پاورپوینت کامل من چهار آرزو دارم ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من چهار آرزو دارم ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من چهار آرزو دارم ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل من چهار آرزو دارم ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۰

دختران بهار / دیوار
آرزوها

صفحه دیوار آرزوها، سلام.

من منیر هستم و تا حالا
برای هیچ مجله ای نامه
ننوشته ام ولی می خواهم برای
شما نامه ای بنویسم. من کلاس
اول دبیرستان هستم و چهار تا
آرزو دارم. البته آرزوهای من
خیلی زیادند اما فعلاً چهار تا آرزو
در دلم دارم.

آرزوی اول من این است که
پدرم خسیس نباشد و دوست
دارم هیچ پدری خسیس و
پولدوست نباشد بخصوص بابای
خودم که وضعش خیلی خوب و
توپ است اما دستش نمی رود
یک ریال از پولش را برای زن و
بچه اش یا فقیر بیچاره ای خرج
کند. همه آشناها و همسایگان
می دانند پدر من چقدر پولدار و
ثروتمند است لکن به پول هایش
دست نمی زند زیرا می ترسد از
پول هایش کم بشود. به همین
دلیل است دوستانم همیشه به
من می گویند: «منیر، تو چه
بدبختی که یک چنین پدری
داری!» اما به راستی چه کاری از
دست من ساخته است. من که
نمی توانم پدرم را عوض کنم یا
به او دستور بدهم این کار را
بکن، آن کار را نکن یا پولدوست
نباش و برای بچه ات پول خرج
کن.

همین عید امسال پدرم
نمی خواست برایم رخت و لباس
بخرد چون معتقد بود لباس های
سال پیشم هنوز نو است. من
آنقدر گریه کردم که فکر می کنم
اشکم یک کاسه پر شد. بعد به
فکرم زد از خانه مان فرار کنم و
خودم را نجات بدهم اما قبلش
رفتم پیش شهره که یک بار فرار
کرده بود. به او گفتم می خواهم
چه کار کنم اما او با من مخالفت
کرد و بهم گفت دختر این کار را
نکن که بدبخت می شوی. بعدش
من گریه کردم و او نیز با من گریه
کرد و گفت پیش بابایت بمانی و
بسوزی و بسازی بهتر است تا
آواره کوچه و خیابان ها بشوی و
هزار بلا سرت بیاید. من نیز
فکرم را به کار بردم و حرفش را
قبول کردم و فرار نکردم اما مثل
اینکه بابا بوهایی برده بود چون
یک جورهایی عصبانی و با غیظ
نگاهم می کرد و باهام تا یک
هفته حرف نمی زد. عید که آمد و
رفت با من آشتی کرد و حرف زد
ولی لباس عید برایم نخرید که
نخرید.

آرزوی دوم من این است که
کاشکی مادرم خسیس نبود و
کمی از پول هایش را برای من
خرج می کرد. مامان من از آن
مایه دارهاست. بهش ارث زیادی
رسیده. کار هم می کند. من
می دانم پولش از بابا هم بیشتر
است اما او هم مثل بابا جانش به
پولش بسته است. او هم جانش
در می رود برای پول. حتی فکر
می کنم آرزو دارد من نباشم تا
مجبور نباشد گاهی پول توجیبی
بهم بدهد. خیلی دوست دار