندای اللّه اکبر برآورد. این رفتار مادر شهید اثر
زیادی در روحیه خانواده های شهدا گذاشت.

درخواست شهید از همسر خود

به همسر عزیزم سلام عرض می کنم و برایت از خداوند آرزوی
توفیق و خوشبختی در دنیا و آخرت دارم. از اینکه چند صباحی در
دنیای فانی در کنار هم بودیم و با خوبی و بدی ساختیم، خوشحالم،
ولی شادی و خرسندی ابدی، وقتی است که در بهشت برین و جهان
ابدی در قرب الهی منزل کنیم. در غیاب من به مسئولیت خود،
تربیت و هدایت فرزندان مان بکوش و آنان را به نحوی تربیت کن و
تحویل جامعه بده که احکام و دستورات اسلام و قرآن بیان می کند.
از تو می خواهم که برای اداره فرزندان مان و گذران زندگی،
حتی المقدور خود را به ارگان ها از جمله بنیاد شهید وابسته نسازی.
سعی کن آنان را مستقل از برنامه های عمومی تربیت کنی. و به
فرزندان مان بیاموز که روی پای خود بایستند. آزاد زندگی کنند که
این باعث پاکی روح و روان و استقلال در راه و رسم زندگی، طبق
اصول و احکام اسلام خواهد شد.

پیام شهید نیاکی

دخترم آخرین لحظات عمرش را داشت سپری می کرد. برای
همین از همسرم ـ که بعدا به خیل شهدا پیوست ـ با واسطه خواستم
برای آخرین وداع با دخترش ـ که سرطان داشت ـ به تهران بیاید.

همسرم پیام داد: دخترم در تهران کسانی را دارد که همراهش
باشند ولی من نمی توانم در بحبوحه عملیات، فرزندان سربازم را تنها
بگذارم.

شیرم حلالت، برو

آیت اللّه سیدمهدی یثربی در نماز جمعه کاشان گفته بود: بر همه
واجب است با حضور خود در میدان جنگ از جبهه ها نگهبانی کنند.
امام رفتن به جبهه را برای جوانان واجب کرده و دیگر هیچ عذری
برای پدرها و مادرها نیست که مانع رفتن جوانان به جبهه شوند.

بعد از آنکه از نماز جمعه برگشتم، به فرزندم گفتم: محمد، شیرم
را حلالت کرده ام. به جبهه برو تا زمانی که جنگ تمام شود. اگر هم
به شهادت برسی، نزد آقا اباعبداللّه (ع) شرمنده نخواهم بود.

بعد از آن محمد به جبهه رفت تا به مقام والای شهادت
رسید.

نامه ای از سردار شهید میرحسینی به همسر خود

… حقیقتا که با صبوری و بردباری تو من درس استقامت و
چگونه شدن و چگونه زیستن می آموزم. مشکلات خانوادگی که شما
متحمل می شوید، و در مقابل آنها احساس ضعف نمی کنید، کمتر از
سختی های جبهه و جنگ و عملیات ما نیست. زیرا توانسته ای برای
فرزندان مان در بیشتر اوقات، هم پدر باشی هم مادر … ما در زمانی
قرار گرفته ایم که باید قسمتی از سختی ها را شما به عنوان زنان پاک
و صادق این مرز و بوم شهیدپرور و مجاهدساز، تحمل کنید، و
قسمت های ناچیزی را نیز ما به عنوان مردان ایران زمین