پاورپوینت کامل حقیقت را در ایران پیدا کردم ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حقیقت را در ایران پیدا کردم ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حقیقت را در ایران پیدا کردم ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حقیقت را در ایران پیدا کردم ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۳۲

فرهنگ و اندیشه / آشنا

گفتگو با سعادت هان، تازه مسلمانی از همسایگان شمالی
ایران

حساسیت های «سعادت هان» در عنوان
نکردن کامل نامش و حتی کشوری که در آن به
دنیا آمده است برای ما کاملاً قابل درک است.
وی از پاسخ دادن به برخی سؤالات طفره
می رود و یا خواستار عدم درج آنهاست.

تا به حال گفتگوهای بسیاری با زنان کشورهای شوروی سابق
در مجله داشته ایم اما چیزی که ما را بر آن داشت تا گفتگویی با یکی
دیگر از این زنان داشته باشیم آشنایی با خانم «سعادت هان» بود و
تلاش مضاعفی که وی برای شناخت دین و پروردگار داشته و
تحقیقات و تجربیاتی که برای شناخت ادیان و مذاهب مختلف پشت
سر گذاشته است.

«سعادت هان» مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته
پتروشیمی دارد و پس از آن در مقطع کارشناسی مامایی تحصیل
کرده و سه سال قبل در سی و پنج سالگی برای تحصیل دروس
حوزوی به ایران و مدرسه عالی شهید بنت الهدی که زیر نظر مرکز
جهانی علوم اسلامی فعال است، آمده تا در مقطع کارشناسی الهیات
ادامه تحصیل دهد. وی مترجم زبان روسی مجمع جهانی اهل
بیت(ع) است و در چهار سایت اینترنتی به فعالیت مشغول است.

حساسیت های «سعادت هان» در عنوان نکردن کامل نامش و
حتی کشوری که در آن به دنیا آمده است برای ما کاملاً قابل درک
است. وی از پاسخ دادن به برخی سؤالات طفره می رود و یا خواستار
عدم درج آنهاست. مسئله ای که به ما یادآوری می کند هنوز
دین گریزی در برخی کشورهای شوروی سابق حاکم است و هر کسی
نمی تواند به راحتی در کشورش دین اسلام و بخصوص شیعه را
تبلیغ کند.

همین نکته ما را بر می انگیزد تا نخست از وضعیت دنیای
کمونیسم در قبل و بعد از فروپاشی شوروی سؤال کنیم و اینکه
احقاق حقوق زنان در آن شرایط و پس از آن به چه صورتی بوده
است.

کمونیست ها بین زن و مرد مساوات کامل قائل بودند و حتی
از نظر فیزیولوژیکی فرقی بین زن و مرد نمی گذاشتند و زنان در
مشاغل سخت و مردانه ای چون رانندگی تراموا و اتوبوس و رفتگری
فعالیت می کردند. از نظر ما که به اختیار خودمان کمونیست شده

از نظر ما که به اختیار خودمان کمونیست شده
بودیم همه چیز در وضعیت مطلوب بود و چون
با کشورهای خارجی ارتباط چندانی نداشتیم
فکر می کردیم در تمام دنیا هم وضعیت همان
طور است.

بودیم همه چیز در وضعیت مطلوب بود و چون با کشورهای خارجی
ارتباط چندانی نداشتیم فکر می کردیم در تمام دنیا هم وضعیت
همان طور است.

البته قبل از ما دیگران به زور کمونیست شده بودند و هر کس با
هر دینی که داشته به اجبار به نفی دین و خدا روی آورده و در این
مسلک وارد شده بودند. در آن زمان به زنان مسلمان گفته بودند شما
دیگر آزاد شده اید و باید روسری هایتان را در آتش بیندازید. برخی با
رغبت و برخی با زور این کار را کرده بودند؛ اما در دوران ما آنقدر
تشویق و تبلیغ و تلقین وجود داشت که با آگاهی و با این تفکر که
واقعا کمونیسم بهترین نظام است و همه چیز در برابری و برادری
خلاصه می شود شیفته منش کمونیزم بودیم. دولت ها به ما تلقین
می کردند که دین افیون است و چیزی است که حکام درست کرده اند
تا مردم را به اطاعت از خود درآورند و برای آزادی باید از قید آن رها
شد. در واقع همه چیز داشتیم جز خدا.

با توجه به اینکه جمعیت هم کم بود دولت به هر زنی که پنج
فرزند به دنیا می آورد مدال طلای زن قهرمان می داد و اگر زنی ده
بچه داشت خانه و ماشین مجانی به او می دادند. فقر و بی سوادی
نبود. به تحصیلات بچه ها هم توجه زیادی می شد و کودکان تقریبا
روزی ۱۲ ساعت در مهد کودک ها با لنین و تفکرات او آشنا می شدند
و در نتیجه در بزرگسالی، کمونیزم و رهبران آزادیخواه و عدالتخواه
آن امری کاملاً پذیرفته شده از سوی آنان بود.

دولت به جای مردان، به زنان نفقه می داد و زنان شاغل از زمان
۳۲ هفتگی بارداری خود تا زمانی که بچه به یک سال و نیمه گی
برسد، مرخصی زایمان داشتند.

این طور بگویم که اگر تبلیغ کمونیسم نباشد، همه چیز داشتیم
پیشرفت علمی و اتحاد ملی، و حتی دولت مخالف فساد و بی بند و
باری بود و جرایم سنگینی برای متخلفین وضع می کرد اما تنها
کمبود ما دین و آخرت بود و مردم تنها در هنگام دچار شدن به بلایا

همه چیز داشتیم پیشرفت علمی و اتحاد ملی،
و حتی دولت مخالف فساد و بی بند و باری بود
و جرایم سنگینی برای متخلفین وضع می کرد
اما تنها کمبود ما دین و آخرت بود.

و رویارویی با مرگ احساس کمبود معنوی می کردند و می دیدند
کمونیسم جوابی برای سؤالات شان ندارد.

پس از فروپاشی شوروی و کم رنگ تر شدن کمونیزم، ادیان
مختلف بسیاری کم و بیش توانستند به تبلیغ در کشورهای شوروی
بپردازند. عده زیادی به مسیحیت روی آوردند و وقتی دیدند در
مسیحیان فساد زیاد است فکر کردند دین باعث این فساد می شود
لذا دوباره به حزب کمونیست پیوستند.

با توجه به اینکه با فروپاشی دیگر خبری از آن قوانین نبود و
کشورها دچار آشفتگی ها و مشکلات شده بودند فرهنگ مردم هم
تغییر کرد. فساد گسترش یافت و نگاه به زن چون کشورهای غربی
نگاهی ابزاری شد. دیگر تحصیلات و تخصص جای خود را به
زیبایی و اندام موزون دادند. حالا مؤسسات و شرکت ها برای جلب
مشتری آگهی می دهند که به زنی زیبا با فلان قد و فلان شماره
لباس و فلان ویژگی برای کار نیازمندند و در انتها قید می کنند که
متقاضیان باید فلان مدرک را هم داشته باشند تا در صورت داشتن
زیبایی استخدام شوند. سکس خیابانی و تلفنی ایجاد شده و زن فقط
ابزاری شده برای کسب لذت.

در این شرایط گرایش جوانان به دین چگونه است؟ خودِ
شما چطور با اولین دین در زندگی خودتان آشنا شدید و جایگاه زن
را چطور ارزیابی کردید؟

مردم بعد از فروپاشی به طرف معنویات کشیده شدند و با
توجه به تبلیغات بسیار مسیحیت در فرقه ارتدوکس همان طور که
گفتم عده زیادی به سوی این دین رفتند. در دانشگاه دوستی داشتم
که تازه مسیحی شده بود، او کتابی به دستم داد و آن کتاب انجیل
بود. در آن کتاب تصاویر رنگارنگی بود که در روی کاغذ گلاسه چاپ
شده بود و به برگ های کتاب عطر زده بودند. این جذابیت ها در
شروع خیلی مهم بود و طبیعتا هر کسی را جذب می کرد. از آن جایی
که مسیحیت در آن شرایط با توجه به کمونیسم بیشتر با عقل سازگار
بود به دنبال آن رفتم و شروع به تحقیق در مورد مسیحیت کردم تا
اینکه به بن بستی به نام «تثلیث» رسیدم که با عقل سازگار نبود.
علمای مسیحیت هم جواب قانع کننده ای نداشتند. می دیدم در
عبادت هم منزلگاه زنان بسیار پایین است و می گویند مردان برای
رسیدن به درجات بالای معنوی نباید ازدواج کنند. در واقع زن را
یک شیطان می دانستند. در نهایت مسیحیت نتوانست فطرت
خداجویی مرا ارضا کند، می خواستم به حقیقت واقعی برسم تا اینکه
یک قرآن به زبان روسی پیدا کردم. هر چند مترجم آن قرآن با لحن
استهزا قرآن را ترجمه کرده بود ولی همان ترجمه هم توانست به
معجزه قرآن مرا جذب کند. وقتی با دوستانم در مورد قرآن صحبت
می کردم می گفتند وای تو مسلمان شده ای و من می گفتم نه زنان
مسلمان زیر ظلم هستند و مجبورند پوشیده باشند؛ من هرگز
مسلمان نمی شوم. تا اینکه برای کنجکاوی رفتم سراغ اینکه بدانم
چرا زنان مسلمان حجاب دارند. لذا در مورد مکاتب و ادیان دیگر هم
تحقیق کردم و متوجه شدم هیچ ایدئولوژی دینی به اندازه اسلام
منزلت زن را بالا نبرده است. روی جوامع غربی و جامعه غیر
اسلامی هم تحقیق کردم. وقتی تصاویر کشورهای مختلف را در
تلویزیون می دیدم از حجاب زن ها می فهمیدم که آنجا کشوری
اسلامی است و جذب حجاب می شدم.

دیگر با قرآن انس گرفته بودم و متوجه می شدم که در آن، روی
چشم چرانی نکردن مردان تأکید شده است لذا با آگاهی کامل اسلام
را قبول کردم و زمانی که در مقطع کارشناسی ارشد پتروشیمی بودم
محجبه شدم.

با توجه به شرایط دانشگاه و فرهنگی که موجود بود اساتید و
دانشجویان چه رفتاری با شما در پیش گرفتند.

اتفاقا در آن زمان اتفاقی افتاد که من متوجه شدم راهم
درست است و بیراهه نرفته ام. با توجه به اینکه در رشته به ظاهر
مردانه ای درس می خواندم، تنها دختر کلاس بودم. استاد پیری
داشتم که وقتی مرا با حجاب دید گفت بدبخت شدم. من هم
پرسیدم محجبه شدن من چه ربطی به او دارد و استادم جواب داد
وقتی خسته از کار و تدریس به کلاس ما می آید با دیدن من و
جذابیت های جوانی ام، احساس می کند خودش هم بیست سال
جوان تر شده است و در واقع با دیدن من رفع خستگی می کند! او
گفت وقتی من خودم را پیچانده ام او از چه کسی باید انرژی بگیرد؟

او کتابی به دستم داد و آن کتاب انجیل بود. در
آن کتاب تصاویر رنگارنگی بود که در روی
کاغذ گلاسه چاپ شده بود و به برگ های کتاب
عطر زده بودند. این جذابیت ها در شروع خیلی
مهم بود و طبیعتا هر کسی را جذب می کرد.

این حرف واقعا روی من تأثیر گذاشت و به استاد گفتم من ابزار و
وسیله ای برای انرژی بخشیدن به او نیستم و جواب وی این بود که
شرق گرا شده ام و به جای آن حجاب، خوب است که ساری شرقی ها
را بپوشم تا هم به ظاهر پوشیده باشد و هم جذابیت هایی وجود
داشته باشد تا او لذت ببرد!!

حتی دانشجویان پسر کلاس هم با صراحت اعتراض می کردند
که مگر عیبی در وجودم است که خودم را می پوشانم. آنها می گفتند
جذابم و لزومی برای مخفی کردن خودم از آنان نباید داشته باشم.
همه این حرف ها باعث شد که درک کنم چقدر قبلاً اشتباه می کردم و
عاملی برای جلب رضایت دیگران شده بودم. حتی آشنایان و فامیل
هم مدام سرزنشم می کردند که مگر مشکلی پیدا کرده ام که خودم را
به آن شکل در آورده ام.

با توجه به اینکه شخصا از وضعیت خود در آن شرایط راضی
بودید، چه چیزی باعث شد که تغییر مذهب دهید؟

واقعا ما در آن زمان نمی دانستیم که در اسلام این همه تفرقه
موجود است، با این واژه ها بیگانه بودیم و فکر می کردیم اسلام
همان حنفیه است که به آن گرویده ایم. اما من می دیدم که
مسلمان ها یعنی همان حنفی ها حجاب شان را رعایت نمی کنند، به
نماز بی اعتنا هستند و می گویند این چیزها کهنه شده و آنها فقط
اسما مسلمان هستند. در واقع آنان شناخت صحیحی از دین
نداشتند.

آشنایی با چند وهابی باعث شد که فکر کنم راه درست تر را پیدا
کرده ام. آنها می گفتند ما به این خاطر به وجود آمده ایم تا سنت
پیامبر(ص) را احیا کنیم و بسیار اهل عمل بودند و باحجاب. نمازشان
با جماعت و سر وقت بود. بسیار متحد بودند و در مسائل حرام و
غیبت نکردن بسیار سرسختانه به عقایدشان معتقد بودند و هر چه
می گفتند همان را عمل می کردند. همین ویژگی ها مرا جذب کرد تا
اینکه خودم شدم استاد عقاید مذهب وهابیت. باورتان نمی شود برای
اینکه به اصول آنان پای بند باشم و با دست چپ که می گفتند غذا
خوردن با آن حرام است، عمل کنم؛ دست چپ خودم را می بستم تا
مبادا بدون توجه دست چپم به طرف غذا برود، طوری که الان هم
هنوز کارآیی ام با دست چپ کم است!

شما وقتی حنفی شدید خیلی راضی بودید ولی به وهابیت
روی آوردید. با توجه به سرسختی هایی که در این فرقه داشتید چه
چیز باعث شد که از وهابیت هم بگذرید؟

ببینید برای ما که چیزی از شیعه نمی دانستیم و شنیده بودیم
شیعیان بت پرست هستند، همه چیز در همان فرقه های اهل سنت
خلاصه می شد و اسلام را همان می دانستیم، دینی که بسیار قشنگ
است و بر خلاف تبلیغات جهانی دست و پای انسان را نمی بندد.
سنی ها اهل بیت(ع) را نمی شناسند و چون تمرکز بیشتری روی
پیامبر اکرم(ص) دارند به نظر می رسد که دیندارتر هستند اما احادیث
جعلی بسیار زیادی دارند که توهین به پیامبر(ص) است. با وجودی
که خود من هم مبلّغ وهابیت بودم ولی سؤالاتی برایم ایجاد می شد
که علمایمان می گفتند یک مسئله عبادی است و لازم نیست
فلسفه اش را بدانیم. مثلاً نحوه نماز خواندن زن و مرد در هشت
مورد مثل تکبیر و گذاشتن دست روی سینه و … با هم فرق داشت
یا اگر یک زن سنی مستطیع می شد ولی فرد محرمی چون پسر و یا
شوهر نداشت و استطاعتش دو برابر نبود که بتواند همراه آنها به حج
برود لزومی به این امر نداشت. طوری که حتی برخی زنان برای
اینکه بتوانند به حج بروند با وجود داشتن امکانات دو برابر مالی ولی
نداشتن مَحرم، مجبور می شدند مردان غریبه ای را به عنوان شوهر
خود معرفی کنند و پس از انجام تشریفات لازم با آنها به مکه بروند.
قوانین وهابی هم همین طور بود و سخت تر؛ حتی می گفتند زنان
حق ندارند به سر قبر درگذشتگان خود بروند و من چون تازه پدرم را
از دست داده بودم این مسئله برایم قابل درک نبود و می گفتم وقتی
ما می میریم در ویترین مغازه که نیستیم. ما هم می رویم به
قبرستان، پس چرا حالا نمی توانیم برای زیارت مردگان مان به
قبرستان برویم ولی آنها با توجه به سندهای غیر واقعی که در
کتاب ها بود می گفتند پیامبر(ص) زنانی را که به قبرستان می روند
نفرین می کنند. می گفتند زنان نباید نماز جماعت بخوانند. هر چند به
نماز اول وقت بسیار پای بند بودند ولی کمتر مسجدی پیدا می شد که
قسمت زنانه داشته باشد. همین نکات باعث شد که دوباره به
تحقیقاتم ادامه دهم و در مورد دیگر فرقه های بسیار اهل سنت که
مطمئنم در ایران کمتر کسی اسم شان را هم شنیده است شروع به
تحقیق کردم. هر کدام از آن فرقه ها چیزی کم داشتند و من به دنبال

آن بودم که اسلامی سازگار با عقلم پیدا کنم، چون هیچ کدام از آن
فرقه های بی شمار سنی ها مرا راضی نمی کرد. آخرش خسته شدم و
گفتم دنباله روی هیچ فرقه ای نیستم و فقط مسلمان هستم؛ واقعا از
مسلمان بودن خسته نشده بودم و مدام از خدا می خواستم که در
میان آن فرقه ها مرا کمک کند تا درست ترین راه را پیدا کنم. هر چند
از لحاظ اجتماعی کار کردن یک زن مسلمان در آن جامعه هنوز
خالی از اشکال نبود. با وجود اینکه در دانشکده پتروشیمی استاد
بودم به من می گفتند چرا با آن لباس مسخره به سر کلاس می روم و
همین امر موجب شد تا تدریس را رها کنم و به سراغ رشته
پرستاری بروم که به نظرم با دین سازگارتر بود؛ ولی آنجاهم با
روسری بستن مخالف بودند و می گفتند کلاه بر سرت بگذار حتی با
عکس باحجاب مشکل داشتند و می گفتند با توجه به قانون اساسی
کسی حق ندارد با لباس عبادت در مجامع دولتی باشد.

احتمالاً رسیدن به همین بن بست باعث شد که به ایران
بیایید تا تحقیقات خود را در باره اسلام کامل کنید؟

بله. وهابی ها می گفتند شیعیان مشرک هستند و به ظاهر
توحید را قبول دارند؛ آنها بت پرست هستند و هنگام نماز به جای
خدا به یک تکه سنگ و خاک سجده می کنند.

وقتی هفت سال پیش برای اولین بار به ایران آمدم گفتم این
مشرک ها عجب باحجاب هستند! بعد به مشهد رفتم تا ببینم آنها چه
می کنند. چون از اهل بیت(ع) چیزی نشنیده بودم اصلاً برایم قابل
درک نبود که چرا مردم به آهن ضریح امام رضا(ع) می چسبند و با آن
درد و دل می کنند. آن وقت دیگر باورم شد که شیعه ها واقعا مشرک
هستند! خدا را فراموش کرده و از فردی که معلوم نیست کیست
حاجت می خواهند و با آهن های قبر او حرف می زنند.

با توجه به اینکه از عقاید امام خمینی خوشم می آمد می گفتم
حیف است که او چنین دینی داشته و همان جا با خودم گفتم خدایا
به من کمک کن فارسی یاد بگیرم و تو را به این مشرکان معرفی
کنم! برای یاد گرفتن فارسی هم اصلاً به کلاسی نرفتم و با همین
گفتگوهای روزانه توانستم فارسی حرف زدن را یاد بگیرم. برای
هدایت شیعیان باید دلایل آنها را می فهمیدم پس شروع به مطالعه
در مورد شیعه کردم و کتاب هایی را که به زبان های مختلف در مورد
شیعه بود خواندم. آشنا شدن با کسانی به نام اهل بیت(ع) که پاسدار
دین بودند بسیار برایم عجیب بود. کتاب های مختلفی خواندم تا
اطلاعاتم بیشتر شود. با اینکه برخی مطالب و احادیث برایم جالب
بود ولی می گفتم اینها جعلی هستند و ایرانیان برای مردم خودشان

در نهایت مسیحیت نتوانست فطرت
خداجویی مرا ارضا کند، می خواستم به حقیقت
واقعی برسم تا اینکه یک قرآن به زبان روسی
پیدا کردم.

چاپ کرده اند! رفت و آمد بسیاری به کشور خودم داشتم و دانسته
هایم را با کتاب های فرقه های مختلف سنی در کشورم مطابقت
می دادم که ببینم آیا این روایات و مطالب در دین ما هم هست یا نه؟

یادم است در همان اوایلِ آمدنم به ایران در مشهد به نزد
آیت اللّه حکمت نیا رفتم که مدرسه ای داشت و درس عقاید می داد.
چون فارسی بلد نبودم تنها می توانستم با او عربی صحبت کنم و وی
گفت من به تو کمک می کنم تا به خواسته ات برسی و چون من هم
مثل دیگر جوانان کشورم هیچ شناختی از شیعیان نداشتم و فکر
می ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.