پاورپوینت کامل دارم دیوانه می شوم ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دارم دیوانه می شوم ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دارم دیوانه می شوم ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دارم دیوانه می شوم ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

هنر و ادب / داستان دوستان

باز هم امروز برف بارید و من آمدم تا در
این جاده سربالایی سرد قدم بزنم و روی
همان تخته سنگ همیشگی بنشینم. همان
محلی که آن روزها با فؤاد به آنجا پناه
می بردیم. البته با این تفاوت که آن موقع
خسته و نفس زنان از شیطنت و برف بازی
بودیم.

شاید دوباره وسوسه شوم و از خودم
بپرسم فؤاد واقعا چقدر مرا دوست داشت؟

باز برمی گردم به روزهای گذشته و همه
چیز را دوباره مرور می کنم. آه خدایا، دارم
دیوانه می شوم؛ ولی نشدم! از آن روز که این
جنگ شروع شد، آه نه، قبل از آن، نه. اما
می دانم آن روز که با شوق لباس خاکی رنگش
را پوشید و با خنده به من سلام نظامی داد،
حتما دیوانه بودم. من هم بلوز سفیدم را تازه
پوشیده بودم و می خواستم نشانش بدهم.
سینی چای را روی میز گذاشتم و ابروهایم را
بالا انداختم.

لابد انتظار داشت ذوق کنم، تحسینش
کنم که چقدر خوش تیپ شده و این طوری
شبیه، شبیه … آره، همان طور جلوی درِ اتاق
که رو به حیاط باز می شد ایستاده بود.
دست هایم را قلاب کردم و به دیوار تکیه
دادم.

ـ یعنی چی؟

به طرفم آمد.

ـ چی یعنی چی؟

ـ همین لباس.

خندید و گفت: «خوب گفته بودم تو
فکرشم. می خوام برم.»

نمی توانستم قبول کنم که اینقدر راحت
این حرف را به من بزند. او همه چیزِ من بود.
نمی دانم چرا آن لباس را نشانه یک خیانت به
تمام عشقی که به پای او ریخته بودم،
می دیدم. آن روز را مطمئنم با خودم گفتم:
«پاورپوینت کامل دارم دیوانه می شوم ۴۰ اسلاید در PowerPoint!»

دعوا کردم. سرش داد کشیدم. او را متهم
به بی عاطفگی کردم گفتم که دوستم ندارد.
آدم بی تفاوتی است. سرش را به پشتی تکیه
داده و انگشت هایش را توی موهای مجعد و
سیاهش فرو برده بود و چشم های میشی اش
را گاهی باز می کرد و طوری نگاهم می کرد که
یعنی خیلی بی انصافم.

بالاخره کنارش نشستم، سرم را روی
شانه هایش گذاشتم و گریه کردم. دعوا
می کردیم اما قهر نه. نمی توانستم، طاقت
نداشتم، گریه کردم، گفتم که دوستش دارم،
نمی خواهم برود، طاقت نمی آورم. دیوانه
می شوم. دستی روی موهایم کشید و گفت:
«تو چرا نمی خواهی بفهمی که چقده دوستت
دارم. فکر می کنی برای من آسونه؟ تو دَرست
رو بخون. من زودی برمی گردم.»

تا روزی که رفت از دستش دلخور بودم.
اما سعی می کردم غذاهایم خوشمزه باشد. به
سر و وضعم هم می رسیدم. دیوانه اش بودم،
این را خوب می دانست و همین باعث می شد
دلشکسته تر باشم.

ولی آن روز عصر که روی ایوان
شانه هایش را می مالیدم چیزی گفت که دیگر
طاقتم را تمام کرد.

خندید و گفت: «ابتسام، تو اینقدر منو
لوس کردی فکر می کنم که دیگه چطور
می تونم بجنگم.»

آن وقت من به اتاق رفتم و در را محکم
به هم کوبیدم.

ـ آخ! دماغم یخ زد. باز یادم رفت شالم را
بردارم.

فؤاد راست می گفت، همیشه اینقدر از
برف ذوق می کردم، که درست و حسابی لباس
نمی پوشیدم. شاید گاهی هم لج می کردم و
دلم می خواست دنبالم راه بیفتد و لباس هایم
را دستم بدهد. امروز هم واقعا سرد است.
شاید هم من دارم پیر می شوم. وقتی فؤاد
نباشد دیگر برای من گرما و سرما چه فرقی
می کند.

می خواست خداحافظی کند، نگذاشتم.
گریه کردم. گفت: «دوریت سخته،
سخت ترش نکن.» گفتم: «اگر واقعا دلتنگ
بودی، نمی رفتی. اگه می دونستی چقده
دوستت دارم تنهام نمی ذاشتی.» گریه کرد
گفت: «نمی آیی راه آهن؟» گفتم: «نه! برای تو
که فرقی نمی کنه.»

ـ می خواهی دیوونه شم؟

ماشین دمِ در بوق زد، ساکش را برداشت
و رفت. دمِ در برگشت و نگاهی به هم
انداختیم. در را که بست مثل برق گرفته ها
خشکم زده بود. واقعا رفته بود. تا خودِ راه آهن
دویدم، قطار داشت راه می افتاد، مثل پرنده
توی دام، لای جمعیت گیر افتاده بودم و این
طرف و آن طرف می دویدم. صدای آشنای
مادرش را از پشت سر شنیدم: «ابتسام، بدو!
اینجاست، سوار شد.»

پشت در که رسیدم، بسته شد. آن وقت،
تاپ تاپ ـ تق تق. چشمان پر از اشکم برق
زد. هیکل کشیده اش را پشت یکی از پنجره ها
دیدم. داشت برایم شکلک در می آورد. میان
اشک خندیدم و او اشاره کرد که یعنی
اشک هایت را پاک کن و رفت.

راستی آن مصاحبه گر، آن روز چه
می پرسید: «از آخرین دیدارتان خاطره ای
دارید؟»

در آخرین دیدار من هر لحظه دندان
روی دلم می فشردم و او می گفت آخرین
دیدار! انگار قبل از آن بی خاطره بودم. چه
چیزی غیر از گذشته می تواند زهر آخرین
دیدار باشد؟

هیچ وقت دلایل او را برای رفتن باور
نمی کردم. روزها کتاب به دست راه می رفتم و
یا گوشه ای کز می کردم، اما مگر می شد درس
خواند. اصلاً من درس را هم به خاطر او
می خواندم. دوست داشتم بخوانم اما اگر او
نمی گفت بخوان، شاید من هم اینقدر جدی
نبودم. فؤاد که رفت دیگر نمی توانستم هیچ
کاری انجام دهم. مثل دیوانه ها راه می رفتم و
فکر می کردم. گاهی خشمگین و عصبانی
می شدم و کتاب را به گوشه ای پرت می کردم.
فکر می کردم تقصیر خودم است. آنقدر به او
توجه کردم، آنقدر هر چه که خواست انجام
دادم که حالا هر بلایی بخواهد سر من در
بیاورد.

بعد فکر می کردم که شاید من آن طوری
که او دوست دارد نبودم. بله حتما حوصله اش
از من سر رفته … حتما می خواسته از من فرار
کند. آن وقت احساس می کردم که آدم
بدبختی هستم که لایق دوست داشته شدن
نیستم و لحظه ای دیگر با موهای پریشان و
صورت رنگ پریده کنار کمد لباس هایش یا
کنار اتاق، جلوی کاناپه قدیمی جایی که
همیشه با هم ناهار می خوردیم، زار زار گریه
می کردم.

تا اینکه بالاخره آمد. پوست
قهوه ای رنگش برق می زد. گردنبندی از پوکه
فشنگ را جلوی صورتم گرفت و خندید. شاید
انتظار داشت خیلی خوشحال شوم. مثل وقتی
که درشت ترین گل سنبل را از حیاط شرکت
می چید و برای من می آورد. چقدر خوشحال
بودیم. باز هم می خواستم خوشحال باشم، اما
نمی توانستم، هزاران سؤال در ذهنم داشتم.
اگر واقعا مرا دوست داشت باید می فهمید
وقتی نیست چه می کشم. چرا با اینکه مرا تنها
می گذاشت اینقدر آرام بود. نه او مرا آن طور
که قرارمان بود دوست نداشت. قرارمان این
بود که به خاطر هیچ چیز غیر از عشق پیش
هم نمانیم. از رفتار من که ناراحت می شد
سکوت می کرد و توی کاناپه قدیمی لم می داد.
دوباره یک نیروی غریب مثل مغناطیس مرا
به سمت او می کشاند. نمی توانستم تنهایش
بگذارم.

گردنبند را برداشتم و بوسیدم و دوباره
خندیدیم. وقتی لب های گوشتالودش به خنده
باز می شد، چشمانش خی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.