پاورپوینت کامل متأثر دانستن تحولات اجتماعی جنبش زنان از فرهنگ بیگانه، جفا به تاریخ و زن ایرانی است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل متأثر دانستن تحولات اجتماعی جنبش زنان از فرهنگ بیگانه، جفا به تاریخ و زن ایرانی است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متأثر دانستن تحولات اجتماعی جنبش زنان از فرهنگ بیگانه، جفا به تاریخ و زن ایرانی است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل متأثر دانستن تحولات اجتماعی جنبش زنان از فرهنگ بیگانه، جفا به تاریخ و زن ایرانی است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۷۴
گفتگو با دکتر معصومه ابتکار
وضعیت موجود حجاب و عفاف در ایران
را چه گونه ارزیابی می کنید؟ آیا می توانیم این
وضعیت را معضل اجتماعی یا فرهنگی بدانیم؟
به نظر من، برای یافتن پاسخ دقیق این
پرسش، بسیار ضروری است درباره این موضوع در
محافل عمومی مختلف به طور آزادانه نظرسنجی
صورت گیرد تا بر اساس آن، بتوانیم درباره
وضعیت حجاب و نوع نگرش زنان و مردان به آن،
تحلیل جامع و کاملی داشته باشیم.
آن چه در این زمینه می گویم، بر اساس تعاملی
است که با قشرهای گوناگون جامعه دارم. پیش از
این گفت وگو، با یک خانم امریکایی صحبت
می کردم که مشغول تهیه پایان نامه فوق لیسانس
خود در یکی از دانشگاه های امریکا درباره
موقعیت سیاسی زنان ایرانی است. یکی از مباحثی
که او مطرح می کرد، همین بود که با بسیاری از
شهرنشینان و روستاییان در ایران مصاحبه داشته
است و در زمینه حجاب، پرسش های زیادی
هست. پرسش هایی نیز که خودم در بسیاری جاها
با آن ها روبه رو شده و البته بیش تر در مصاحبه هایی
که با خبرنگاران خارجی داشته ام، نمود یافته، این
بوده است که متأسفانه عده ای از جوانان ما این
پرسش ها و مسائل را با افرادی غیر از ما راحت تر
مطرح می کنند، یعنی منِ نوعی هر قدر هم با آن ها
دوست شوم، به صراحت مورد خطاب قرار
نمی گیرم. دلیل این سخنم نیز نوع برخورد جوانان
در جمع های دانشجویی است که زیاد در آن ها
شرکت کرده ام. در این محافل، موضوع حجاب و
شیوه رفتار دولت اسلامی با این موضوع، طرح
می شود، ولی اطمینان دارم که از صراحت کافی
برخوردار نیست. بنابراین، فکر می کنم این چالش
وجود دارد و دست کم در محیط های شهری که با
آن ها سر و کار داریم، چالش اجتماعی جدّی به
شمار می رود.
علت این صراحت نداشتن هم این است که ما
بیش تر به ظواهر مسائل توجه می کنیم تا به باطن
امور؛ یعنی ترجیح می دهیم به موضوع هایی
بپردازیم که تراوش های ظاهری دارد تا
موضوع هایی که درونی تر و عمیق تر می شود و
لایه های درونی اجتماع و فرد را از نظر اخلاقی و
رفتاری در برمی گیرد. این در حالی است که آن چه
در ظاهر رخ می دهد، نمایان گر مسائلی است که در
درون او اتفاق می افتد. ما کم تر از این زاویه به
موضوع توجه می کنیم. حتی بررسی نکرده ایم چرا
بیش تر افرادی که اعتقاد چندانی به حجاب ندارند،
اگر داخل زندگی شخصی آن ها شویم، اعتقادهای
دینی و باورهای مذهبی شان بیش تر قابل مشاهده
است.
به خاطر دارم در ماه های پایانی دولت قبل،
سازمان ملی جوانان به نظرسنجی گسترده ای دست
زد که نشان می داد باورهای دینی جوانان در اصول
و نسبت به پیامبر اکرم (ص) یا مبانی اسلام، محکم
و حتی در بسیاری موارد، غیرت مندانه است. با این
حال، وقتی نوبت به مرحله عمل به این اصول و
اجرای احکام می رسد، گرفتار مصداق ها و
قضاوت ها می شوند و مشکلات هم از همین جا
آغاز می شود.
شاید اگر به حجاب به عنوان پدیده ای نگاه
کنیم که بازتاب دهنده نگرش جوان ما نسبت به
مسائل جامعه و انتظاراتش است، بهتر بتوانیم درک
کنیم که چرا در یک دوره، به دلیل مدیریتی که
داشتیم، بدحجابی به نوعی مقاومت سیاسی تبدیل
شد. البته وقتی مسئولان فرهنگی متوجه شدند که
موضوع چنین شکلی به خود گرفته است،
خوشبختانه تغییر رویکرد دادند تا یک پدیده
فرهنگی و ارزشی، وسیله تسویه حساب های
سیاسی نشود.
در همین حال، این تغییر رویکرد در میان
بعضی دوستان سنت گرا، سوء تفاهم هایی ایجاد
کرد. آن ها برداشت دیگری از موضوع داشتند، ولی
واقعیت این بود که این رویکرد در واقع مانوری
اجتماعی بود در مقابل حرکتی که حجاب را به
پرچم مبارزه سیاسی تبدیل می کرد.
در کنار همه این مسائل هم چنین نباید
فراموش کرد که در جوان، حس متفاوت بودن و
مورد توجه قرار گرفتن در اوج خود است و وسیله
اقناع این حس هم مجموعه ای از نمادهای ظاهری
مانند لباس است.
پس شما وضعیت موجود حجاب را به
عنوان چالش قبول دارید. به نکاتی اشاره کردید که
خوب است روشن کنید این چالش بیش تر در زمینه
فرهنگی و اجتماعی است یا چالشی سیاسی به
شمار می رود؟
این مسئله، چالشی فرهنگی و اجتماعی
است. مشکلی که ظاهرش چیزی نشان می دهد،
ولی عمق آن جای دیگری است. اشتباهی که
داشته ایم همین است که نمی بینیم اصل مسئله،
بحث حجاب نیست، بلکه اصل مسئله، نسل جوانی
است که برای خود حق انتخاب قائل است، ولی ما
در موارد بسیاری، این حق را برای او قائل نیستیم.
فکر می کنیم هر کسی که در یک خانواده مذهبی و
در جامعه اسلامی به دنیا آمده است، باید مسلمان
به مفهوم اعم آن و در همه جنبه ها باشد. بنابراین،
فضایی برای شان قائل نشدیم و این نوع برخورد
پی آمدهایی داشت که یکی از آن ها ناهنجاری در
نوع پوشش بود؛ چون جوان احساس می کند در این
مورد حق انتخابی ندارد و شکل لباسش به او
تحمیل شده است.
به نظر می رسد این بحثی اساسی در جامعه
اسلامی است که بتوانیم فضای انتخاب و تحقق
اراده را که خداوند برای انسان قرار داده است،
تضمین کنیم. البته باید بررسی کرد که این رویکرد
چه گونه در کنار حفظ ارزش ها قابل اجراست. به
هر حال، انسان باید راه خویش را خود انتخاب کند،
ولی در جامعه اسلامی که باید نسبت به ارزش ها،
حساس و پاس دار آن ها باشیم، چه گونه می توان این
دو را در کنار هم داشت؟ در این زمینه آیا فقط
دولت و حکومت باید بسترسازی کند؟ چگونه
می توان از ایجاد حس اجبار در مسائل دینی و
اعتقادی به ویژه در احکام پرهیز کرد؟ آیا می توان
به گونه ای به ظواهر دین پرداخت که تابعی از
انتخاب اولیه باشد؟ آیا می توانیم زمینه های لازم را
فراهم کنیم تا اجبار در کار وارد نشود. به هر حال،
اجبار آثار روحی معکوسی دارد. از طرف دیگر،
روح آموزه های دینی به معنویت باز می گردد و
اجبار با امور معنوی سنخیتی ندارد. وقتی در چنین
اموری، اجبار دیده شود، باید منتظر بود که متقابلاً
حس مقابله و عصیان که تاحدی در جوان، طبیعی و
مقتضای سن اوست، تقویت شود.
ما گاهی اوقات دچار این اشتباه شده ایم که به
جای زمینه سازی، از طرف جوان انتخاب کرده ایم.
این در حالی است که باید برای زمینه سازی
مطلوب جهت انتخاب درست فرد تلاش کنیم و
شیوه ای از تربیت را به کار گیریم که خودش مسیر
درست را انتخاب کند. باید فضایی فراهم شود که
جوان بتواند در سن تکلیف ـ یعنی در بحرانی ترین
سنین زندگی ـ احساس کند خود انتخاب کرده است
و به سمت انتخاب درست هدایت شود. او باید
احساس کند در یک فضای انتخاب آزاد قرار دارد.
به تبع این وضعیت، بسیاری از مسائل حل
می شود. ممکن است عده ای انتخاب نکنند، ولی
آن گروهی که انتخاب می کنند، پای بند می مانند.
مهم ترین نکته در این شرایط این است که دیگر
بحث تظاهر و ریا و دورویی در کار نیست.
من خانواده های مذهبی زیادی را می شناسم
که مدتی در کشورهای اروپایی و امریکا زندگی
کرده اند. آن ها می گویند تکلیف ما در آن فضا با
فرزندان مان مشخص تر است. برای این که بچه ها
می گویند این جا معلوم است چه کسی مسلمان و
پای بند دین است و چه کسی به این مسائل بی اعتنا
است. از ظاهر افراد می توان این را تشخیص داد،
ولی در این جا این امکان وجود ندارد و معلوم
نیست هر کس در چه سطحی به اعتقادات دینی
پای بند است.
اشاره قرآن کریم هم در این مورد بسیار شایان
توجه است. می فرماید: (ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ)
یعنی بخشی از تأکید بر حجاب برای شناخته شدن
زن مسلمان است. یکی از مؤلفه های حجاب این
است که زن مسلمان شناخته شود و مشخص باشد
که کدام زن پای بندی دقیقی به دین دارد. در همین
حال می بینید در جوامع مسلمانی که انتخاب حجاب
امری آزادانه است، تمایل به آن بیش تر به چشم
می خورد. یکی حجاب را کاملا انتخاب کرده و
دیگری اعتقاداتش به آن درجه نرسیده است که
حجاب را رعایت کند. در جامعه ما حجاب از نشانه
بودن خارج شده است، مگر این که به میزان و فرم
آن توجه کنیم که مثلاً چادر یا نوع به کار بردن
روسری و مقنعه با تفاوت ظریفی، نشانه این
موضوع باشد. البته در این مورد هم به دلیل برخی از
برخوردها مانند دادن جواز ورود به جاهایی فقط با
چادر یا مواردی مثل گزینش ها برای استخدام، در
بسیاری اوقات، چادر فقط وسیله ورود است و بعد
به تدریج کنار گذاشته می شود. بنابراین، حجاب در
جامعه ما از حالت نشانه بودن، خارج و در مواردی
به ابزار تبدیل شده است.
این ظرایف یا به عبارت دیگر، مسائل
نرم افزاری را در نظر نگرفته ایم. اساسا همه روح
دین در همین ظرایف است. اگر پای درس بزرگان
بنشینیم و کتاب های اخلاق را مرور کنیم، می بینیم
که بر این مسائل بسیار تأکید شده است. با این حال،
در عمل، کاملاً به سخت افزار روی می آوریم و
مکانیکی به قضیه نگاه می کنیم. این نگاه مکانیکی
چنان ضربه ای به نرم افزار زده است که حالا
نمی دانیم باید چه کنیم. حالا چنان آزردگی روحی
در این مورد به وجود آمده است که هر چه تلاش
می کنیم حجاب در ظاهر جامعه حفظ شود و به
عنوان قانون اجتماعی مطرح باشد، موفق
نمی شویم. از یک طرف، گروه های مختلف
مذهبی و اجتماعی در مورد موضوع نگرانند و از
طرف دیگر، با پدیده ای روبه رو هستیم که همگان
کم و بیش آن را به عنوان چالش پذیرفته اند. این
وضعیت مؤید آن است که موضوع باید مدیریت
شود، ولی بی تردید، مدیریت آن، مکانیکی و
سخت افزاری نیست.
شما بیش تر به زمینه ها و عوامل فرهنگی
اشاره کردید که به نوعی سبب پای بند نبودن نسل
جدید ما به فرهنگ حجاب شده است. به هر حال،
مباحث فرهنگی و پدیده های اجتماعی معمولاً
تک ساحتی نیستند و عوامل مختلفی در پیدایش
آن ها نقش دارند. فکر می کنید هر یک از
زمینه های فرهنگی، آموزشی، تبلیغی و حتی عوامل
سیاسی و اقتصادی یا دیگر عوامل اجتماعی در
پیدایش این وضعیت چه سهمی دارند؟
چون حکومت دینی است، حتما سهم
عوامل سیاسی را هم باید در نظر گرفت. به همین
ترتیب، سهم مسائل اقتصادی را هم نمی توان
نادیده گرفت و همه این ها در این مسئله، نقش
دارند. موارد متعددی بوده است که خانم ها گفته اند
به دلیل عملکرد مسئولان یا افرادی که در جامعه به
تدیّن مشهورند، دچار سردرگمی شده اند. آن ها مثلاً
به رفتار امام جماعت یک مسجد یا رئیس یک
صندوق قرض الحسنه یا فردی متشخص در بازار با
وجهه ای مذهبی اشاره کرده اند که رفتار نادرستی از
او سر زده است. صرف نظر از این که من خودم تا
چه اندازه این اثرپذیری را قبول داشته باشم، این
قضیه، را نمی توان منکر شد. جوانی که چنین
برخوردهایی را می بیند، ممکن است فکر کند
عاقبت مسلمانی من هم قرار است به این جا برسد.
هر قدر هم برایش توضیح دهیم که این کارها به
اصل ماجرا ربطی ندارد و نباید بعضی افراد و اعمال
را ملاک قضاوت قرار داد، باز هم توجهی
نمی شود.
این تجربه های تلخ، وازدگی زیادی در پیروی
جوانان از احکام به وجود می آورد و در واقع،
مصداق «لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ» است؛ یعنی
چیزی نگویید که به آن عمل نمی کنید. من فکر
می کنم ما هم از این نظر آسیب های زیادی
دیده ایم.
از سویی جمهوری اسلامی را به عنوان
ام القرای جهان اسلام مطرح می کنیم، در حالی که
بسیاری با دیدن این مسائل و رفتارها که با
ارزش های اسلامی فاصله زیادی دارد، در قضاوت
و انتخاب خود دچار مشکل می شوند. آن وقت به
مسائلی مثل حجاب که نظام نسبت به آن حساسیت
دارد، واکنش نشان می دهند.
در این جا این پرسش مطرح می شود که
نظام در حوزه مباحث فرهنگی، آموزشی و دینی
سرمایه گذاری زیادی کرده است. از دوران دبستان
چه در کتاب های درسی و چه در سیاست گذاری
تدوین نظام تربیتی، همت زیادی شد و همواره
کوشش بر این بود که دست کم در حوزه ظواهر
شرعی بتوانیم فرزندان مان را مقید و اهل عمل نگه
داریم. با این حال، می بینیم که برآیند این
آموزش ها و سیاست های فرهنگی چیزی نیست که
انتظار داشتیم. به نظر شما، مشکل در نوع
آموزش ها است یا رفتارهای متضادی که آن را
خنثی کرده است یا روش ها ناکارآمد بوده یا عوامل
دیگری مانع اثرگذاری آموزش ها شده است؟
همه این ها مؤثر بوده است. به یاد دارم در
سال های ۶۸ و ۶۹ که دانشجوی فوق لیسانس
دانشگاه تربیت مدرس بودم، علاوه بر واحدهای
تخصصی، ۳۰ تا ۴۰ واحد فلسفه، تعلیم و تربیت،
روان شناسی و دروسی از این دست را گذراندیم که
خودش به اندازه یک فوق لیسانس تعلیم و تربیت
به شمار می رفت. آن دوران با ورود فرزندم به
مدرسه هم زمان شد و من از یکی از استادان
صاحب نظر در مورد انتخاب نوع مدرسه پرسش
کردم و گفتم می خواهم او را در یکی از مدارسی
معروف به داشتن سیستم اسلامی بگذارم. ایشان
سفارش کرد که این کار را نکنم و استدلالش این
بود که ما در بحث تعلیم و تربیت اسلامی هنوز در
حد کار آزمایشگاهی هستیم و نتایج کار را
نمی دانیم. من به حرف این استاد که سفارش کرد
فرزندم را در مدرسه معمولی بگذارم، گوش نکردم.
اگر چه اتفاق خیلی خاصی برای فرزند اولم نیفتاد،
ولی در مورد فرزند دومم، این مدارس اصلاً جوابی
را که می خواستم، ندادند.
می خواهم بگویم خودمان هم واقف بودیم
کاری را انجام می دهیم که در واقع، آزمایش کردن
موضوع های جدیدی است. آن زمان هم بحث می
شد که خیلی چیزها را باید در تجربه ببینیم، چه
می شود و آن زمان هم از مهم ترین بحث ها،
موضوع حق انتخاب و آزادی بود. هنوز هم فکر
می کنم ضعف اصلی و پاشنه آشیل ما همین جا؛
یعنی بحث حق انتخاب و آزادی انتخاب است.
بحث این است که دین را چگونه به نوجوانان
عرضه کردیم؟ آیا آن گونه که بتواند عزت نفس و
حق انتخابش را که در آن نهفته است، درک کند و
خودش به تشخیص برسد یا روش دیگری را
برگزیدیم و نتیجه عکس داد.
در دوران پهلوی و روزگاری که ما نوجوانی را
می گذراندیم، دین نه تنها به عنوان اصل مطرح
نبود، بلکه فضای ضد دینی وجود داشت. بنابراین،
حرکت در مسیر دین، انتخابی آگاهانه و آزادانه بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این شرایط تفاوت
یافت. در این جا نکته بسیار ظریفی نهفته است؛
جای انتخاب کجاست؟
بحث تعلیم و تربیت اسلامی بسیار مورد تأکید
قرآن کریم است. در جامعه اسلامی، انسان از مادر
مسلمان به دنیا می آید. در خانواده و جامعه،
مقررات مشابهی هست. به سن تکلیف که می رسد،
جشن تکلیف برایش می گیرند و این شرایط تداوم
می یابد. با این حال، آیا او واقعاً خودش در این
مسیر گام گذاشته است یا سرنوشت، خانواده و
جامعه، او را در این مسیر قرار داده اند؟ آیا وقتی
بزرگ تر می شود، این فرصت را به او می دهیم که
خودش مسیرش را ارزیابی کند و بگوید من کجا
هستم؟
این نکته ای است که به نظرم باید با جسارت
به آن می پرداختیم، ولی ترسیدیم. ترس هم دارد،
چون هزینه دارد. یکی از مبحث هایی که به آن
نپرداختیم، همین بوده است؛ یعنی ممکن است این
مسیر را انتخاب نکند. باید بدانیم که اگر در مسیر
دین با انتخاب و انگیزه افتاد، مانند همان نسلی
است که در سال های انقلاب و در دوره نوجوانی و
جوانی، این راه را برگزید و هنوز هم با وجود همه
مشکلات، بر باورهایش استوار است و تا آخر هم
پای دینش می ایستد. به هر حال، انتخاب، سوخت
و سوز دارد، ولی دست کم، شاهد حضور
شخصیت های دو چهره، دوگانه و اهل ریا و نفاق
نخواهیم بود که مسائل و پیچیدگی های عجیب و
غریبی را در جامعه به وجود آورند و منشأ بسیاری
از بزه کاری ها شوند.
اگر بتوانیم با جسارت این فضا را به وجود
آوریم و دولت اسلامی، فضا را برای تعلیم و تربیت
انسانی و دینی و اخلاقیات و پاک دامنی فراهم کند
و بگذارد نظرها آزادانه بیان شود و جواب های آن
را هم داشته باشد، چنین فضایی، خودبه خود سبب
ورزیدگی در طرح مباحث می شود. تاکنون ما
چه قدر به افرادی که با حجاب مشکل دارند، اجازه
دادیم نظر خود را آزادانه مطرح کنند تا ما هم با
ورزیدگی بتوانیم جواب گو باشیم.
حدود سال ۱۳۷۰ پس از شرکت در کنفرانس
زنان در نایروبی، مسئولان یک مدرسه دخترانه
دعوت کردند در مدرسه شان صحبت کنم. گفتم اگر
بیایم، می گذارم بچه ها صحبت کنند و آزادانه همه
حرف هایشان را بزنند. در غیر این صورت،
نمی آیم. خوشبختانه مدیر مدرسه، فرد روشنی بود.
ایشان گفت ما هم می توانیم از این شرایط استفاده
کنیم و ببینیم بچه ها چه در ذهن شان می گذرد و
برای آن ها چه باید کنیم. قرار شد من سر صحبت را
باز کنم و بعد بچه ها مسائل شان را مطرح کنند.
جلسه ای صمیمی برگزار کردیم و من خیلی
راحت از مسائل مختلف صحبت کردم و اتفاقا
بحث به حجاب و حد و حدود روابط میان دختر و
پسر کشید که بچه ها هم حرف های بسیاری را زدند
و مسائل بسیاری را مطرح کردند. مجموعه مسئولان
و مربیان آن ها از آن جلسه درس های فراوانی
گرفتند و نسبت به شرایطی که در آن حضور
داشتند، آگاهی بیش تری بیدا کردند.
پس از آن، با خانم حبیبی جلسه هایی گذاشتیم
و در این باره صحبت کردیم که باید فضایی فراهم
شود تا بدانیم در میان جوانان ما چه می گذرد؛ چون
اگر ما خودمان این مسائل را بیرون نکشیم، از جای
دیگری سر در می آورد. گفتیم که باید فضا باز باشد
تا بچه ها حرف بزنند، بحث کنند و بفهمیم آن ها
چگونه فکر می کنند و چه مشکلاتی دارند تا آن
وقت بدانیم باید چه کنیم.
وقتی به موضوع های حساس به عنوان تابو
نگریسته شود و اصلاً درباره آن ها صحبت نشود،
هزار مسئله دیگر هم ایجاد می شود. وضعیت حاضر
حجاب فقط بعد ظاهری قضیه است. به خاطر
ترس، مثلاً از این که مسائل سر ریز نشود و مشکل
اجتماعی جنبش زنان رخ ندهد و مانند آن، بسیاری
از حرف ها زده نمی شود. در عین حال تلاش
می کنیم موضوع را با روش های مکانیکی حل کنیم.
در حالی که با حرف نزدن درباره موضوع های
حساس، آن ها از اذهان پاک نمی شوند، بلکه به
عنوان یک جریان عظیم زیرزمینی در جامعه ایران
وجود دارند و ادامه می یابند.
به هر حال، در این زمینه، دو راه وجود دارد.
یکی این که فضا محدود شود و همه چیز در کنترل
باشد. راه دیگر اینکه محلی را برای سر باز کردن
مسائل بگذاریم تا به جای اینکه یک جریان
زیرمینی تشکیل شود که نفهمیم از کجا آب
می خورد و به کجا می رسد و عاقبت هم سر از
گروه های معاند درآورد، مسیر را به سمت و سویی
بکشانیم که مسائل رو بیاید. چه اشکالی دارد که
این بحث ها مثل همین بحث جنسیت در سطح
جامعه مطرح شود و به پرسش هایی که دختران
جوان یا پسران جوان ما دارند، جواب داده شود.
برای زنان ما فقط بحث حجاب مطرح نیست.
حجاب، پرچم قضیه است، ولی همه داستان
نیست. مسائل اجتماعی عمیق تری هم وجود دارد
که اگر فرصتی به آن ها ندهیم تا حق انتخاب
درباره شان اعمال شود و برون ریزی داشته باشد، به
شدت زیان می کنیم.
متأسفانه فکر می کنیم اگر مسائل را بی پرده
بیان کنیم، حدود شکسته می شود، در حالی که بر
عکس است. اگر همه چیز روشن باشد، آن وقت هر
کس می فهمد در کجا ایستاده است. تازه
اعتقاداتش برای خودش شفاف می شود و شاید
خودش را اصلاح کند. شاید خیلی افراد، خود را
آن جا پیدا کنند، ولی متأسفانه نمی گذاریم. در
حوزه مباحث اجتماعی و سیاسی با شرایطی که به
وجود آورده ایم، خیال می کنیم وضعیت را مهار و
کنترل کرده ایم، در حالی که تجربه نشان می دهد
این گونه نیست.
برخی افراد وضعیت حجاب را در جامعه ما
بر اساس تحولات سیاسی گذشته تحلیل می کنند.
در دهه اول پس از انقلاب و در دوران جنگ،
موضوع حجاب به معضل تبدیل نشده بود. در عصر
سازندگی و دهه دوم، شاهد سیاست های خاص
توسعه ای و برای مثال، توسعه اقتصادی در کشور
بودیم. در دهه سوم، بحرانی که در دهه قبل از آن به
وجود آمد، تشدید شد. در واقع، آن ها بحث حجاب
و بدحجابی را در جامعه تابعی از شرایط سیاسی و
نیز مرتبط با سیاست های توسعه اقتصادی می دانند
و معتقدند سیاست های خاص فرهنگی دوران آقای
خاتمی و پس از دوم خرداد، موجب شد تا فضای
کنترلی از بین برود و ما در وضعیتی قرار گرفتیم که
مهار ناشدنی و بازگشت ناپذیر است. تحلیل شما به
عنوان فردی که در آن دوره، مسئولیت و حضور
فعال داشتید، از این نوع برداشت چیست؟ آیا
معتقد هستید که آن سیاست های توسعه ای
می توانست چنین نقشی داشته باشد یا این که جریان
دوم خرداد تأثیر بیش تری داشته است یا به تعبیر
حضرت عالی، فقط لایه ها و پوشش ها را کنار زده
و حالا ما همه چیز را که در لایه های زیرین جامعه
جریان داشته است، عریان و بدون پرده پوشی
می بینیم؟
من موضوع را بیش از آن که اثرپذیرفته از
تغییر و تحولات سیاسی بدانم، ناشی از فرآیند
طبیعی تکامل اجتماعی و نیز اقتصادی جامعه در
حال گذار خودمان می بینم. جامعه ما در حال گذار
به سمت صنعتی شدن است؛ یعنی از بی سوادی
حدود ۵۵ درصد به باسوادی حدود ۹۰ درصد
رسیده ایم و اکثریت جمعیت کشور ما نیز جوان و
بسیار جوان است. بنابراین، روند طبیعی اجتماعی
هر چه به سمت آگاهی بیش تر، آموزش بیش تر و
رفاه بیش تر برود، چالش ها در این زمینه ها بیش تر
خواهد بود و این طبیعت کار است. در این زمینه،
دو وضعیت متصور است. یک زمانی، این طبیعت
را انکار می کنیم و می خواهیم آن را محدود و کنترل
کنیم و برخورد سخت افزاری داشته باشیم. یک
زمانی هم این طبیعت را به رسمیت می شناسیم و
می گوییم اتفاق خواهد افتاد و هر چه جامعه ما
جوان تر باشد، چالش و پرسش بیش تر مطرح
خواهد بود. جامعه جوان، عصیان دارد و می خواهد
همه چیز را بر اساس طبیعت خودش زیر سؤال ببرد
و هر چه هم رفاه بیش تر شود، این مسائل بیش تر
مطرح می شود؛ یعنی این موضوع ها منحنی های
تعریف شده ای دارد. از سوی دیگر، هر چه دنیا به
سمت نزدیک شدن و تعامل بیش تر برود، طرح این
مسائل و انعکاس آن ها در داخل اجتناب ناپذیرتر
می شود. این روند با گذشت حدود سی سال از
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با هر روی کردی که
بر سر کار بوده باشد، کم و بیش اتفاق می افتاد.
منتهی این که نوع تعامل و برخورد با این روند
چگونه بوده است و برخوردهای متفاوت می تواند
در شدت و ضعف جهت گیری ها مؤثر باشد نکته
مهمی است. یک زمان، برخورد از نوع
سخت گیرانه بوده و یک وقت فضای بازتری وجود
داشته و در هر صورت، اتفاق های مختلفی رخ داده
است. اگر دوره ای را که با موضوع به صورت
واقع بینانه برخورد شده است، به عنوان دوره
افسارگسیختگی و از دست رفتن ارزش ها ارزیابی
کنند، به نظرم نگاهی نه چندان عمیق به موضوع
است. ما نمی توانیم واقعیت را انکار کنیم؛ یعنی چه
واقعیت را به رسمیت بشناسیم و چه نشناسیم، آن
واقعیت وجود دارد. کاری که آقای خاتمی کرد،
این بود که جوان و حق پرسش گری و چالش گری
او را به رسمیت شناخت و این، در واقع گامی بود به
سوی حل معضلی که با آن روبه روییم. من فکر
می کنم اگر آن مسیری که در ذهن آقای خاتمی بود،
پیموده می شد، می توانستیم تجربه جدید و مطلوبی
در برخورد با این مسائل داشته باشیم. اگر اجازه
می دادیم و فضا مخدوش نمی شد، شاید اکنون
خیلی جلوتر بودیم. البته قبول دارم که از آن فضا
سوءاستفاده هایی هم شد، ولی از طرف دیگر،
موضوع مورد سوءاستفاده های سیاسی هم قرار
گرفت که سبب شد در مجموع، کار در مسیری که
شایسته بود، جلو نرود. روشن است که اگر بخواهیم
به فضای پرسش گری اجازه رشد دهیم، این فضا
کار و تلاش و فضایی سالم می طلبد و اگر در چنین
شرایطی کار انجام می شد، شاید عاملی تعدیل کننده
به وجود می آمد. چون موضوع با مانع های بسیار
جدی روبه رو شد، تشدید شد و به نظر رسید
عمیق تر شده است. در این میان، عده ای فکر کردند
که دیگر نمی توان کاری کرد و کار از اساس خراب
است و اصلاح پذیر نیست. عده ای دیگر هم فکر
کردند نفاق و دورویی بهتر است و مهم این است که
زندگی مان بگذرد، مثل خیلی ها که می گویند با
حجاب ما در خیابان برخورد نشود، به ماهواره ما
کاری نداشته باشند و از این قبیل مسائل، باقی اش
هر چه می خواهد، بشود.
آیا واقعا این سخن باید نمونه اندیشه شهروند
ایرانی و نسل سوم انقلاب اسلامی باشد؟ بی شک،
این نگرش آن شهروند متعهد و مسلمان با انگیزه ای
نیست که مورد انتظار مسئولان بود. با این حال،
متأسفانه می بینیم این گروه به ویژه در جامعه شهری
در اکثریت هستند و می گویند به کار ما کار نداشته
باشید. ما هم با شما کاری نداریم. گویی این وسط
معامله ای صورت گرفته است. این چیزی نبود که ما
می خواستیم.
شما فکر می کنید همان روندی که در
دوران آقای خاتمی به عنوان به رسمیت شناختن
جوان و چالشی گری های او شروع شد، می توانست
در نهایت، ما را به وضعیت اصلاحی برساند که
جوان بر اساس انتخاب خودش، به پذیرش
ضرورت حجاب یا موازین اسلامی و شرعی برسد.
آیا واقعا چنین برنامه یا طرحی وجود داشت که
ابتدا فضایی ایجاد کنیم تا جوان، خودش را آزاد
احساس کند و حق انتخاب گری او به رسمیت
شناخته شود. بعد بر اساس این حق انتخاب، وی به
پذیرش آموزه های دینی و شرعی روی بیاورد؟
فکر می کنم در آموزه های دینی ما چنین
خاصیتی به طور ذاتی وجود دارد؛ یعنی این
آموزه ها، تحول برانگیز، احیاگر و زنده کننده
هستند. با این حال، ظرفیت درک افراد، مختلف
است. از نفوذ کلام و آثار معنوی اعمال پیامبر
اکرم(ص) که اثرگذارتر نداریم. با این وضع،
می بینیم که باز هم عده ای به او نگرویدند. در آن
دوران، حداقل معلوم بود که عده ای ایمان آورده و
عده ای هم نیاورده اند. حالا در آن میان، عده ای هم
منافق شدند، ولی معلوم بود که چه اتفاقی در حال
رخ دادن است و صفوف کاملاً خط کشی شده بود.
روشن است که ما نمی توانیم بگوییم در این
روند همه مسائل حل می شد، ولی چون اساس
دعوت اسلام بر انتخاب آگاهانه است، به یقین، اگر
عزت فرد که بخش مهمی از آن به حق انتخاب و
آزادی او بستگی دارد، رعایت شود، مؤثر است.
آقای دکتر حبیبی مثال جالبی می زد. می گفت:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 