پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۴

دختران بهار / شاهد

براساس خاطره ای از شهید ابراهیم
رجایی

سردیِ اسلحه را زیر دست هایش لمس
کرد. سر از خاکریز که بالا آورد به دورهای دور
چشم دوخت. آفتاب داغ تر از هر روز می تابید
و هُرم گرما همه چیز را در پیش نگاهش
می لرزاند. دو سیاهی لرزان از عمق نشان
اسلحه اش به سوی خاکریز نزدیک می شدند.
انگشت بر ماشه اسلحه فشرد، رگبار. تمام
تنش لرزید و دو سیاهی در برابر دیدگانش بر
خاک فرو غلتیدند. نفسی به آرامی کشید.
خیالش راحت شد و سرش را از خاکریز پایین
آورد و در سنگر نشست. به خشاب های خالی
که در کنارش پراکنده بود نگریست؛ از صبح
همه شان را استفاده کرده بود.

هنوز سپیده صبح سر نزده بود که
همرزمانش رفتند و او مانده بود. باید از تنگه
محافظت می کرد. حرف فرمانده شان را به یاد
آورد، آن وقت که بر شانه اش زده و گفته بود:
«ابراهیم، خاکریز در تیررس توست.»

حالا تنها یک خشاب برایش باقی مانده
بود. آفتاب ظهر سوزان تر از هر روز می تابید و
هیچ کس نبود و او مانده بود. صدای کرکننده
انفجارهای پیاپی در فضا طنین می انداخت.

برگشت و سر از خاکریز بالا آورد. چند
تانک آن سوی دشت صاف میان غبار و دود
می سوختند. شعله های نارنجی و زرد در
نگاهش منعکس شد و دود سیاه رنگ و
غلیظی تا آسمان آبی بی ابر بالا و بالاتر رفت.
چند سیاهی لرزان در هُرم گرمای آفتاب از
تانک ها دور شدند؛ به دور خود چرخیدند و بر
زمین فرو غلتیدند تا شعله های لباس های
سوخته شان را خاموش کنند و دیگر
برنخاستند. آن سوتر در برابر نگاهش، از
عمق غبار و دود چند سیاهی دیگر پیش
می آمدند، تا خاکریز، تا تنگه!

اسلحه اش را بالا آورد و از نشان آن به
سیاهی چشم دوخت که از چپ به راست و از
راست به چپ، مارپیچ به سوی خاکریز پیش
می آمد. انگشت بر ماشه فشرد و ناگهان
وجودش یکباره لرزید و عرق سردی بر چهره
آفتاب خورده اش نشست. دوباره انگشت بر
ماشه فشرد. انگشت هایش، سرد سرد شدند.
آفتاب سوزان تر از هر روز می تابید و
سیاهی های لرزان در هُرم گرمای ظهر
نزدیک تر می شدند. به تندی سر از خاکریز
پایین آورد و به دیواره خاکی سنگر تکیه کرد.
خشاب اسلحه اش را در آورد و نگاهی به آن
انداخت. حفره ای سیاه و توخالی؟! خشاب
خالی از فشنگ بود. مهماتش تمام شده بود.
سر برگرداند. کسی در انتهای خاکریز نبود.
صدای فرمانده در گوشش تکرار شد:
«ابراهیم، حالا همه چیز به تو بستگی دارد.»
دست هایش سست شدند. زمزمه عراقی ها را
می شنید که از آن سوی خاکریز نزدیک و
نزدیک تر می شدند. عبور سریع تیر و ترکش ها
را در بالای سرش احساس می کرد. نفس
نفس می زد. خود را بر دیواره خاکی چسباند و
پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint اش را با دو دست به سینه فشرد.
انگشت هایش چون یخ کرخت شده بودند و
زمزمه عراقی ها را نزدیک تر از هر صدایی
می شنید. حتی نزدیک تر از صدای نفس های
خودش! قلبش تاب تاب می زد؛ گویی
می خواست از میان سینه استخوانی اش
بیرون بجهد. انگشت های پاهایش نیز در
گرمی پوتین های سیاه و خاک آلودش سرد
سرد شده بودند.

برگشت و آرام آرام سر از خاکریز بالا
آورد؛ کسی شلیک کرد. به تندی سرش را از
گلوله ای که به لبه خاکریز خورد، دزدید. خاک
بر سر و صورت خیس از عرقش پاشید. حس
کرد که دیگر کاری از دستش برنمی آید!
چگونه می توانست با پاورپوینت کامل اسلحه خالی ۲۴ اسلاید در PowerPoint در برابر
دشمن بایستد؟! یا باید تسلیم می شد و یا با
دست خالی در برابر دشمن می ایستاد و از
خاکریز محافظت می کرد! چگونه؟! با این فکر
خودش را بیشتر به دیواره خاکی سنگر فشرد.
صدای گام هایی که بر خاک های گود شده
خاکریز کوبیده می شدند؛ بلندتر از هر صدایی،
حتی بلندتر از تیر و ترکش و خمپاره و بلندتر
از نفس های پیاپی و تاب تاب قلبش در
وجودش طنین انداخت.

اسلحه را بر سینه گ