پاورپوینت کامل از هر زبان که می شنوم نامکرر است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از هر زبان که می شنوم نامکرر است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از هر زبان که می شنوم نامکرر است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از هر زبان که می شنوم نامکرر است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۳۴۸
«پیامبر اسلام(ص) در آثار دکتر علی
شریعتی»
مقدمه
درک اندیشمندان و متفکران از هر پدیده ای
در سطح معلومات و اطلاعات و نیز توجه و
علاقه ای است که نسبت به آن پدیده دارند. از
این رو در میان کتب و آثار موجود در جهان و تاریخ
بشری می توان برداشت ها و تفاسیر مختلفی را
نسبت به پدیده ای واحد، یافت. شخصیت ستودنی
پیامبر اسلام(ص) نیز به واسطه جذابیت و تنوع
ابعاد وجودی، آن هم در شرایط خاص اجتماعی و
تاریخی ظهور وی، پدیده ای است که از هزاران
زبان، هزاران دل در هزاران زمان بازگو شده و
شاخصه آن این که: از هر زبان که می شنوی نامکرر
است.
بر منصفان پوشیده نیست که قلم و آثار دکتر
علی شریعتی در سال های نزدیک به بروز و
پیروزی انقلاب اسلامی، باب جدیدی را در
رویکرد نسل جوان آن روزگار و نیز روشنفکران و
قشر تحصیل کرده جامعه ایرانی نسبت به دین
گشود، دینی که محمد(ص) پیامبر آن بود.
نسلی که به آن اشاره داریم، به واسطه
سیاست های فرهنگی رژیم پهلوی کمترین
دسترسی را به منابع دینی داشت و فاقد تصاویر
روشن از تاریخ اسلام و رهبران آن بود. نسلی که
روزگاری ـ کتاب های دکتر علی شریعتی را پنهانی
و با دلهره دست به دست می گرداند تا به
کنجکاوی های خود در مورد دین و آئینش پاسخ
گوید. نسلی که تشنه حقیقت و نیازمند پاسخگویی
به فطرتش در صحرای خشک غفلت زدگی و
کم اطلاعی بود.
در هر صورت نسلی سرنوشت ساز در تاریخ
این مرز و بوم، به خاطر سیر مطالعاتی خود
تصویری را از پیامبر اعظم اسلام مشاهده کرد که
زاده درک و برداشت دکتر علی شریعتی بود و البته
به دلیل بیان موضوع از زوایایی جدید به ویژه به
لحاظ سیاسی و انقلابی، تصویری گیرا و جذاب
محسوب می شد.
نکات برجسته ای چون ظلم ستیزی، تشکیل
حکومت، ایستادگی در مقابل زر و زور و تزویر،
نحوه برخورد با قدرت های خارجی و رفتار
محترمانه ایشان با زنان و به ویژه دخترش حضرت
فاطمه(س) از نکات مورد تأکید در سخنرانی ها و
کتاب های دکتر شریعتی بود که مورد توجه مخاطبان
قرار گرفت و سبب بیداری روحیه انقلابی آنان شد.
مقاله حاضر نظر به این تأثیرگذاری تاریخی
در جامعه ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی ـ که
بعدها با آثار ترجمه شده دکتر علی شریعتی آشنا
شدند ـ سیمای محمد(ص) را از میان آثار دکتر
ترسیم کرده است. سیمای پیامبری که
دوست داشتنی و عزیز است.
نوع نگاه به محمد(ص)
زاویه نگاه به پدیده ها در چگونگی تشریح و
تبیین آنها نقشی اساسی دارد. دکتر شریعتی در
مواردی به توضیح در باره نوع نگاه خود نسبت به
پیامبر(ص) می پردازد که در این مجموعه
ضرورت دارد مورد اشاره قرار گیرد. وی در
صفحاتی در کتاب «اسلام شناسی» خاطرنشان
می کند:
«در اینجا می کوشم تا آنجا که می توانم به این
روح بزرگ نزدیک شوم. اشراف بر کوه بلندی که
سر در ابرها فرو برده است، برای انسان خاکزی
محال است. اما به کوشش می توان به پای این کوه
رسید و سنگینی، صلابت، بزرگی، شکوه و بلندای
آن را بر روح خویش احساس کرد و این خود کاری
است بزرگ که می توان کرد.
زندگی محمد در سه فصل مشخص تدوین
شده است. از ولادت تا بعثت (۶۱۰ ـ ۵۷۰ میلادی)
از بعثت تا هجرت (۶۲۲ ـ ۶۱۰ میلادی) و از
هجرت تا وفات (۶۳۳ ـ ۶۲۲ میلادی) … پس از
آشنایی خواننده با فصل سوم زندگی اوست که بر
آن می شود تا بداند این مرد کیست؟ کجا زاده شده
است و چگونه پرورش یافته، زیسته و سرگذشتش
چه بوده است؟
در اینجا می کوشم تا به این پرسش ها پاسخ
گویم و تصویری را که از بررسی زندگی وی در
خاطرم نقش شده است رسم کنم … من بر خلاف
معمول شمایل معروفی را که از پیغمبر اسلام(ص)
رسم کرده اند به عنوان مدل انتخاب نکردم بلکه
کوشیده ام تا آن را یکسره فراموش کنم و همچون
نقاشی که برای نخستین بار از روی داده ها و
اطلاعاتی که از صفات و حالات شخصیتی به دست
آورده و براساس آنچه کسانی که وی را از نزدیک
دیده اند و حکایت کرده اند از او چهره ای می سازد،
من نیز از بررسی مستقیم سیره محمد(ص) سیمای
او را مجسم کنم …»
دکتر شریعتی همچنین در مقدمه کتاب «از
هجرت تا وفات» نوشته است:
«در اینجا تکیه ام بر کهن ترین اسناد تاریخ
اسلام است و کوشیده ام تا پیغمبر و مدینه را از
نزدیک ترین نقطه بنگرم. گذشته از آن بیشتر بر
متون برادران اهل تسنن استناد کرده ام، چنان که
انتظار دارم آنان نیز در این گونه کارها بیشتر بر
اسناد برادران اهل تشیع شان استناد کنند و بدین
گونه است که این دو برادر که سال هاست از هم دور
می شوند، به هم خواهند رسید. چه، از میان عقاید هر
فرقه ای در صحت آنچه بر زبان فرقه برادر نیز آمده
باشد جای هیچ تردیدی نخواهد بود.
تاریخ طبری و سیره ابن هشام را متن گرفته ام و
هر گاه به مأخذی دیگر رجوع کرده ام نشان داده ام.
نکته دیگر اینکه در اینجا کوشیده ام تا در باره
پیغمبر اسلام ـ که بسیار گفته اند و نوشته اند ـ سخنی
بیاورم که برای خواننده، تکرار آنچه خود می داند و
یا در هر سیره ای می تواند بخواند، نباشد و آخرین
نکته اینکه، نگاه من بر این داستان نه از زاویه
معتقدات مذهبی من است بلکه برای تماشای آن
جایگاهی را برگزیده ام که هر انسانی از هر مذهبی
از آنجا می نگرد. چه از این گوشه است که آنچه به
چشم می آید از هر گونه تعصب و جانبداری و
پیشداوری ـ که بیماری هر تحقیقی است ـ عاری
خواهد بود و از این روست که خواننده باید لحنی را
که برای سخن گفتن از پیغمبر اسلام(ص)
برگزیده ام بر من ببخشد. زیرا خواسته ام نشان دهم
که نه یک مسلمان بلکه یک متفکر بی طرف که جز
با نگاه علم نمی بیند، محمد را چگونه خواهد دید.»
محمد(ص) در میان چهره های شاخص تاریخ
برای درک و شناخت بهتر پیامبر اسلام، یکی
از شیوه های به کار گرفته شده، مقایسه ایشان با
چهره های شاخص تاریخ و نیز سایر پیامبران است.
مرحوم علی شریعتی فصلی از کتاب
«اسلام شناسی» را به تشریح این موضوع اختصاص
داده که البته در اینجا به اختصار مورد اشاره قرار
می گیرد. شریعتی می نویسد:
«چهره های نمایان تاریخ، قیصر است و حکیم
است و پیغمبر. «قیصر» آن چنان که تاریخ نشان
می دهد موجودی است خطرناک با چشمانی
بی رحم، قیافه ای خشن و ترسناک و دستی بر قبضه
شمشیر برهنه که از آن خون تازه می چکد و در
حاشیه اش چهره های مشهوری چون جلاد و رمال و
شاعر و دلقک و منشی و مستوفی و خواجه حرم و
دیگر عمله خلوت و جلوت. سرمایه اش زر و زور و
سرگرمی اش رزم و بزم و دیگر هیچ.
چهره دیگر «حکیم» است. روشن بین هر
دوره ای و قومی. گاه او را در جلوت قیصر می بینیم.
هم زانوی جلاد و دلقک و خواجه و گاه در خلوت
خویش سر بر زانوی اندیشه ها، بال در بال خیال تا
بام بلند آسمان ها رفته و زمین و زمان را از یاد برده
است … مجذوب فهمیدن حقایق عالم، غرقه در
حالات غریب و افکار عمیق خویش، محبوس گروه
اندک روشنفکران و دانشمندان و … باغبان
نبوغ های شگفت، از «افلاطون» و «ارسطو» گرفته
تا «سنت آگوستین» و «سنت اوژن» و آمده تا
«کندی» و «بوعلی» و «ابن رشد». اما وی به چه
می خواند؟ تنها فیلسوفان می توانند پاسخ گفت به
چه می ارزد؟ تنها شیفتگان منطق می توانند سنجید،
اما مردم آتن نمی دانند و مردم هیچ زمینی هیچ
زمانی نمی دانند اگر سقراط و شاگردانش را از
تاریخ برداریم چه خواهد شد. تنها کتابخانه ها و
دانشکده ها به فریاد خواهند آمد. مردم آگاه
نخواهند شد … .
چهره دیگر «نبی» است. مردانی که با این
چهره در تاریخ پدیدار شدند با همه اختلافاتی که
در رفتار و گفتار هر یک است در چند صفت بسیار
برجسته و اصیل مشترکند. سیمایی دوست داشتنی
دارند. در رفتارشان صداقت و صمیمیت بیشتر از
ابهت و قدرت پیداست. از پیشانی شان پرتو
مرموزی که چشم ها را خیره می کند، ساطع است.
پرتوی که همچون لبخند سپیده دم محسوس است
اما همچون راز غیب مجهول. ساده ترین نگاهها
آنها را به سادگی می بینند اما پیچیده ترین نبوغ ها
آنها را به دشواری می توانند یافت. روح هایی که در
برابر زیبایی و معنی و راز حساسند. گرما و روشنی و
رمز شگفت آن را همچون گرمای یک عشق، برق
یک امید و لطیفه پیدا و پنهان زیبایی حس می کنند
و آن را در پرتو مرموز سیمایشان راز پر جذبه
نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر
مستی بخش اندیشه شان، راه رفتن شان، نشستن شان،
سخن شان، سکوت شان و زندگی کردن شان می بینند
… .
برای یک جامعه شناس، شناخت دین مردانی
که در شهرهای بزرگ از سرای خانی فرود می آیند
و به سراپرده خاقانی بالا می روند، به اعجاز هیچ
علم کلامی و هنر تأویل و توجیهی نیاز نیست.
جهتش، جهانش و جهان بینی اش آشکار است و
همچنین دین مردان گمنام و تهیدستی که ناگاه
گوسفندان را رها می کنند و چوب دستی شبانی را
می افکنند و از دل صحراهای خلوت و سوخته
بین النهرین، شبه جزیره عربستان، فلسطین، شام و
مصر سر می زنند و شبانی مردم آواره سرزمین
خویش را پیش می گیرند و با گرگان قوم خود جنگ
آشتی ناپذیر آغاز می کنند.
اکنون هنگام آن رسیده است که با چنین
نگاهی سیمای محمد آخرین پیامبر سلسله چوپانان
پیامبر را به گونه ای تازه بتوان دید و بدین گونه است
که به راستی می توان گفت که محمد را اینچنین «باید
از نو دید»، «از نو شناخت».
او را با نگاهی که اشیا و اشخاص را می نگریم
نباید نگریست. باید از روانشناسی، جامعه شناسی و
تاریخ نگاهی تازه ساخت و بر سیمای محمد افکند.
او را باید در صف شخصیت های عظیم تاریخ دید.
باید قیصران و حکیمان و انبیا را دید و او را در جمع
پیامبران بزرگ شرق نشاند و تماشایش کرد. در این
هنگام است که تصویر او در چشم ما چنان شگفت و
توصیف ناپذیر می نماید که گویی هرگز او را
ندیده ایم. هرگز چنین تصویری را از مردی در
جهان نمی شناخته ایم … .
در اینجا بی آنکه تعصب دینی یا ضد دینی
نگاهها را از دیدن درست و دقیق باز دارد، به
اصطلاح معروف بیکن «اگر با نگاه خشک علم
بنگریم» چهره شگفتی می بینیم که تا کنون جز در
افسانه ها و اساطیر به هیچ چشمی نیامده است و در
عالم واقعیت کسی چنین سیمایی ندیده است.»
محمد(ص) و محرومیت هایش
شریعتی در سرنوشت پیامبر اسلام(ص) بر
یک نکته تربیتی، تأکید خاص دارد؛ اینکه دست
تقدیر الهی در زندگی او به نحوی عمل کرده تا هیچ
چیز رنگی نپذیرد و بر هیچ راهی جهت نگیرد تا
برای انجام رسالت عظیم خود آماده باشد. به جز
کتاب «از هجرت تا وفات» که به طور خاص به
زندگی پیغمبر پرداخته، در کتاب «اسلام شناسی»
بیشترین مطالب را در مورد زندگی رسول
خدا(ص) در میان آثار این نویسنده می توان یافت.
کتاب اخیر و نیز کتاب «روش شناخت اسلام» به
این نکته تربیتی به طور مشروح اشاره کرده اند:
«محمد از نظر اصالت خانوادگی یک
نجیب زاده است. قبیله اش قریش، برجسته ترین
قبیله عرب حجاز که از نظر تجارتی موقعیت
حساسی در شبه جزیره دارد و خاندانش بنی هاشم،
که انتسابش به کعبه بدان عزت و احترام مذهبی
بخشیده است.
محمد یتیم است و از سرپرستی و محبت پدری
کاملاً محروم. پدرش پیش از تولد وی می میرد. آیا
این محرومیت در رشد آزادانه شخصیت وی اثری
مثبت نداشته است؟
… سرپرستی پدر و تربیت مدرسه به همان
اندازه که برای انسان های پست، متوسط و عالی
ضروری است، برای نوابغ استثنایی ـ که در آنان
قدرت مرموزی نهفته است که می تواند گذشته ها و
موجودها در هم ریزد و طرحی نو در اندازد ـ
زیان آور است.
اراده مطلقی که خواسته است مردی را
برانگیزد که با اولین نگاهی که بر این جهان
می افکند آتشکده ها فرو می رد و کاخ کسری فرو
ریزد، برگزیده خود را نه از آکادمی های آتن و نه از
هلیوپلیس و نه اسکندریه مصر و نه از رم و نه مدائن
ـ که در آنها انبوه کتاب و فیلسوف و دانشمند و
ادیب و شاعر و هنرمند همه دانستنی ها و اندیشه ها
و تجربه های گرانقدر نسل ها و تمدن های تاریخ
بشری را گرد می آورند تا افراد مطمئن و تربیت
یافته بسازند ـ بلکه از قلب صحرای تشنه و سوزانی
برگزید که تاریخ هرگز از آن خاطره ای نداشت …»
«به طور کلی ۵ عامل بزرگ است که انسان را
می سازد. اولین ابعاد روحی انسان را مادر می سازد.
یسوعیون می گویند بچه تان را تا ۷ سالگی به ما
بدهید و سپس به هر کجا که برود تا آخر عمر
یسوعی باقی خواهد ماند. مادر روح انسان را بسیار
رقیق و لطیف و پر عاطفه بار می آورد و اولین
درس ها را با ژست های مخصوص خودش به بچه
شیرخوار می دهد. دومین عامل سازنده انسان پدر
است که بعد از مادر ابعاد دیگر روح بچه را
می سازد. عامل سوم که ابعاد ظاهر و روشن انسان را
می سازد مکتب یا مدرسه است. چهارم محیط و
جامعه است. محیط هر چقدر قوی تر و بزرگ تر
باشد اثر تربیتی بیشتری در انسان دارد. مثلاً کسی
که در ده زندگی می کند اثر محیط اجتماعی بر او
کمتر است از کسی که در شهر بسیار بزرگی زندگی
می کند. پنجمین عامل تربیتی سازنده انسان،
فرهنگ عمومی ملت یا فرهنگ عمومی جهانی
است. بنابراین پنج قالب و بعد وجود دارد که در
مجموع قالبی می سازند و روح انسان را در آن
می ریزند و بیرون می دهند.
تربیت عبارت است از شکل خاصی که برای
هدف های خاصی به روح های انسانی عمدا داده
می شود. برای اینکه اگر انسان را رها کنند طوری
رشد می کند که به درد زندگی و هدف های ما
نخواهد خورد و لذا قالب هایی به او می دهیم که در
آن قالب ها رشد کنند و به دلخواه ما و پسند زمان ما
بار بیاید.
اما در زندگی پیغمبر اسلام که باید بزرگ ترین
عامل را به عنوان یک شخصیت در تحول تاریخ
داشته باشد هیچ یک از عوامل فوق روحش را در بر
نگرفته است. اصلاً عمد بوده که هیچ قالبی به این
روح تحمیل نشود و هیچ شکل مصنوعی تربیتی ـ به
معنایی که بشر در زمان خودش و محیط خودش به
دلخواه باشد ـ بر آن روح وارد نگردد. زیرا این مرد
آمده است تا همه قالب ها را بشکند و اگر خودش
در یکی از این قالب ها رشد می کرد، نمی توانست
رسالت خویش را به انجام برساند. مثلاً ممکن بود
حکیم بزرگی شود اما در قالب های یونانی. ممکن
بود فیلسوف بزرگی شود اما در قالب های ایرانی، و
ریاضی دان یا شاعر بزرگی شود اما در قالب های
مورد پسند زمان. در حالی که او مبعوث شده است
تا در یک محیط خالی از فرهنگ و تمدن رشد کند
و هیچ یک از این پنج قالب را نگیرد.
هیچستان صحرا، مام محمد(ص)
این است که تا چشم باز می کند پدر را
نمی بیند و اگر چه مادر دارد اما دستی که باید او را
از هر قالبی دور نگه دارد با داشتن مادر او را به
بیابان می کشاند. در آن زمان سنت عرب بر این بود
که بچه ها را تا دو سالگی به بیابان می بردند تا دوره
شیرخوارگی را در صحرا بگذرانند و سپس آنها را به
شهر بازمی گرداندند تا در دامن مادر رشد کنند. اما
محمد برخلاف سنت پس از اینکه به مکه
برمی گردد، به بهانه ای مجددا به صحرا می رود و تا
۵ سالگی در آنجا به سر می برد. پس از چندی مادر
می میرد و این تدبیرهای دقیق پرحکمت، کودکی را
که باید همه قالب های یونانی، شرقی، غربی،
یهودی، مسیحی و زرتشتی را بشکند و قالبی نو
بیافریند از هر قالبی بر کنار نگه می دارد. باز به بهانه
چوپانی دست تقدیر او را در جوانی از شهر به
بیابان می کشد تا شهر و محیط، قالب های مورد
پسند خویش را بر این روحی که باید آزاد رشد کند،
نزند و برای اینکه روح جامعه و زمان نتوانند بر او
اثر کنند، در جامعه ای آفریده می شود که اصولاً
فرهنگ عمومی ندارد. همچنین امّی است، یعنی نه
می تواند بخواند و نه بنویسد زیرا که مکتب و قالب
مدرسه نیز نباید بر او تحمیل شود.
می بینیم بزرگ ترین برخورداری شخصیتی که
باید چنین رسالت بزرگی را در آینده پیش گیرد،
محرومیت از همه مکتب ها و همه قالب های مورد
پسند زمانه است که انسان ها را قالبی بار می آورد؛
تا مردی که هم باید آتشکده ها را فرو ریزد و هم در
برابر آنها مسجد بنیاد کند و مردی که باید همه
قالب های نژادی و بومی و منطقه ای را در هم
بشکند، خود قالب نگرفته باشد … زیرا روحی که
باید یک رسالت غیر عادی را تحمل و اجرا کند،
نباید در هیچ قالب عادی شکل گرفته باشد. این
محرومیت برای شخصیتی که بزرگ ترین نقش را
در بزرگ ترین حادثه تاریخ بر عهده دارد،
بزرگ ترین برخورداری است.»
«از این روست که محمد تربیت یافته هیچ
تمدنی نیست. از میان مردمی انتخاب شده است که
همچون گیاهان خودروی صحرایشان دست هیچ
باغبانی آنها را نپرورده است. سرنوشت از کسی که
رسالت ساختمان آینده را به او واگذار کرده است ـ
پیش از آنکه چشم به جهان بگشاید ـ پدر را گرفته
است تا سرپرستی پدر نبوغ انقلاب و نوساز وی را
در چارچوب سنت های منجمد موروثی نخشکاند و
اندیشه پرتکان و طوفانی اش به هدایت او در قالب
عقل مصلحتی جامعه خویش آرام نگیرد و به رنگ
جماعت در نیاید.
اما مادر مگر نه او نیز در کودکی قوی ترین
مربی مرد است؟ مگر نه او نیز با گذشته پیوند دارد
و با عادات اجتماعی تربیت یافته است و ناخودآگاه
کودک خویش را تربیت می کند؟ مگر نه مهر مادر
که به روح لطافت و رقت فراوان می بخشد و از
انعقاد بسیاری عقده های روحی مانع می شود، روح
را سالم ولی متوسط و معتدل و عادی می کند؟ و از
شدت و صلابت آن می کاهد؟ این است که مادر نیز
در شش سالگی فرزند می میرد. اما در این شش
سال؟ گذشته از آن، شهر! مگر نه اینکه شهر هر چند
کوچک، منحط و ابتدایی ولی به هر حال دارای
شکل اجتماعی و روش های اخلاقی و تربیتی کاملاً
ثابت و مشخصی است؟ این کودک در مکه متولد
شده است اما سرنوشت تعهد کرده بود که هیچ
قالب ثابت و جامدی بر روح و اندیشه وی تحمیل
نشود.
… کودک را پس از سه روز که از مادر شیر
خورد، کنیز ابولهب عموی او به نام ثویبه شیر داد و
سپس حلیمه دختر ابی ذویب از طایفه بنی سعد او را
به بادیه برد. قبیله بنی سعد به داشتن زن شیرده
مشهور بودند و چون خانواده های قریش دوست
می داشتند که خصایل و رسوم زندگی آزاد و مردانه
صحرا را در شهر فراموش نکنند و از طرفی هوای
مکه سالم نبود، کودکان شان را به این دایگان
می دادند …
حلیمه زنی از میان بدویان چادرنشین …
کودکی را که باید از هر چه رنگ تعلق پذیرد و آزاد
رشد کند، گرفت و از شهر و از مادر ـ این دو مربی ـ
دور کرد و به صحرا برد؛ آنجا که زمین و آسمان در
حاشیه های دور افق به هم دوخته شده اند، به میان
رملستانی که هیچ بلندی کوهی ثابت، سیاهی
جنگلی ثابت، کناره های همیشگی دریا، جریان
دایمی رودخانه ها، برج ها و باروها و دیوارها و
سواد شهرهای بی حرکت در آن نیست. بی کرانه
بی شکلی است که همواره در تغییر است، همواره
طوفانی برمی خیزد و همه تپه های رمل را محو
می کند و باز می سازد. فرازها همواره نشیب و
شیب ها همواره فراز می گردد. آرامش پس از
طوفان و طوفان پس از آرامش. صحرا و آسمان و
افق به تربیت کودک آغاز می کنند و اینهاست
نخستین درس هایی که به او می آموزند.
آیا حلیمه کودک را بر خواهد گرداند و طفل
این نخستین درس هایی را که از صحرا و طوفان
گرفته است در آغوش مادر فراموش خواهد کرد؟
عظمت صحرا را در پای دیواره های نزدیک به هم
شهر از یاد خواهد برد؟ آری کودک به شهر
بازخواهد گشت چون حلیمه او را برای شیر دادن
برده بود. اما در اینجا نیز عمدی در کار است، زیرا
محمد که همچون دیگر کودکان پس از دو سال
شیرخوارگی به مکه بازمی آمد با موافقت مادرش
بلافاصله به بادیه بازمی گردد و تا ۵ سالگی در بادیه
می ماند. در ۵ سالگی کودک به شهر برمی گردد. اما
به جای آنکه در آغوش گرم مادر بیارامد، پس از
چند ماه در کنار گور سرد وی می نشیند …
این بار نیز تاریخ ید بیضای دیگری می نمایاند
و محمد در دامان بت پرستی رشد می کند … او
اکنون پسربچه ای شده است که مکه را، بت ها را،
قریش را، زمین و آسمان را می تواند ببیند.
شخصیتش در حال «شدن» است و اولین خطوط
مشخص بر چهره روحش نقش می بندد که
سرنوشت باز او را به صحرا می برد. این بار او
چوپان بسیار جوانی است که گوسفندان مردم مکه
را در قراریط به چرا می برد …
یتیمی، زندگی دشوار بادیه تا ۵ سالگی، مرگ
مادر در شش سالگی، مرگ عبدالمطلب جد
مهربان، مقتدر و ثروتمندش در ۸ سالگی، زندگی
چوپانی و تنهایی و رنج صحرا، رنج فقر و تهیدستی
و احساس محرومیت از مواهب زندگی تا ۲۵
سالگی، درس های گرانبهایی برای انجام رسالت
سنگینی که در انتظارش بود، به وی می آموخت.
صبر، صفا، سادگی، تحمل خشونت و آشنایی با
طبیعت را از صحرا آموخت. رهبری، مسئولیت و
فداکاری برای دیگران را بی چشمداشت پاداش از
شبانی، و ورزیدگی و استقامت در برابر هوس ها و
صلابت روح و پختگی و پیوند با توده و دشمنی با
اشرافیت و زور و بی عدالتی را از فقر و گرسنگی. به
این طریق مردی که می بایست راه تاریخ را عوض
کند، یتیمی بود که بی پناهی و صحرا و شبانی و فقر
او را در مکتب خویش پروراندند و رنج، شمشیری
را که می بایست بر فرق امپراطوری جبار جهان
فرود آید، اینچنین آبدیده کرد.»
خدیجه و محمد(ص)
خدیجه(س) یکی از چهار زن بزرگ تاریخ
است. این را رسول خدا(ص) بعدها بارها و بارها
تکرار می کند. رابطه صمیمی، اعتماد متقابل و
احترامی که پیامبر همواره برای حضرت
خدیجه(س) قائل بود، درس بزرگی برای پیروان
ایشان است. خدیجه در میان همه آثاری که در باره
زندگی حضرت محمد(ص) نوشته شده، جایگاه
ویژه ای دارد و در آثار شریعتی پشتوانه ای عاطفی،
معنوی و مادیست برای رسالت بزرگی که آخرین
فرستاده الهی بر عهده داشت.
«محمد ۲۵ ساله با خدیجه زن ۴۵ ساله و
ثروتمند ازدواج کرد … خدیجه دختر خویلد زن
ثروتمند اشرافی از خاندان مشهور قریش بود که دو
شوهر کرده بود و هر دو مرده بودند. از آنان مال
بسیار برایش مانده بود و با آن تجارت می کرد و
سود تجارت و اشتغال بدان او را از ازدواج دیگری
منصرف کرده بود و با یک پسر و دو دختر خویش
زندگی می کرد. او از محمد که به امانت شهرت
یافته بود دعوت کرد که با دو برابر مزد دیگران برای
وی تجارت کند و برخی می گویند استخدام وی به
خواهش ابوطالب بوده است.
به هر حال محمد که جوانی تهیدست بود و با
عمو و سرپرستش ابوطالب در کمال سختی به سر
می برد، با رغبت شغل جدید را قبول می کند. با
میسره غلام خدیجه به شام می روند و در آنجا راهبی
به نام نسطورا، میسره را از نبوت وی آگاه می کند.
محمد با سودی بیشتر از معمول بازمی گردد. خدیجه
از لیاقت و توفیق کارمند جدیدش بسیار راضی
است ـ و سخنان میسره از فضایل و کرامات او که در
سفر دیده است ـ خرسندی خدیجه را از محمد به
شیفتگی مبدل می کند …
زندگی محمد عوض می شود. یتیم ابوطالب که
در قراریط گوسفندهای مردم مکه را می چراند
اکنون همسر خدیجه است و شتران وی در اختیار
اوست و محمد زندگی مرفهی را آغاز می کند.
… این روزها در مکه خبرهایی است. بعد از
مرگ عبدالمطلب هر کسی ادعای زعامت و
ریاست بر مکه و پرده داری کعبه را در سر
می پرورد. بنی هاشم رقیب پیدا کرده اند، دشمنی و
رقابت در خاندان های بزرگ قریش خانه کرده و
مکه را به آشفتگی و تشتت تهدید می کند. از طرفی
احترام کعبه و نفوذ قریش و قدرت مسئولان خانه
رفته رفته در این آشفتگی ضعیف می شود. برخی از
مسیحیان و یهودیان و بخصوص عده ای از افراد
برجسته قریش آشکارا زبان به انتقاد از دین قریش
گشوده اند …
… و اما محمد(ص)، مکه را از ۲۵ سالگی تا
۴۰ سالگی ترک نکرده است، ولی زندگی وی
همچنان که «تایین بی» می گوید دارای این دو
مرحله است: دوری از جامعه اش و بازگشت به
جامعه اش که در اندرون پر اسرار و روح پرهیجانش
صورت گرفته است. دوران تفکرات تنهایی او را
در حرا و غار ثور، دوران فاصله گرفتن وی است از
جامعه مکه و بت هایش و رسوم و عادات و روابط و
زندگی اش و آن شب بزرگ که از حرا به سوی
دره ای که مکه در پیرامون آن پراکنده است سرازیر
می شود ـ و به قول آن مورخ بزرگ گویی برای
مقابله با تاریخ فرود می آید ـ آغاز دوران بازگشتش
به جامعه است. اما شخص محمد از دیده ها غایب
نبوده است …
چنان که از تاریخ استنباط می شود، علی رغم
معجزات و کراماتی که پیرامون شخصیت
محمد(ص) در دوران جاهلیت نقل کرده اند ـ که با
محمد اسلام و محمد قرآن چندان تناسب ندارد ـ او
در این پانزده سال به عنوان یک شخصیت
خارق العاده، یک عنصر ضد مذهبی و یک
روشنفکر تحت تأثیر افکار تازه بیگانه مثل
یهودیت، مسیحیت، مانویت، آئین زرتشت یا
مکتب های عرفانی شرقی یا فلسفه های یونانی و
اسکندرانی و یا یک متفکر نابغه و یک هوشمند
غیر عادی که افکار را به شدت به خود جلب کرده
باشد، در مکه معرفی نشده است. جنبه شرافت
خانوادگی و امانت و خوبی اخلاقی وی بیشتر از
جهات فکری و اعتقادی در او نمایان بوده است …
محمد دوران جاهلیت، آن چنان که تاریخ
می شناسد همین است. نه بسیار و نه کم. اما تاریخ
همه چیز را می شناسد؟ تاریخ تنها حادثه ها را
یادداشت می کند، تنها ظواهر و مظاهر را می شناسد.
یک انسان را تنها از بیرون می بیند، به درون وی راه
ندارد. آیا اکنون به کمک تاریخ می توانیم از درون
محمد خبری بگیریم؟ می توانیم لااقل حدس بزنیم
که در اعماق روحی که چنان انقلاب شگفتی بر پا
می کند چه می گذرد؟
پاسخ این پرسش ها همه منفی است. زیرا
مورخ حق ندارد جز بر اسناد و شواهد عینی و مسلم
تکیه کند … .
محمد(ص)، یک پذیرش مطلق
«محمد امین» خود را برای چنین آینده ای
آماده نکرده است زیرا از آن آگاه نیست. او تنها
یک «پذیرش مطلق» است و دیگر هیچ و این
استعداد را در طول حیاتش از شیرخوارگی تا ۴۰
سالگی پرورده است. تنها فطرت طبیعی و زلال وی
است که راهنمای زندگی ساده و بی ماجرای اوست
و تنها کششی که در او هست گرایشی است که طبعا
به سوی خیر، خوبی و زیبایی دارد و تنفری که از
شر و زشتی و پستی، و این مذهب اوست … .
امسال هم چون سال های پیش محمد به غار
حرا رفته است تا مدتی را در انزوا به سر برد. امسال
هم ساعت ها تنها در غار با خویشتن نشسته است و
اندیشیده است، به خود، به گذشته خود، به
آینده اش، به دیگران، به خانه ابراهیم، به بتان، به
نیایشگران بتان، به عرب، به بشر، به زمین و آسمان
و به هستی و بعد بیرون آمده است و ساعت ها روی
کوه حرا، پیرامون غار قدم زده است. وقار کوهستان
را نگریسته است و خاموشی دشت را … اندکی
نشست و باز لحظه هایی به خود اندیشید و به انتظار
ناشناخته ای که در خود احساس می کرد افسرده و
دردناک از اینکه چیزی هست و او نمی یابد به
خواب رفت … .
ناگهان از خواب به شدت پرید، مثل اینکه
کسی گلویش را می فشرد، چنان به سختی که
احساس مرگ می کند. وحشت به قدری شدید
است که هنوز نمی تواند آن را احساس کند، دست
مرموزی که حلقومش را می فشرد او را رها می کند.
ورقه ای را پیش چشمانش می یابد و صدای
مرموزی که «گویی از همه ذرات عالم، از همه
ذرات وجودش بر می آید.»
ـ بخوان!
ـ نمی توانم بخوانم.
و باز چنان گلویش را می فشرد که احساس
مرگ می کند و رها می کند و باز همان صدا.
ـ بخوان؛
ـ نمی توانم بخوانم؛
و باز چنان گلویش را می فشارد … .
ـ بخوان؛
ـ چه بخوانم؟
«اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من
علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم
الانسان ما لم یعلم»!
تمام شد. همه هستی یک باره ایستاد و
سکوت کرد. محمد ماند و غار و آرامش و تنهایی.
وحشتش برداشت. از غار بیرون پرید و سرازیر شد؛
گویی از هر سو به جانش وحشت می ریزد … .
«خدیجه مرا بپوشان، بر من آب بریز»
می لرزد. دیگر نتوانست سخن بگوید. گوشه ای
افتاد. خدیجه گلیمی بر او افکند. به شدت ملتهب
بود، گویی نوبه دارد. گلیم را به خود پیچید. مدتی
گذشت، کم کم آرام تر شد، چشمش را بر روی
خدیجه همسر مهربانش که در کنارش نشسته و با
اضطراب او را می نگریست گشود. از چشمان
مهربان و مضطرب خدیجه انس و اطمینان گرفت؛
خدیجه ساکت بود و او را می نگریست، محمد
ساکت بود و او را می نگریست. مجال سخن نبود.
لحظاتی گذشت.
ـ «خدیجه مرا چه می شود؟ نمی دانم چه بود؟
…
خدیجه که به همسرش ایمان دارد و او را که
جز خوبی و مهربانی و درستی در وی ندیده است از
هر خطایی مصون می داند، این بار نیز همچون ۱۵
سال پیش مردی را که آینده سخت چشم به راه
اوست، فرشته رحمتی شد. دلداری اش داد: «به
کسی که جان خدیجه در دست اوست سوگند
می خورم که خدا تو را خوار نخواهد کرد. تو با همه
مهربانی و به همه نیکی می کنی، این همه رنج
برده ای، مهمانانت را به نیکویی پذیرایی می کنی،
از تحمل سختی در راه حق دریغ نداری، تو خوبی و
من مطمئنم که آنچه دیده ای خیر است. خدا تو را به
خود خوانده است، دلت را استوار کن.»
محمد(ص) با چشمانی حق شناس چهره
مطمئن و مهربان خدیجه را می نگریست که
همچون همیشه برای او تنها چشمه محبت و نوازش
و فداکاری است. آرام شد، کوفتگی شدیدی در
خود احساس می کرد. همچنان که خود را در گلیم
پیچیده بود خوابش برد و این آخرین «خواب» او
بود.»
پیام محمد(ص)
در آثار شریعتی، پیامبر اسلام(ص) چون سایر
پیامبران حامل یک پیام است، اما تفاوت هایی در
عین اشتراکات موجود میان ادیان وجود دارد که
وی در کتاب های «زمینه شناخت قرآن»،
«اسلام شناسی»، «روش شناخت اسلام»، «چه باید
کرد؟» و «پدر، مادر، ما متهمیم» به آنها اشاره
دارد:
«اساسا یکی از مراحل شناخت اسلام،
شناخت محمد بن عبداللّه (ع) به عنوان پیغمبر این
دین است … نقش شخصیت پیغمبر اسلام در
حوادثی که پدید آورد یک نقش بی نهایت مثبت و
نیرومند است. وقتی از شخصیت پیغمبر اسلام
سخن می گوییم منظورمان هم جهات بشری اوست
و هم ارتباط و نیروی معنوی خاصی که دارا بوده
است؛ یعنی هم بعد بشری اش را در نظر می گیریم و
هم بعد نبوتش را. مثلاً در بعد بشری او، باید طرز
حرف زدن، کار کردن، فکر کردن، خندیدن،
نشستن و خوابیدنش را مطالعه نمود و بر چگونگی
روابطش با بیگانه، دشمن، دوست و خانواده آگاهی
یافت و همچنین شکست هایش را، پیروزی هایش
را و برخوردهایش را با مسائل بزرگ اجتماعی
مورد بررسی قرار داد. پس به این ترتیب یکی از
راههای اساسی و اصلی شناخت حقیقت و روح و
واقعیت اولیه اسلام، شناخت پیغمبر آن است و
سپس مقایسه او با دیگر بنیانگذاران و پیامبران
ادیان تاریخ از قبیل موسی، عیسی، زرتشت، بودا و
غیره …»
«این پیام تازه چیست؟ پیام مردی که از حرا
پایین آمده و در کنار خانه کعبه که بتخانه شده،
عده ای ذلیل منحط بدبخت را می بیند که اشراف
بزرگ شان کسانی هستند که رجزخوانی شان نوکری
ایران و روم دو ابرقدرت جهانی آن زمان است، و
درصد سواد عموم در حدی است که چند بیگانه
برایشان می نویسند. به قول «ژان پل سارتر» که
راجع به دنیای سوم می گفت اینها حق نداشتند
چیزی بنویسند، حق نداشتند حرف بزنند. ما از
اینجا می گفتیم، دیکته می کردیم، آنها می نوشتند. ما
داد می زدیم، بعضی ها هم در آسیا و آمریکای لاتین
ـ روشنفکرهایی که نقش بلندگوهای ما را داشتند ـ
حلقوم شان را باز می کردند و صدای ما را عربده
می زدند. حالا این قانون کیست که بی توجه به
صدای ما خودش مستقلاً حرف می زند.
حالا چه می گوید این پیام آور فرود آمده از
حرا؟ می گوید: ای ملت، شما فرهنگ ابراهیم
دارید، چرا به بت پرستی دچار شدید؟ ای کسانی
که خود را منسوب و پیرو و حامی فرهنگ و راه
پیامبری می دانید که در تاریخ بنیانگذار بت شکنی
است، چرا به ابراهیم راستین برنمی گردید؟ به
ابراهیم توحید، نه ابراهیم بت پرستی و این کعبه
اولین و قدیمی ترین معبد پرستش توحید و پناهگاه
توده مردم است. تنها مکانی که از مالکیت حکام و
قدرت ها و جباران آزاد است. «بیت عتیق» است.
چرا آن را به صورت ابزار دست و دکان عده ای و
وسیله استثمار و استعمار مردم عرب و جایگاه
بت ها کرده اید؟
پیام این است. اگر شما به حق برگردید، به آن
«دین قیّم»، این شما هستید که سرنوشت تاریخ را
به دست می گیرید. پیام این است.»
«حضرت رسول(ص) صفات و رسالتش در
قرآن کاملاً مشخص شده و آن ابلاغ یک پیام است.
او مسئول ابلاغ پیام است. نذیر و بشیر است. حتی
وقتی خودِ پیغمبر از اینکه مردم به را
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 