پاورپوینت کامل دست زور ۵۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دست زور ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دست زور ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دست زور ۵۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۴

و کله ام اصلاً و ابدا پیدا نیست!

اما، خوب، از آنجایی که
«بی بی» یادم داده «زورگو» نباشم
به وصیتش عمل می کنم و هر چند
ته دلم راضی نیست، «زور»
نمی گویم و بی بی را تک و تنها و
به امان خدا در این قصه رها
کرده ام. چه می شود کرد؛ با تقدیر و
سرنوشت که نمی شود جنگید!
مخلص کلام، توی این قضیه من
نیستم و فقط برایتان می گویم که
چه بود و چه شد و چه گذشت و چه
و چه …

حالا که صحبت زور و
زورگویی شد این را ناگفته نگذارم
که اگر بی بی می گفت: «زور گفتن
چیز خوبی نیست» نه اینکه
منظورش این باشد که «زور» از
بیخ و بن چیز بدی است. نخیر،
برعکس، زور، بعضی وقتها چیز
بسیار خوبی هم می باشد.

مثلاً، جانم برایتان بگوید وقتی
زیرپیرهنی رکابیم را می پوشیدم و
ماهیچه های پرزور و قوت بازویم را
توی آینه نگاه می کردم؛ که به
قدرتی خدا روز به روز ورقلمبیده تر
می شدند، نیشم تا بناگوش باز
می شد و همین بی بی خودمان
وقتی بازوهای پرتوانم را می دید
قربان صدقه قد و بالای رعنا و
کشیده ام می رفت و می گفت:
«ماشاءاللّه ! چشم حسود بترکد،
پاشم واسه بچه م اسفند دود کنم.»
پس نتیجه می گیریم که زور بازو
نباید آن چنان که در موردش
می گویند چیز بدی باشد.

یا وقتی دو گُرد و پهلوان به هم
می پیچند، واضح و مبرهن است تا
زور بازوی یکیشان بیشتر نباشد
نمی تواند حریف را فتیله کند و بعد
کلی برای خودش مدال و غبغب
بگیرد. از طرف دیگر، اگر ما زور
نداشته باشیم هر ننه قمری می آید
سوارمان می شود و حسابی ازمان
سواری می گیرد و ما جیکمان هم
در نمی آید چرا که او زورش بیشتر
است و به قول معروف از قدیم و
ندیم گفته اند: هر که زورش بیش
بامش بیشتر! پس، اشتباه نشود.
منظور بی بی چیز دیگری بود.
منظور آن خدابیامرز همان سخن
شیخ اجلّ است که گفته است:

مزن بر سر ناتوان پاورپوینت کامل دست زور ۵۶ اسلاید در PowerPoint

که روزی به پایش بیفتی چو
مور

بی بی می گفت: «بسیار
پسندیده است آدمیزاده پرزور
باشد. زور هم تنها توی بازو
نیست. آدم باید مخش زور داشته
باشد، حرفش زوردار باشد، اخلاق
و رفتارش پرزور باشد و امثالهم. و
از زورش بجا و بموقع استفاده کند
که در غیر این صورت بدا به
احوالش! اگر به ضعیفتر از خودش
زور گفت لقبش می شود زورگو و
ظالم و بی مروت و بی صفت و «بی»
خیلی چیزهای دیگر!»

بی بی می گفت: «اگر می بینی
خداوند باری تعالی لطف می کند و
زوری توی تن و بدن کسی
می اندازد آن آدم باید حواسش
جمع باشد که به خودش غره نشود
و شروع کند به له کردن دیگران زیر
دست و پایش و قاه قاه هم بخندد
و پیش خودش بگوید که عجب
زوری دارم و عجب فلان کس را له
و لورده کردم».

آن آدم بیچاره و بدبخت
نمی داند که همان خدایی که به او
این زور بازو را داده، می تواند در
طرفه العینی از او پس بگیرد. آن
آدم بی عقل و بی کله باید بداند آن
کسی پرزورتر است که زورش را
داشته باشد اما بی جا و بی موقع
مثل خروس بی محل از آن استفاده
نکند.»

پشت بندش، بی بی فلان شاه و
وزیر و وکیل و داروغه و کلانتر را
مثال می آورد که چه ظلمها کردند و
چه زورها گفتند و آخر عاقبتشان
چه شد. اما من خوب می دانستم
آخر همه حرفهای بی بی منتهی به
شوهر «بهی خانم» می شود که
دست هر چه شوهر زورگو و
اکبیری است از پشت سر بسته و
در نوع خودش همتا و مثالی ندارد.

حقیقتش، بی بی از این بیشتر
حرص می زد و غم و غصه ور
می داشتش که از دستش کاری
برای «بهی خانم» بیچاره ساخته
نبود و همین که اوضاع و احوالش
یادش می آمد، خاطرش می شد
تلخ تر از زقوم. و تا اسم این مرد
می آمد خدا را به حرمت مقربان
درگاهش قسم می داد که شر این
شمر ذوالجوشن را از سر
«بهی خانم» کم کند. بی بی
می گفت: «خدا ممکنه شمرو
ببخشه اما شوهر «بهی خانم» را
نمی بخشه که نمی بخشه. او از
جمله مردهاییه که در سینه شون
قلبی ندارن …»

بی بی هر چقدر از این
«آقاعزت» که بش می گفتند
«عزت یکدستی» بدش می آمد در
عوض دلش به حال «بهی خانم» و
بچه هایش می سوخت.

«بهی خانم» زنی بود ضعیف و
ریزنقش. چهره ای خسته و تکیده
داشت و رنگی روشن و یک خرده
مهتابی که چشمان همیشه
بی خوابی کشیده اش سرخ نشان
می داد.

«بهی خانم» و پنج بچه اش،
همه شان ریخت و روز غمزده ای
داشتند و بی بی، درست که آنها از
آشناهایش و حتی همسایه های
دیوار به دیوارش نبودند؛ اما باز بنده
خدا که بودند؛ پس سفت و سخت
توی فکر احوالاتشان و حال و
روزشان بود.

اما، «عزت یکدستی» کله
گنده بود با شکمی برآمده و
چشمهایی قد نخودچی. میانجای
سرش طاس بود و وقتی حرف
می زد صدایش از بیخ گلو پق پق
می کرد.

بی بی می گفت: تنبلی و
بی عاری از سر تا پای این مرد
پیداست و الحق که زور و هیکلش
به لعنت خدا هم نمی ارزد!

البت، «عزت یکدستی» در
بیرون که زور و بازویی نداشت. هر
چه بود و هر چه زور داشت توی
خانه و توی سر «بهی خانم» بود. از
آنجایی هم که وقت مشتمالی
کردن سر و صورت و بدن
«بهی خانم» فقط از یک دستش
(دست راستش) کار می کشید، بش
می گفتند «عزت یکدستی». در و
همسایه، کوچک و بزرگ و پیر و
جوان همه «عزت یکدستی» را
می شناختند و تا می پرسیدی
پدرآمرزیده! چرا می گویی
«یکدستی» فی الفور جواب
می دادند: «بیچاره از بهی خانم که
توی کتک خوردن هم باید
یکدستی بخورد!»

خانه «عزت یکدستی» خشت
و گلی بود با دو اطاق که خودش و
«بهی خانم» و پنج دختر و پسرش
را توی آن زورچپان کرده بود و دو
روز را کار می کرد، پنج روز بقیه را یا
توی خانه لم می داد و یا برای
خودش ول می گشت. خلاصه، از
آن آدمهای بی عاری بود که خدا
نصیب گرگ بیابان نکند.

به خانه که می رسید اول کاری
می رفت لب پاشویه حوض و خوب
خلط سینه اش را خالی می کرد و
بعد آن صدای پق پقی اش را
می کشید و مشتی فحش
چارواداری برای بچه هایش ردیف
می کرد. بچه ها هم که درسشان را
خوب از بر بودند مثل یک دسته
گنجشک ترسیده به طرف اتاق
می دویدند و گوشه اتاق جفت هم
قوز می کردند و نطقشان بالا
نمی آمد.

بعد، «عزت یکدستی» دستها
را توی هوا می کشید و انگشتهایش
را تلق تلق، یکی یکی، سر صبر و
باحوصله می شکست و آنگاه به سر
وقت «بهی خانم» می رفت. او را
توی حیاط خانه می آورد و زن
بیچاره و بی کس را حالا نزن پس
کی بزن. گاهی هم که عشقش
می کشید چوب کلفتی برمی داشت و
می افتاد به جان او. تا می خورد
می زدش بعد ولش می کرد و
می رفت توی اتاق و منتظر می ماند
تا «بهی خانم» ناهار یا شامش را
بکشد.

زن بیچاره فلک زده که از صبح
علی الطلوع پی رفت و روب و
گردگیری و آشپزی و بچه داری بود،
بی چون و چرا به طرف آشپزخانه
می دوید تا سفره را جلوی شوهرش
بندازد بدون اینکه حتی فرصت
داشته باشد قطره اشکی بریزد!

«بهی خانم» با تنی دردناک و
گوشتی که همه جایش کوفت رفته
و پر از لکه های کبود خون مردگی
بود همچون عبد ذلیل، ماشین وار
کارش را از حفظ کرده بود.

خلاصه بگویم، دیگر دیدن
«بهی خانم» با دست و پا و سری
شکسته برای همه عادی شده بود.
«بهی خانم» گفته بود: «نه من و نه
خانواده ام به این وصلت راضی
نبودیم. اما آنقدر آمدند و رفتند تا
که یک روز چشمهایم را باز کردم و
دیدم من زنش شده ام. هفته
اولش هم خوب بود اما بعد شروع
کرد به کتک کاری. دوست دارد
روزی یکدست کتکم بزند و زور
بازویش را به رخم بکشد!»

از آن طرف «آقاعزت»
می گفت: «زدن زن در مثل جهاد با
شیطان است. زنها باید هر روز زور
بازوی مرد را امتحان کنند تا
حساب کار دستشان باشد دست از
پا خطا نکنند.» و وقتی
می پرسیدند: «آخه تو از این زن چه
خطایی دیدی؟» می گفت:
«خطایی سر نزده، سرنزده باشد.
ممکن است بعد خطا کند؛ پس من
باید هر روز آنقدر بزنمش تا فکر
خطا کردن از سرش بیرون برود.
دومندش زن خودمه، اصلاً دوس
دارم بکشمش و استخوانهایش را
له و لورده کنم و جلوی سگها
بیاندازم، به کسی چه مربوطه؟»

و آدمهایی که دلشان می سوخت و
مثل بی بی جلز و ولز می کردند
وقتی به «بهی خانم» می گفتند:
«آخه، تو اگه تا چند وقت دیگه زیر
دست این مرد بمانی نعشت را باید
از این خونه بیرون ببرند، مگه این
مرد چه زوری سر تو دارد و چرا
کاری نمی کنی و …»

در جواب و با لحنی افسرده
می گفت: «چه کاری از دستم
برمی آید؟ قانونی هس ازم حمایت
بکند؟ می گید ازش با پنج بچه
طلاق بگیرم و برگردم زیر بغل
مادرم بنشینم؟ سرنوشت بچه هام
چه می شه؟ این خاکی است که به
سرم شده و باید بسوزم و بسازم و
یا مرده ام را از این خانه ببرند.»

بعضی می گفتند: «این
«عزت» اصلاً مریضه؛ اون از کار و
بارش، اون از خونه اش، او از سر و
وضعشان و خورد و خوراکشان؛ آخه
چه زوری توی سر زن و بچه اش
داره؟» اما بلافاصله خودشان
جواب خودشان را می دادند که:
«مریضه یا غیر مریض وضع از این
قرار است که می بینیم.»

تا اینجای کار را داشته باشید تا
قدری هم از «جاوید پلنگ»
برایتان بگویم. «جاوید پلنگ» یکه
بزن و لوطی آن دور و اطراف و
حوالی بود و کمتر کسی پیدا می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.