پاورپوینت کامل مثنوی عفاف نامه ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مثنوی عفاف نامه ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مثنوی عفاف نامه ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مثنوی عفاف نامه ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۴

سروده مرحوم سید کریم امیری فیروزکوهی

در باره امیری فیروزکوهی (۱۲۸۸ ـ

۱۳۶۳)(۱)(۲)
استاد سید کریم امیری فیروزکوهی
متخلص به «امیر» از شاعران و نویسندگان
به نام ایرانِ اسلامیِ دوره اخیر است.
مهم ترین یادگار این شاعر فرهیخته، دو جلد
دیوان پرارج ایشان است که مشحون از
غزلیات و قصاید و مثنوی های گرانبهاست.
دینداری، تعهد و عشق به امامان، به ویژه
امام رضا (ع) و حضرت صاحب الامر (ع) در
شعر او موج می زند و از وی شخصیتی
متدین، استوار، فهمیده و بزرگوار نشان
می دهد؛ شخصیتی که در اوج فساد و تباهیِ
اخلاقی دوران پهلوی، سرافراز و متدیّن و
وفادار به ارزشهای دینی و میهنی باقی ماند.

وی شرح حال خود را که مشتمل بر
نکات بسیار جالب در باره چگونگی اوضاع
اجتماعی و فرهنگی روزگار کودکی و جوانی و
بلوغ فکری اوست، در مقدمه دیوانش آورده
است. به علاوه، بسیاری از قصاید وی در باره
اشخاص و افراد مختلف معاصرش، به روشنی
می تواند شخصیت بزرگوار او، چهره های مورد
علاقه و دوستانش را که سالها با آنان رفت و
آمد داشته است، نشان دهد. در اینجا، برای
رعایت اختصار گزیده ای از زندگینامه
خودنوشت ایشان را تا آنجا که به سالشمار
زندگیش مربوط می شود، از لابلای همان
نوشته جدا کرده، و برای شناخت بهتر
این شاعر فرزانه تقدیم خوانندگان
ارجمند می کنیم:

نام این گوینده «کریم» و نام خانوادگیم
«امیری» و تخلّصم «امیر» است. به سال
۱۲۸۸ ش در دهکده فرح آباد فیروزکوه از
املاک پدری خود پا به عرصه وجود نهادم.
نسب خاندان ما تا شخص من (از سوی مادر
هم) به سی و چند واسطه به امام عالی مقام
حضرت سید الساجدین علی بن الحسین ـ
صلوات الله علیهما ـ طبق مشجره خانوادگی

می رسد. پدر من مرحوم سید مصطفی قلی،
معروف به امیر عبدالله سوم، ملقب به منتظم
الدوله فرزند سید مصطفی ملقب به منتصر
لشکر و میرپنج سپاه (یعنی امیر پنج هزار
سرباز) از نواده امیر محمد حسین خان دوم
است. بعد از فوت مرحوم میرپنج که تنها پسر
وی بود، در دامن حضانت عم بزرگوار خود
مرحوم مبرور میر سید کریم خان سردار مکرم
بزرگ شد. هفت ساله بودم که پدرم مرا از فرح
آباد به طهران آورد. لدی الورود مرا در مدرسه
سیروس گذاشتند. هنوز چند ماهی از انتقال
به طهران نگذشته بود که پدرم در سنی بین
سی تا سی و پنج سالگی به جهان باقی
شتافت. از آن پس تربیت و قیمومیت من در
عهده نامداری پرهیزکار و دیندار قرار گرفت…
اندکی بعد مادرم هم به تهران آمد و یار و
مددکار او شد. من هم در میان دو مادر
مهربان و خیلی از کنیزکان و نوکران گوش به
فرمان از مدرسه ای به مدرسه دیگر درآمد و
شد بودم. این وضع ادامه داشت تا به مرحله
بلوغ رسیدم. در همان اوان بلوغ بود که
وَجْوُر(۳) خارخار شعر و ذوق ادبی را در خود
احساس کردم و جسته و گریخته مصراعی و
بیتی در رباعی به زبان می آوردم. اولین غزل
خود را که غزلی سیاسی و باب مطالب روز در
غوغای تغییر سلطنت و بحران عواطف مردم
نسبت به اوضاع مملکت بود در روزنامه نسیم
صبا به چاپ رساندم. به سال ۱۳۰۸ به
عضویت ثبت کل اسناد و املاک درآمدم. تا
سال ۱۳۱۴ بیشتر اوقات من به مصاحبت

شعرا و موسیقی دانان از نوازنده و آوازه خوان
می گذشت و کم می شد که موسیقی دانی از پیر
و جوان به طهران آمده باشد و من از دوستی
و معاشرت با او بهره مند نشده باشم. در این
وقت به شاگردی شیخ عبدالنبی پرداختم و تا
سال ۱۳۲۰ ش که درگذشت، شش سالی در
خدمت آن عزیز به تحصیل و استفاده مشغول
بودم تا آن که به فضل الهی درهای توفیق به
روی من گشوده شد و علوم عربیت از صرف
تا علوم بلاغت و منطق و کلام و مقداری
فلسفه و حکمت و فقه و اصول را از آن معلم
جامع بارع فراگرفتم. بعد از آن مدتی شاگردی
سید حسین مجتهد کاشانی (م ۱۳۳۸ ش) را
کردم. در سال ۱۳۱۹ به طور کلی ترک خدمت
کردم. پس از آن ده سالی از سال ۲۶ تا ۳۶
سردفتر اسناد رسمی ش ۷۰ بودم. از طبقه
اساتید، شادروانان مستشار اعظم دانش و
ادیب السلطنه سمیعی متخلص به عطا وملک
الشعرای بهار و وحید دستگردی را به دفعات
زیارت کرده ام و با بهار و وحید انس و الفت و
مراوده و معاشرت داشتم. خدمت کثیری از
علما و فضلا و مجتهدان و محققان عصر نیز
رسیدم. از جمله حضرت سید محمد کاظم
عصار طهرانی و آقا میر سید محمود امام
جمعه زنجانی. با صادق هدایت دوست نزدیک
بودم و بسیار شبها و روزها با آن مرد عزیز هم
صحبتی و همدمی داشتم.

*

مرحوم امیری فیروزکوهی این گزارش را
در دی ماه ۱۳۵۴ در مقدمه مجلد نخست
دیوانش نوشته است. نامبرده، نه سال پس از
آن، در مهرماه سال ۱۳۶۳ درگذشت و در
حضرت عبدالعظیم (ع) به خاک سپرده شد.

همان گونه که از این شرح حال بر
می آید، و تفصیل آن در نوشته خود او آمده،
وی تا سال ۱۳۱۴ به دنبال موسیقی و تفرج
و… بوده است، اما پس از آن، تحولی در وی
پدید آمده و به سراغ علوم ادبی و دینی رفته
سالها در محضر علمای وقت به تحصیل این
علوم مشغول شده است. از وی مقالاتی در
نشریات مختلف به چاپ رسیده و علاوه بر
دیوان، ترجمه مکاتیب نهج البلاغه و ترجمه
نفس المهموم از اوست.(۴)

عفاف نامه

مرحوم استاد سید عبدالکریم امیری
فیروزکوهی، به سال ۱۳۱۳ ش در اوج جوانی
و زمانی که سلطنت پهلوی می رفت تا با
رسمی کردن کشف حجاب و اجباری نمودن
آن، به جنگ با دین و مذهب برود،
منظومه ای تحت عنوان عفاف نامه (۲۳۱
بیت، تهران، مطبعه مهر، ۱۳۱۳) سرود و به
شدت از حجاب و عفاف دفاع کرد. وی به
همراه آن سه منظومه کوتاه و بلند دیگر تحت
عناوین سینما، رمان، و تئاتر سرود و در جمع
در ۲۷ صفحه آن را به چاپ رساند. این دفتر،
همان زمان با مقدمه ای ستایش آمیز از احمد
کسروی به چاپ رسیده است. ما در این جا
عینا تمامی اشعار آن دفتر را نقل می کنیم،(۵)
چرا که غالب اشعار منظومه های پایانی هم به
نوعی مربوط به بحث زن می باشد.

ابتدا مقدمه احمد کسروی را می آوریم تا
روشن شود وی به سال ۱۳۱۳ چه عقایدی
داشته است. این مقدمه به همراه مطالب
دیگری که در آثار کسروی هست، نشان از
نوعی روحیه ضد عادات غربی در او دارد که
کمتر به آن توجه شده است. کسروی از
سالهای ۱۳۱۷ ـ ۱۳۱۸ به بعد، گرایش
اصلاحی خود را از بنیاد دگرگون کرد و
سبب شد تا رو در روی فرهنگ دینی
جامعه وقت خود قرار گیرد. پس در ابتدا
مقدمه کسروی:

* * *

تعلیقه حضرت فاضل نبیل

و محقق جلیل

ابوالفضائل آقای آقا میرزا

سید احمد کسروی:

«کاری در خور آفرین»

شاعر دانشمند آقای امیری، شعرهایی در
باره زنان سروده اند که در این دفتر چه چاپ
خواهد شد. من این شعرها را خوانده از فهم و
دانش گوینده جوان آن در شگفت شدم.

امروز که هیاهوی اروپایی گری در ایران،
هوش و خرد هر پیر و جوان را زیر و رو
ساخته و فهم و دانش درستی برای کسی باز
نگزارده و جوانان بیش از این هنری ندارند که
رُمانی بافته، بر دختران عشق بیاموزند، و یا
شعرهایی سروده زنان را به جِلف کاری
برآغالند، در چنین زمانی، جوانی بدینسان
شعرهای خردمندانه سروده و یک رشته
پندهای دانشمندانه را به رشته نظم
کشیده است.

این خود نمونه ای از آن هوش درست و
سرشت پاک ایرانیان است که امروز این
غوغای ابلهانه اروپایی گری، پرده های سیاه و
کلفت بر روی آن کشیده و آن روز ایران
سرفراز و نامی خواهد گردید که آن هوش و
سرشت ایرانی گری همه این پرده ها را دریده
و به یک سو اندازد و بی پرده و آزاد رشته
اختیار زندگانی را در دست گیرد.

خوشا ایران، آن روزی که ایرانیان هوش
و خرد خود را بکار انداخته نیک و بد جهان را
جز با ترازوی هوش و خرد نسنجند.

خوشا ایران، آن روزی که ایرانیان چشم
از پیروی این و آن پوشیده خودشان با دیده
باز راهی پیش گیرند.

در باره زن و زندگانی او دیگران صدها
سخن گفته اند و این شاعر جوان نیز
سخن هایی سروده. آن گفته ها چون به نام
پیروی اروپا بوده، یاوه ترین گفتارش باید
شمرد. ولی این گفته ها چون از دانش و خرد
خود گوینده تراوش نموده، درخور هر گونه ارج
و بها باید گرفت.

شعر را باید گفت: «سخن آرایی است».
سخن که دیگران آن را ناسنجیده و بی آرایش
می رانند، شاعر آن را سنجیده می راند و
آرایش هایی بر آن می افزاید.

پس شاعر سخن را بهتر از دیگران
می گزارد و از اینجا گفتار او پرارج تر از
گفتارهای دیگران خواهد بود. ولی شاعر باید
دو چیز را فراموش نکرده همیشه در بند آن
دو شرط باشد:

یکی آن که سخن از بهر معنی است و به
خودی خود ارجی ندارد. به عبارت دیگر
سخن برای نشان دادن اندیشه ها و
دریافت هایی است که گوینده در دل دارد و
می کوشد که شنونده را از آن آگاه گرداند. شاعر
نیز باید سخن از بَهْرِ معنی گوید و تا
معنی های در دل او نباشد بیهوده به
سخن آرایی برنخیزد.

دیگر آن که باید آرایش های شاعرانه
سامان جمله بندی ها را به هم نزند و سخن را
نابسامان نگرداند. گذشته از این شعرها،
جاهای خاصی دارد و شاعر نیابد در همه جا
به شعر سرایی برخیزد و سخن آرایی نماید.

در این شعرهای آقای امیری، شرط یکم
درست انجام گرفته و شاعر جوان ما سخن را
از بهر یک رشته معنی های گرانبها سروده
است. شرط دوم نیز به خوبی رعایت شده و
سامان سخن بهم نخورده. نکته آخر بهتر از
همه رعایت گردیده و موضوع زن و زندگانی،
آن از هر باره (کذا) با شعر تناسب دارد. به
ویژه با آن زبردستی که آقای امیری از خود
نشان داده و در یک زمینه راستین و سختی از
راه شعر درآمده و بی آنکه تغییری در زمینه
داده شود، راه را به پایان رسانیده اند.

این ستایشی است که از جنبه شعری بر
این شعرها می توان گزارد.

اما زمینه سخن و موضوع: چون شاعر
هوادار پرده داری زنان است و بارها نام
حجاب را می برد، پیداست که در این
موضوع نظر به آیین اسلام دارد. باید
دانست که به آیین اسلام، دو گونه حجاب بر
زنان است:

یکی آن که زن خود را جز از شوهر خود
پوشیده دارد که جز «گِرده رو» و «دست ها» از
مچ به پایین پیدا نباشد و همه موهای خود را
و سراسر سر و گردن و سینه و تن و ساقها را
بپوشاند و از آرایش و رخت های زیبا در پیش
مردان بیگانه سخت بپرهیزد.

دیگری آن که زن با مردان بیگانه که جز
از شوهر و پدر و برادر و برادرزاده و خواهر
زاده او می باشند آمیزش نکند و چه در بزمها و
انجمنها و چه در کوچه ها و بازارها با آنان
روبرو نگردد و گفتگو ننماید.

این است پرده داری که اسلام بر زنان
واجب کرده. و امروز که ما از چگونگی کار و
زندگی سراسر خاندان های شرقی و غربی
آگاهی ها داریم این به یقین می دانیم که زنان
را چنین پرده داری بهترین نگهبان است و
خود راه دیگری برای پاسداری زن در
پیش نیست.

در این سالهای آخر که دسته دسته
ایرانیان به اروپا رفته بر می گردند و همیشه در
سینماها چگونگی زندگی غربیان نمایش داده
می شود، کسانی از جوانان یا از پیران بدتر از
جوان به هوس افتاده اند که در ایران نیز زنان
با مردان آمیزش های بیباکانه نمایند و در هر
بزم و انجمنی دختران و زنان آراسته و
پیراسته پهلوی مردان بنشینند و بازار کامرانی
و کامگزاری را گرم گردانند. کوتاه سخن آن
باشد که زنان بلهوس و بی باک و هرجایی
عزب هستند و بدینسان راه کامگزاری به
روی آن کسان باز باشد و در راه چنین آرزو و
هوس است که پیاپی زنان را به آزادی
می خوانند و دمادم دختران را به پرده دری بر
می انگیزند. رمان ها نوشته به دختران درس
عشق بازی می آموزند و شعرها سروده زنان را
به بزم های رقص و بدمستی راه می نمایند.
گاهی از کسب آزاد برای زنان سخن می رانند.
گاهی در نکوهش پرده داری چکامه
می سرایند. صد کار می کنند و یک مقصود
بیشتر ندارند و آن درآمدن زنان است به
بزم های کامگزاری(۶) و رقص و بدمستی،
دیگر هیچ. اینان دشمن نام نیک و آبروی
زنان می باشند و با این افسونها بر بدبختی
زنان می کوشند.

آقای امیری شاعر جوان پاکدل ما بر
یکایک گفتارهای این نامردان پاسخ داده و
از همه بهتر نتیجه ای را که یک زنی
از آمیزش با مردان بیگانه در دست
می کند شرح داده اند. چون این نگارش با خود
آن شعرها یکجا چاپ خواهد شد، دیگر حاجت
به گواه آوردن و نقل این شعر و آن شعر
نیست و بیش از این خوانندگان را در این
دیباچه نگاه نمی دارم و در پایان سخن تکرار
می نمایم که این کار آقای امیری در خور
آفرین است.

تهران ـ خرداد ۱۳۱۳ سید احمد کسروی

پاورپوینت کامل مثنوی عفاف نامه ۸۳ اسلاید در PowerPoint

ای زن ای سرو ناز و باغ وجود

نور بخشنده چراغ وجود

ای به تو زنده جان خُرْد و کلان

وِی پدید از تو بر دلال ویران(۷)

در رفاه از تو دوده آدم

در تعب بی تو هر که در عالم

فکر تو دستیار کار همه

کار تو نیز دستیار همه

بر تو قائم نظام هستی ما

در تو ظاهر خداپرستی ما

جان ما زنده در محبّت تو

دل ما شادمان به صحبت تو

عشق تو اصل زندگانی ما

وصل تو عیش جاودانی ما

از وجود تو بودِ ما پیدا(۸)

قدر تو از وجود ما پیدا

زندگی هرچه مختصر گذرد

بی تو آن به که زودتر گذرد

آن که نه طاق آسمان آراست

واین جهان را چون آن جهان آراست

از سر زلف عنبر آسایت

وز لب لعل روح افزایت

بست شیرازه کتاب حیات

ساخت جان دارویی چو آب حیات

تا تو ما را نگاهبان باشی

راحت افزای جسم و جان باشی

* * *

باری ای آیت جمال اِله

وی نماینده جلال اله

ای هنربخش دختر و پسران

وی مهین رهنمای نوسفران

تا تو در راهِ خیر پیش روی

راست رو باش تا زِ رَه نروی

دل ز اندیشِ کج، بری کن و پاک

تا چون گوهر برآیی از دل خاک

پاکی اندوز و راستی آموز

بعد از آن هر چه خواستی آموز

کان که مذهب نهاد و آیین کرد

راستی را ملازم دین کرد

راستی رهنمای آدمی است

راستی منتهای مردمی است

راستی نقش کبریای خداست

کس ندیدم که گم شد از ره راست

زن که با کژی و بدی خو کرد

پرده عافیت به یک سو کرد

زن که با راستیش جنگ افتاد

نقد آیین ز دست خواهد داد

چون ز آیین و کیش روی نهفت

کرد با عصمت آنچه نتوان گفت

پس تو را آنچه راستان گفتند

آنچنان کن که آنچنان گفتند

دل به جز بر بشوی خویش مبند

تا نبینی ز خوی خویش گزند

خانه دل ز غیر شو پرداز

از همه کارها باو پرداز

روی از غیر شوی خویش بپوش

جان فدای تو، روی خویش بپوش

کان که ره زی جهان گشاد تو را

و آن که این رنگ و بوی داد تو را

گفت تا رخ ز این و آن پوشی

چشم از هر که در جهان پوشی

غنچه سان جا کنی به پرده درون

تا نیایی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.