پاورپوینت کامل خانه امنی برای آرزوها ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خانه امنی برای آرزوها ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خانه امنی برای آرزوها ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خانه امنی برای آرزوها ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۰۲

دختران بهار /

راه و بیراه

نام: م.م. ۱۶ ساله

جرم: فرار و روابط گناه آلود

درِ خانه را آرام می بندد و به
سرعت به سمت خیابان می رود.
هنوز درست نمی داند مقصدش
کجاست و می خواهد به کجا برود.
فقط به سرعت سوار تاکسی
می شود. دلهره ای که در خانه
همراهش بود، فروکش می کند. از
پشت شیشه های کدر ماشین
پشت سرش را نگاه می کند. همه
چیز عادی است و هیچ کس
دنبال او نیست. نفس راحتی
می کشد و سر اولین خیابانی که
منتهی به جاده اصلی شهر است
پیاده می شود. روسری اش را
محکم می کند و به سرعت سوار
ماشین دیگری می شود. هنوز
احساس بدی دارد. دلش
می خواهد زودتر از خیابان ها و
کوچه ها بگذرد و خودش را در
اتوبان بزرگ خارج از شهر ببیند.
دلش می خواهد از همه دنیا فرار
کند. فرار، تنها کلمه ای که
مدت هاست به آن فکر می کند. تا
ماشین به جاده اصلی برسد و
وارد پایانه مسافربری شود، وقت
دارد؛ پس وسایل داخل کیفش را
نگاه می کند تا مطمئن شود
چیزی جا نگذاشته؛ شناسنامه،
کیف، وسایل ضروری، یک بسته
اسکناس صدهزار تومانی که از
کیف پدرش برداشته و دو عدد
النگوی طلا که یادگار یک اشتباه
است. تنها اشتباهی که خودش
در آن هیچ دخالتی نداشت اما
قربانی شد. هنوز هم ته دلش
احساس بدی دارد. می ترسد
پیدایش کنند و دوباره برگردد به
همان روزهای تلخ و ناگوار! به
همان روزها که نفس کشیدن هم
برایش مشکل بود. صدای خنده
بلند راننده، دخترک را از فکر
بیرون می کشد. با ترس و لرز
اطرافش را نگاه می کند. همه چیز
عادی است، مردم مثل همه
روزها مشغول رفت و آمدند و
دخترک فکر می کند فقط اوست
که از همه چیز خسته شده و باید
فرار کند.

وقتی اتوبوس های خارج
شهری را می بیند، احساس
رضایت در وجودش موج می زند.
به سرعت به سمت یکی از
باجه های بلیط فروشی می رود و با
ترس بلیط مشهد را می گیرد.
خودش هم نمی داند چرا. شاید به
خاطر اینکه حداقل با چند سفری
که قبلاً به آنجا داشته با در و
دیوارش آشناست. در گوشه ای از
سالن انتظار می نشیند و تا جایی
که می تواند روسری اش را پایین
می آورد تا چهره اش را مخفی
کند. حتی جرئت نگاه کردن به
آدم هایی که با عجله می روند و
می آیند را ندارد. دوباره غرق در
فکر می شود. به روزگار قبل فکر
می کند. شاید می خواهد با مرور
آنها دلیل موجهی برای کارش
پیدا کند. با اینکه می داند کوهی از
مشکلات هم نمی تواند دلیل
محکمی برای فرار یک دختر از
خانه باشد؛ کاری که ناخودآگاه او
را یک مجرم نشان می دهد. با
این حال دلگرمی خوبی است که
فکر کند حق دارد با وجود
سختگیری های پدرش و
طعنه هایی که از مادرش
می شنود، بار سفرش را ببندد و
برود.

درست دو سال پیش بود،
تازه چهارده سالش شده بود.
وقتی از مدرسه راهنمایی نزدیک
خانه شان برمی گشت، مادرش را
دید که در نهایت شادی به سوی
او می آید. پا که به خانه گذاشت
همه چیز را فهمید. باز هم بدون
او تصمیم گیری انجام شده و قرار
بود دخترک بدون اینکه بداند
بزرگ شده یا نه پای سفره عقد
مردی بنشیند که پدر او را از
قدیم می شناخت. مادر اصرار
داشت که زودتر دخترش را شوهر
بدهد. به خیال خودش
می خواست روی فامیل را کم کند
و مخصوصا به هوویش که در
شهر دیگری زندگی می کرد،
نشان بدهد که او هم عُرضه
داماددار شدن را دارد و می تواند
دخترش را به خانه بخت بفرستد.
مادر همیشه در حال مقابله به
مثل بود. هر طور که می توانست
با رقیب همیشگی زندگی اش
مسابقه می داد و مبارزه می کرد.
حالا هم که مدت ها بود دختر
هوویش ازدواج کرده بود و مادر
در این زمینه چیزی از رقیب کم
داشت.

دخترک با درخواست مادر و
پدر مخالفتی نکرد. فکر می کرد
وارد دنیای زیبایی می شود. فکر
می کرد به خانه ای پا می گذارد که
دیگر خبری از ناراحتی و مقایسه
و جر و بحث نخواهد بود. همه
خیالاتش دور کسی می گشت که
قرار بود زندگی جدیدی را برای
او رقم بزند. همه چیز انجام شد.
صدای «بله» دخترک که بلند شد،
صدای هیاهو و شادی خانه را پر
کرد. هدیه ها پشت سر هم
می رسید. لباس، طلا، کفش،
کیف! و دخترک گمان می کرد
زندگی بهتر از این وجود ندارد. اما
کم کم شروع شد. مادر انتظار
زیادی از داماد جوانش داشت، با
سختگیری ها و بهانه های
مختلف دامادش را به باد ناسزا
می گرفت و او را تهدید می کرد که
اگر نظرش را انجام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.