پاورپوینت کامل شتر در خواب بیندپنبه دانه … ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شتر در خواب بیندپنبه دانه … ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شتر در خواب بیندپنبه دانه … ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شتر در خواب بیندپنبه دانه … ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۲

سلامی از اعماق دره های خوشبختی و زندگی خوب و
مرفهی که در انتظار ما بود و
سلامی به تعداد همه
اسکناس های سبزی که دستم به
آنها نرسید.

من حالم خیلی خوب نیست،
و هیچ برایم اهمیت ندارد که
حال تو خوب باشد یا نه!

اصلاً به من ارتباطی ندارد
که حال تو خیلی خوب یا اصلاً بد
باشد. ما پولدار شدیم و سر تو که
از وطنت دوری، بی کلاه مانده
است. از اول نامه ام تصمیم
نداشتم که قضیه را لو بدهم، اما
اینقدر هیجان زده شده ام که
نمی توانم مطلب مهمی را که این
ماه رخ داده، نادیده بگیرم. البته
این مطلب مهم برای اولین و
احتمالاً آخرین بار است که در
زندگی مان رخ داده است.

همه ما از این اتفاق آنقدر
خوشحال بودیم که شبانه روز
مشغول برنامه ریزی و اعلام
تصمیم های مختلف شخصی و
خانوادگی بودیم. اما چه فایده؟
خلاصه، چون تو در میان خانه به
دلیل قبول شدن در دانشگاه
دخالتی نخواهی داشت، پس فقط
می توانی از جزئیات قضیه باخبر
و در صورت نیاز فقط کمی
بخندی، اما اجازه دخالت یا احیانا
پشتک و وارو زدن را نخواهی
داشت. خیالت راحت باشد. قضیه
اصلاً مربوط به ازدواج و مسائل
حول و حوش آن نیست. خودت
را درگیر نکن چون به هیچ وجه
به آن پی نخواهی برد.

قضیه از این قرار است که
چند روز پیش آقاجون با لب های
خندان و هیجانی که اصلاً قادر
به کنترل آن نبود به خانه آمد. از
همان بدو ورود در حیاط شروع
به آوازخواندن کرد. همه ما
فهمیده بودیم قضیه از یک جایی
آب می خورد که حسابی نان و
آبدار است. آقاجون هم بعد از
کلی تشریفات و ادا و اصول گفت
که بالاخره بعد از گذشت چند
سال و قرن با وامش موافقت
شده و از فردا اوضاع رو به راه
می شود و خلاصه ما هم به جرگه
پولداران فامیل خواهیم پیوست و
نان مان توی روغن است. از این
خبر همه ما خوشحال شده بودیم
و در پوست خود نمی گنجیدیم.
در واقع آن لحظه برای شنیدن
مبلغ دریافتی وام، حسابی بی تاب
بودیم. آقاجون بعد از کلی نفس
نفس زدن اوراقی را که خیلی
برایش عزیز بود، در آورد و به
همه ما نشان داد. ما، یعنی من و
مامان و داداش کوچیکه بدون
هیچ دلیلی با صدای بلند ذوق
کردیم، در حالی که اصلاً از آن
اوراق سر در نمی آوردیم. خلاصه
بعد از کلی توضیحات در باب
گرفتن وام، آقاجون مبلغ وام را
گفت. همه ما با چشمان
ورقلمبیده از تعجب فریاد زدیم.
البته خیلی هم زیاد نبود ولی
برای ما که هیچ وقت این همه
پول را یکجا توی خانه ندیده
بودیم خیلی جالب بود. آقاجون با
یک میلیون تومان پول به خانه
آمده بود و حالا داشت برای
برنامه های آینده که قرار بود با
یک میلیون تومان خریداری
شود، طرح ارائه می داد. اول از
همه به طرف من و
داداش کوچیکه برگشت و گفت:
«خوب، شماها چی لازم دارید؟»
من و هادی که داشتیم بال در
می آوردیم شروع به حرف زدن
کردیم و هر چه که از بچگی نیاز
داشتیم و نخریده بودیم و یادمان
بود، قطار کردیم. آقاجون هم با
دقت گوش داد بعد گفت: «خوب،
زیاد حرف نزنید. با این پول
می خوام چند تا چاله چوله پر
کنم، قرار نیست از این خرت و
پرت ها بخرم!» بالاخره من و
داداش هادی به آقاجون قول
دادیم که در عرض یک ساعت
عمده ترین نیاز خودمان را اعلام
کنیم. اما من با هادی به نتیجه
نمی رسیدیم. هر کاری که
می کردیم هم فایده نداشت، چون
من مهم ترین نیاز خانواده را یک
عدد کامپیوتر پنتیوم فور می دیدم
ولی داداش هادی به یک
پلی استیشن نیاز فوری داشت، تا
برای دوستانش کلاس بگذارد.
خلاصه قرار شد که به آقاجون
بگوییم و او را در فشار قرار
دهیم. آقاجون هم رگ غیرتش
باد کند و برای بچه هایش
احتیاجات سالم شان را برآورده
کند ولی کور خوانده بودیم و
آقاجون بعد از کلی حرف و حدیث
گفت که پولش برای این طور
موارد خرج نخواهد شد و باید
یک تصمیم قطعی گرفت.

مامان هم که تصمیم گرفته
بود با این پول کمی از اسباب و
اثاثیه تو را خریداری کند، تا
جلوی خانواده همسایه بغلی
یعنی آقای دکتر آینده که اصلاً
معلوم نبود داماد ما خواهد شد یا
نه، کم نیاورد و در این میان،
اصلاً فکر آینده من بیچاره نبود.

خواهر عزیزم، چه دردسرت
بدهم که قضیه به همین جا ختم
نشد و بر سر همه این مسائل
نزاع سختی بین افراد خانواده در
گرفت و خانه با چهار جبهه
مخالف روبه رو شد. آقاجون که
می گفت می خواهم مدل ماشینم
را تغییر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.