پاورپوینت کامل سیندرلا و احضار ارواح ۳۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیندرلا و احضار ارواح ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیندرلا و احضار ارواح ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیندرلا و احضار ارواح ۳۹ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۰۶
دختران بهار / لبخند
با سلام خدمت خواهر
ارجمندم که روزگاری است در
غربت به سر می بری تا انتظار به
سر آید و با سلامت به آغوش
پرمهر و محبت خانواده برگردی!
اگر از احوالات ما بخواهی،
همه خوبیم و به سلامتی و
میمنت مشغول گذراندن زندگی
در بهترین درجات عالیه هستیم؛
چرا که اوضاع بر وفق مراد است
و هیچ کس مشکلی ندارد و حتی
از دوری شما هم ملالی به خاطر
مبارک مان نیست. تازه خبر
نداری که همه عزادارند که وقتی
پایان امسال به آغوش داغ
خانواده برگردی با تو و وضعیت
جدید تو چه کنند! چرا که حتما با
مدرک به درد نخوری که به
عنوان تحفه به خانه می آوری،
کلی افاده و ادا و اصول هم داری!
البته ناراحت نباش چرا که بعد از
مدتی خودت هم می فهمی که
خبری نیست و چندان تغییراتی
در تو پدید نیامده است. به هر
حال امیدوارم فقط افسرده نشوی
چرا که احتمال این مشکل زیاد
است.
راستی در نامه ات نوشته
بودی در همان شهر غریب قرار
است کاری برایت پیدا شود و …
از همین حالا بگویم که رگ
غیرت آقاجون به جوش آمده و
حسابی از این قضیه ناراحت
است. گاهی اوقات هم می گوید:
«من احتیاجی ندارم دخترام کار
کنن فقط می خوام درس بخونن
که فهمیده تر بشن، همین!» اما
خودمانیم من و تو که می دانیم
آقاجون روی کار آینده ما و پول
آخر ماه و هزار مزیت از جمله
بیمه و تسهیلات و وام چقدر
حساب کرده است؛ البته داخل
شهر خودمان و گرنه آقاجون
همان شعاری را که نوشتم ادامه
خواهد داد و تو هم مجبوری بار و
بندیلت را جمع کنی و خرامان
خرامان برگردی.
راستش را هم بخواهی،
درس خواندن با کار کردن در یک
شهر دیگر خیلی تفاوت دارد. این
مقدمه را هم که نوشتم و تو
خواندی برای این است که احیانا
دنبال کار نباشی تا دَرست تمام
شود و برگردی و گرنه آقاجون مرا
از رفتن به دانشگاه منع خواهد
کرد. آن هم به دلیل ناخلف بودن
تو! گرچه من از همین حالا با
همه اتمام حجت کرده ام که به
هیچ وجه و در هیچ شرایطی سر
کار نخواهم رفت و به آینده کاری
نمی اندیشم و فقط در صدد
اضافه کردن به اطلاعاتم هستم.
بگذریم! مامان برایت انواع
سبزی ها را آماده کرده تا به
صورت بسته بندی در اولین
فرصت به تو برساند، اما یک
نصیحت خواهرانه با تو دارم، آن
هم اینکه سعی کن از این
سبزی ها برای دوستانت غذا
درست نکنی تا مثل دفعه قبل که
در خوابگاه مهمانی دادی، دو سه
نفر را راهیِ بیمارستان کنی.
خلاصه دست از این طور کارها
بردار. آدمی که هنر ندارد مجبور
نیست که خودش را به آب و
آتش بزند و دو سه نفر را بدبخت
کند.
خوب! مقدمه چینی دیگر
تمام شد و باید برویم سر اصل
ماجرا که مربوط می شود به
دومین ماه از فصل بهار. این
جریان را برایت می نویسم تا
بخوانی و لذت ببری و بر من دو
صد آفرین بگویی که تا به حال
تو را از هیچ اتفاقی بی خبر
نگذاشته ام.
دو هفته پیش آقاجون یک
خانم و آقا را که اظهار می کردند
در چند کوچه بالاتر از کوچه ما
زندگی می کنند، سوار کرده بود و
به منزل شان رسانده بود. اما نکته
مهمی که رخ داده بود این بود که
یک لنگه کفش زنانه بعد از رفتن
آنها در ماشین جا مانده بود و
آقاجون معتقد بود که این لنگه
کفش حتما برای مسافرهای
اخیرش بوده، چون قبل از آن،
کف ماشین را به دلایلی تمیز
نموده بود. القصه این لنگه کفش
که تقریبا نو هم بود، جریانی در
خانواده ما به وجود آورد. داداش
هادی لنگه کفش را برداشت و
گفت: «صاحب این لنگه کفش
حتما سیندرلاس! من باید برم از
دست نامادری اش نجاتش
بدم!» و واقعا هم همین بساط
پیش آمد و آقاجون و داداش
هادی دنبال پیدا کردن صاحب
لنگه کفش بودند، چرا که آقاجون
بهانه می آورد که این خانواده در
نزدیکی ما زندگی می کنند و
ممکن است چشم شان توی
چشم ما بیفتد و خیلی زشت
است، گرچه بیشتر به فکر این
بود که جواب کنجکاوی اش را
بدهد. اما من چند مسئله مطرح
کردم که هیچ کدام قادر به حل
آنها نبودند و بیشتر کنجکاو
شدند.
اولین مسئله این بود که چرا
این خانواده نسبتا محترم
خودشان دنبال کفش مورد نظر
نمی آیند، دومین مسئله هم این
بود که مگر می شود یک نفر
کفشش را داخل ماشین جا
گذاشته و خودش نفهمد و تازه
پیاده شود و برود. آقاجون و
مامان و داداش هادی به خاطر
حل این مسائل به فکر افتادند اما
نتوانستند آنها را حل کنند.
فرضیه هایی هم داده شد ولی به
جایی نرسید. ناچار از آقاجون
بازجویی به عمل آمد که طی این
بازجویی ها فهمیدیم خانواده لنگه
کفش بسیار هیجان زده بودند و با
اصرار زیاد از آقاجون می خواستند
که آنها را با سرعت به خانه
برساند و احتمالاً در همین حین
بوده که لنگه کفش از پای خانم
در آمده و او به خاطر عجله و
هیجانی که داشته دیگر به فکر
آن نیفتاده که آن را پیدا کرده و
بپوشد. نهایتا من به این نتیجه
رسیدم که با توجه به شرایط و
قراین موجود و همچنین با
استناد به داستان زیبای سیندرلا
این طور استنباط می شود که
احتمالاً مسافران تحت تأثیر یک
موضوع مبهم، وحشت زده و
عجول بودند و به همین دلیل از
خیر لنگه کفش مورد نظر
گذشتند.
طی بازجویی های به عمل
آمده و نظرخواهی از اعضای
خانواده تصمیم بر آن شد که یک
روز آقاجون، من و مامان را به
منزل سوژه برساند و ما طی یک
عملیات کوتاه، لنگه کفش را
تحویل داده و سر از کار عجیب و
غریب آنها دربیاوریم.
بعد از دو روز و اندی که خانه
با هوش و حواس آقاجون کاملاً
شناسایی شد، مأموریت من و
مامان به انجام رسید. البته مامان
چندان موافق نبود که این مسئله
انجام بگیرد و می گفت که مسئله
را خیلی بزرگ کرده ایم؛ اما به
دلیل اصرار زیاد من که مایل
بودم یک سیندرلای دیگر را
بشناسم به طرف خانه به راه
افتادیم. داداش هادی هم به
مامان نصیحت کرده بود که شاید
این خانواده یک پسر خوب و آقا
داشته باشند که در حد
شاهزاده ای ارزشمند باشد و
بتواند حلقه دامادی خانواده ما را
در گوش کند. خلاصه رفتیم و
خانواده سیندرلا را دیدیم، البته
در این خانه زن و شوهری بودند
و هیچ خبری از نامادری و
خواهران زورگو و بدبختی نبود.
محیط خانه عجی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 