پاورپوینت کامل چه کسی نقاب ندارد ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چه کسی نقاب ندارد ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چه کسی نقاب ندارد ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چه کسی نقاب ندارد ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۵۸

هنر و ادب / نقد فیلم

نام فیلم: نقاب

نویسنده: پیمان قاسم خانی

کارگردان: کاظم راست گفتار

بازیگران: امین حیایی، پارسا پیروزفر، سارا
خوئینی ها، محمدرضا شریفی نیا

فیلم نشانه های درام های پر تعلیق را به
شکلی قابل قبول و درست به کار می گیرد.
همه چیز از خلق شخصیت های غیر قابل
پیش بینی، چند لایه، متناقض و جذاب شروع
می شود. از اینکه آدم های قصه، نقاب بر چهره
دارند و پیوسته برای همدیگر نقش بازی
می کنند. چندگانه بودن خصوصیات شخصیتی
افراد در

«نقاب» اساسا تم محوری و نقطه
کانونی درام به حساب می آید. «نگار» هم
خودش است و هم در قالب کسی که
می خواهد انتقام بگیرد. شخصیت «کامران»
نیز با چنین الگویی ترسیم شده است. ظاهر
بذله گو و سرخوش او در کنار عصبانیت ها و
بداخلاقی هایش، شخصیت وی را میان یک
شوهر عاشق و یک کلاهبردار به نوسان
درآورده است؛ یا «نیما» که پشت آن چهره
مهربان و رمانتیکش، مردی پنهان شده است
که با خونسردی تمام برای تلکه کردن زن ها
طرح و توطئه می چیند.

این بلاتکلیفی انعطاف پذیر شخصیت ها
بین دو قطب خیر و شرّ، یک فضای مرموز و
پر تعلیق را پدید می آورد.

فیلم از آنجا که در نقطه عطف خود به
بیننده رودست می زند و اعتماد او را نسبت به
شخصیت ها از بین می برد، مخاطب را در یک
وضعیت معلق و پر از تردید و بدبینی قرار
می دهد، به طوری که دیگر نمی تواند به
آسانی در باره رفتار و گفتار شخصیت ها
اطمینان حاصل کند و به همین دلیل تا
انتهای فیلم از اینکه دوباره غافلگیر شود،
واهمه دارد. در واقع فلیمساز برای پردازش
چنین موقعیتی از یک حقیقت ذاتی بشر الهام
گرفته است، اصلی که به صورت ضرب المثلی
در میان مردم شهرت یافت است: «مار گزیده
از ریسمان سیاه و سفید می ترسد» و یا «آدم
عاقل دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود.»
این ترس طبیعی مخاطب از اینکه مبادا
دوباره در قضاوت نسبت به موقعیت و
شخصیت های داستان به خطا برود، خود به
خود به کمک تعلیق آفرینی فیلم می آید؛
مخصوصا که شخصیت ها در همان بیست
دقیقه ابتدایی فیلم خودشان را لو نمی دهند و
موجودیت شان به تدریج به تماشاگر شناسانده
می شود و فیلمساز تا آخرین صحنه های
فیلمش، هنوز چیزی برای غافلگیری تماشاگر
دارد.

در واقع در این نوع فیلم ها، پراکنده سازی
اطلاعات و ارائه تدریجی آن اهمیت اساسی
دارد و باز شدن گره های داستانی در
بزنگاههای مختلف، کنجکاوی و علاقه مندی
بیننده را به دنبال خود می آورد. حُسن فیلم
«نقاب» در این است که قصه را طوری آغاز
می کند که مخاطب از همان ابتدا، فریب قصه
ساده و سر راست آن را می خورد و با خیال
راحت از اینکه به تماشای یک ملودرام
خانوادگی آمده است، روی صندلی اش لم
می دهد و به تماشای فیلم می نشیند.

فیلم با آشنایی اتفاقی «نگار» و
«کامران» به واسطه یک تصادف آغاز
می شود. رد و بدل چند نگاه عاشقانه، مخاطب
را به ازدواج آن دو پیوند می دهد. اولین
نشانه هایی که وضعیت متعادل قصه را بر هم
می زند بی توجهی و بداخلاقی «کامران» با
«نگار» در روزهای آغازین زندگی
مشترک شان است. «کامران» به بهانه اینکه
کالاهایش در گمرک دچار مشکل شده است،
بدون خداحافظی از «نگار» جدا می شود، با
عصبانیت و پرخاش سرش داد می کشد، به
تغییر دکوراسیون و هنر خانه داری او
بی اعتنایی می کند. احساسات رمانتیک
«نگار» در هنگام تماشای فیلم «کازابلانکا» را
به تمسخر می گیرد و بالاخره نقطه اوج این
اختلاف نظرها به دعوا و کتک کاری آن دو در
ماشین می کشد.

اگر چه تا این نقطه از داستان، مخاطب
که به تماشای دعواهای زن و شوهرها در
سینما عادت کرده است؛ کمی هم حوصله اش
از ریتم کند فیلم سر می رود، اما چیزی در
لایه های زیرین و نهفته فیلم اجازه نمی دهد
که او از دیدن فیلم منصرف شود، آن رابطه
عاشقانه ای است که به تدریج میان «نگار» و
«نیما» (دوست کامران) شکل می گیرد و
مثلث عشقی را می سازد. در واقع هر چقدر
«نگار» از «کامران» دورتر می شود، به «نیما»
نزدیکی بیشتری می یابد. اساسا فیلم بر محور
تقابل شخصیتی این دو مرد پیش می رود.
چیزی که بعدها بیننده می فهمد با طرح و
نقشه قبلی از جانب آن دو شکل پذیرفته
است، به طوری که «کامران» نقش مرد
عصبی مزاج و بی حوصله را بازی کند و «نیما»
نقش مرد عاشق و ملایم را.

هنر کلاهبرداری این مردها این است که
نقطه ضعف زن ها را خوب می شناسند و
می دانند که با چه تمهیدی آنها را بازی دهند.
زیرا تا زمانی که «کامران» با «نگار» به عنوان
نمونه ای از زن های دیگر که سرشان کلاه
رفته، بدرفتاری نمی کند، «نگار» هیچ رغبتی
به «نیما» نشان نمی دهد و حتی در صدد
یافتن همسر مناسبی برای اوست اما همین
که میزان اختلافات «نگار» و «کامران» در
درک و مفاهمه یکدیگر بالا می گیرد، «نگار»
در جستجوی جایگزینی برای کمبود عاطفی
خویش می گردد و در این میان، چه کسی بهتر
از یک مرد آرام و با شخصیت که در هنگام
اشک ریختن، یک دستمال آبی پیشکش
می کند، سلیقه و زیبایی و هنرش را مورد
تحسین و ستایش قرار می دهد و مهم تر از
همه اینکه حاضر است از کسب و کارش بیفتد
ولی در ملازمت وی در هنگام خرید و گردش
و آشپزی باشد.

بنابراین مخاطب با تصور اینکه خیانتی
در حال شکل پذیری است، علاقه خود را به
ماجرا حفظ می کند و همین که «نگار» در
غیبت «کامران» به ابراز عشق و پیشنهاد
ازدواج «نیما» پاسخ مثبت می دهد و تصمیم
به جدایی از «کامران» و رفتن نزد «نیما»
می گیرد، ورق برمی گردد. و همزمان هم با دو
دست شیطانی که به نشانه موفقیت برهم
می خورند و همدستی «کامران» و «نیما» را
نشان می دهد، مخاطب نیز از فیلم رودست
می خورد.

در واقع فیلمساز در گزینش و شکل
چیدن آدم ها در کنار و در تقابل با هم،
هوشمندی قابل توجهی از خود نشان
می دهد. مثلاً با پیش زمینه کاذبی که برای
کشمکش های «نگار» و «کامران» فراهم
می کند، این ذهنیت را به وجود می آورد که
احتمالاً این کشمکش در ادامه داستان بسط و
گسترش بیشتری می یابد و برای قهرمان
قصه دردسرساز می شود، اما فیلمساز از این
مقدمه گمراه کننده در جهت غافلگیری
تماشاگر در فصل های بعدی بهره می گیرد،
زیرا با جانبداری و حمایت «نیما» از «نگار» در
این کشمکش زناشویی، او را در قطب مثبت
درام جای می دهد و احتمال اینکه او از نگاه
تماشاگر در نقش ضد قهرمان قرار گیرد، را
پیشاپیش نفی می سازد. بنابراین وقتی
شخصیت ها پوست می اندازند و چهره ای بر
خلاف ذهنیت قبلی تماشاگر نشان می دهند،
تمام پیش فرض های بیننده به هم می ریزد و
داستان برایش جذاب می شود.

فیلمساز در فاصله بین آمدن «نگار» نزد
«نیما» نقبی به گذشته و نحوه آشنایی «نیما»
و «کامران» می زند و تازه مخاطب می فهمد
که مَثَل قدیمی ها چقدر درست است که
می گوید «از آن نترس که های و هو دارد، از آن
بترس که سر به تو دارد»، در واقع کسی که
سنگ اول بنای این کلاهبرداری ها را
گذاشته، همین «نیما»ی عاشق پیشه و
دوست داشتنی است که بنا بر مانیفیست
شخصی اش، اگر زن ها می خواهند از حقوق
مساوی با مردها برخوردار شوند، باید آنها هم
کوچه جارو کنند، فاضلاب تمیز کنند و بالاخره
مثل مردها جان بکنند. اگر چه ازدواج
نامتعارف «کامران» با «ماهرخ» ـ زنی که
همسن و سال مادرش است ـ بر مبنای طمع
«کامران» نسبت به ثروت زن شکل گرفته و
ظرفیت او را برای سوء استفاده از زن ها نشان
می دهد، اما با پیشبرد قصه، همواره «نیما»،
«کامران» را به جلو می راند و از انصراف او
ممانعت می کند.

در ظاهر در این بخش از فیلم، مخاطب
با دو زنی که قبلاً مورد سوء استفاده
«کامران» و «نیما» قرار گرفته است آشنا
می شود اما در باطن مقدماتی است برای
فصل اوج داستان. یکی از زن ها، «ماهرخ»،
زن میانسال پولداری است که «کامران» هم
شوهر اوست و هم نوکرش و هنوز در آن سن
و سال، سر و گوشش می جنبد و علی رغم سن
و تجربه اش، به سادگی به «نیما» اعتماد
می کند و پای در دام آنها می گذارد و بعد از
آنکه در خانه «نیما» بی هوش می شود و آن
دو، تصاویر مبنی بر خیانت «ماهرخ» را ضبط
می کنند طوری که او همزمان با طلاقش، با
یک چک و خواهش و التماس با چشم و ابرو،
آبرویش را می خرد و جلوی رسوایی خود را
می گیرد.

زن دوم، «روناک» دختر جوانی است که
پدر و خواهرش در کانادا هستند و او به شدت
دلباخته «کامران» است، طوری که باعث
می شود «نیما» بر سر خام کردن یا نکردن او،
مبلغ بیشتری را برای شرط بندی بگذارد که
در پایان نیز «نیما» برنده می شود و دختر
سرخورده از عشق «کامران» به دامان مهر
«نیما» پناه می برد غافل از اینکه از چاله در
نیامده به چاه می افتد؛ و اصلاً معلوم نیست
این زن ها که یک بار صابون مردها به تن شان
خورده است و دیده اند که چنان آش
دهن سوزی نیستند، چرا این قدر در عشق و
ازدواج مجدد، شتاب می کنند و با سادگی و
خامی به مرد دیگری اعتماد می کنند؟ البته که
این دو دوست با مهارت و خلاقیت در تیغ
زدن زن ها، ثابت می کنند که مرد جماعت، سر
و ته یک کرباس اند؛ نه می شود به مرد غیرتی
و خانواده دوست آن اعتماد کرد و نه به مرد
احساساتی و معتقد به عشق اساطیری.

فیلمساز با استفاده از چند عنصر تکرار
شونده مثل دستمال آبی، چک پول و لیوان
شربت، بر تداوم روند کلاهبرداری در
نوبت های متعدد تأکید می کند و به مخاطب
می فهماند که این قصه سر دراز دارد.

داستان با تلفن مجدد «نگار» به «نیما»
به زمان حال باز می گردد. «نیما» که فکر
می کند این بار نیز شرط را از «کامران» برده و
زن دیگری را

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.