پاورپوینت کامل پیتر چک ۴۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیتر چک ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیتر چک ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پیتر چک ۴۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۲

خانواده آقای «شیقه نشان پمادلویی» عبارتند از خود ایشان
یعنی آقای «فیتوس شیقه نشان پمادلویی» خانم شان، خانم «بیدمشک پردرآوردیان» و
بچه هایشان «کرم» و «کارامل».

آقای «شیقه نشان پمادلویی» مرد خوب، سنگین و خانواده دوستی
است و آنچه در توان داشت در طَبَق اخلاص می گذاشت و چون پادویی پاسوخته جهت
رفاه حال خانواده اش حاضر به پادویی نیز بود. ناگفته نماند نمی توان وی را در
زمره مردان زن ذلیل دانست و لکن به زنش و برآورده شدن درخواست های او سعی و
توجهی جدی و چشمگیر داشت.

با این وجود آن مرد خانواده دوست و مهربان کلاً دارای دو
اشکال ماهوی بود ـ پیشاپیش خاطرنشان سازیم این اشکالات چنان ناچیز و بی اهمیتند
که حتی می توان از آنها صرف نظر کرده و یا آنها را نادیده گرفت ـ اشکال اول وی
سنگینی وزنش بود که همین امر کوچک مشکلات عدیده ارتباطی برایش به وجود آورده
بودند ـ بارها آشنایان و دوستان نزدیک به شوخی به وی می گفتند کاش به جای
سنگین وزن مثلاً پر وزن بود منتها تا کنون یک بار زنش وزنش را به رخش نکشیده و
بر عکس هر جا نشسته تعریف وزانتش را کرده ـ دوم به قول خارجکی ها «میکس بودنش»
یا به قول قدیمی ها «گیج و گول و گنگ بودنش» و به قول امروزی ها «قاطی داشتنش»
است که گاهی حسابی حال خانواده اش ـ و بخصوص زنش ـ را می گیرد.

زنش، خانم «بیدمشک پردرآوردیان» زن نیک و کدبانویی است و از
هیچ گونه فداکاری در حق خانواده اش مضایقه ای نداشته، لکن او نیز دارای دو
اشکال همچی بفهمی نفهمی اساسی و غیر اساسی می باشد.

اشکال اول آنکه بسیار بسیار لاغر می باشد و از فرط لاغری به
مانند نی قلیان می ماند ـ این را بسیاری در گوشی پچ پچ داشته اند ـ جالب آنکه
شوهرش لاغری او را یک حُسن دانسته و آن را نشانه کلسترول پایین و قند و
اسیداوریک متعادل قلمداد کرده و پُزش را می دهد زنش نیازی به رفتن به کلاس یوگا
ندارد و به همین دلیل خرج و مخارج اضافی روی دستش نمی گذارد.

از عیب اول که بگذریم به عیب دوم می رسیم که بد جوری توی
ذوق می زند و شأنیت خانم «بیدمشک» را تنزل می دهد و آن چیزی نیست جز بدزبانی
او.

این خانم عادت کرده در اول هر جمله ای از الفاظی همچون «خاک
بر سر»، «بره گم شه»، «ذلیل مرده»، «قندیل بسته»، «عوضی»، «بی شعور»، «مرده شور
برده» و غیره بهره جوید. با این حال هر کدام از این کلمات غیر مؤدبانه به هنگام
خروج از دهان خانم «پردرآوردیان» گرفتار دگردیسی شده و به شکلی دیگر بر شنونده
ظاهر می شدند. به عنوان نمونه او هیچ گاه نمی گفت «خاک بر سر» بلکه از عبارت
«خاکروبه برف روب» استفاده می کرد مثلاً اگر می خواست بگوید «خاک بر سرش کنن»
می گفت «خاکروبه برف روبش کنن» یا به جای عبارت «برو گمشو» از لفظ «بلو گمباد»
سود می جست. به همین ترتیب به جای عبارت نامأنوس «قندیل بسته» از عبارت «قولنج
پسته» و به جای «عوضی» از لفظ «عم قزی»، به جای «بی شعور» از کلمه «پیش مور»
استفاده کرده و عبارت «روشور خورده» را به جای «مرده شور برده» به کار می گرفت.

القصه، از این زن و شوهر که بگذریم به «کرم» دوازده ساله به
عنوان برادر بزرگ تر می رسیم. بچه ای که با استناد به ضرب المثل «پسر کو ندارد
نشان از پدر»، «کپی برابر اصل» پدرش می باشد. چون ستون پهن و ستبر، چون پای فیل
محکم و پابرجا و چون زاغ سیاه و سوخته است. چشم هایش فقط دو نقطه اند که باید
بگردی توی صورتش پیدایشان بکنی و دهانی بزرگ با یک بینی پخ.

«کرم» به دلیل سنگینی اش همواره با دستانی باز گشاد گشاد
راه می رود و در بیرون از خانه از طرف دوستان با القابی همچون «خیکی» و «گامبو»
مورد لطف و عنایت است.

خواهرش «کارامل» کمابیش از وضعیت مشابهی برخوردار می باشد.
یازده سالش است و با استناد به ضرب المثل «دختر کو ندارد نشان از مامان»، «کپ»
مادرش بوده من حیث المجموع ضرب المثل فوق الذکر را خدشه دار نمی سازد. شدیدا
لاغر و استخوانی، با صورتی دراز و کشیده پیشانی بلند و دماغی قوزدار.

باری، این خلاصه ای بود از شرح حال و وضع خانواده
«شیقه نشان پمادلویی». آنها از زندگی شان رضایت داشتند و به آنچه داشتند قانع
بودند. نه بریز و بپاشی داشتند و نه غم و غصه آنچنانی. اگر بود می خوردند و غم
آنچه را نداشتند نمی خوردند. در واقع آقای خانه تمام تلاشش را می کرد تا
خانواده اش در رفاه و آسوده باشند و بقیه اعضای خانواده نیز چون زحمات آقایشان
را می دیدند دور «زیاده خواهی» را خط گرفته بودند. به نحوی که حتی یک بار هم
اعتراض نکردند «در این خانه فسقلی به ستوه آمدیم» هر چند که حق داشتند و زندگی
در آپارتمانی ۵۲ متری برای آن خانواده چهار نفره سخت عذاب آور و طاقت کش بود و
به قول خاله بزرگ «کارامل» مایه تنگی نفس می شد. به علاوه، تبعات کمبود جا و
زندگی آپارتمانی خود از مسائل قابل تأمل و اعتنا می باشد. مثالش همین اتفاقی که
چند وقت پیش برای این خانواده محترم افتاد.

یک روز «بیدمشک» خانم که از نادر اوقات فراغتش سود جسته و
صفحاتی از یک کتاب تربیتی در باره چگونگی رفتار و برخورد با نوجوانان خوانده
بود: شب وقتی شوهرش به خانه برگشت با ملاطفت پرسید: «فیتوس جان، از تو سؤالی
دارم. حالش را داری بشنوی تا اگر بعدا حالش را داشتی جوابش را پس بدهی؟»

شوهرش با لبخند ملیحی جواب داد: «بیدمشک جانم، من همیشه
برای تو که شیرین تر از جانم می باشی وقت دارم حتی اگر خسته و مانده و کوفته
باشم. پس هر چه سریع تر سؤالت را مطرح کن که می خواهم بروم بخوابم.»

«بیدمشک» متقابلاً نگاهی سپاسگزارانه به شوهرش انداخته
پرسید: «به نظر تو سن نوجوانی از کی شروع می شود؟» این سؤالی روشن و صریح بود
اما بدبختانه جواب آن را «فیتوس» نمی دانست. با دستپاچگی به کله اش فشار آورد
تا پاسخی بیابد اما جوابی به ذهنش نمی آمد. در این حال با استیصال به اطرافش
نگریست. کمی دورتر نگاهش افتاد به «کرم» ـ که خود را زده بود به آن راه یعنی
گوش نمی دهد ـ که در یک دستش «لواشک» و در دست دیگرش «چیپس» بوده و بی وقفه
می لمباند. ناگهان چیزی به یادش آمده و لبخندی گوشه لبش سبز شد: «۱۲ سال!»
«بیدمشک»خانم با تحسین و تعجب شوهرش را نگریست «یعنی واقعا این طور است؟»

ـ چی؟

ـ اینکه تو گفتی.

ـ من چی گفتم؟

ـ گفتی ۱۲ سالگی اول نوجوانی است!

«فیتوس» به حالت قاطی کردن افتاده خواست حرفش را عوض کند و
مثلاً بگوید سی و چهار سالگی اول نوجوانی است اما لحظه ای بعد نظرش عوض شده
انگار با خودش حرف می زند زیر لبی گفت: «دوازده سالگی … آره، آره … دوازده
سالگی.»

زنش با صدای بلند پرسید: «مطمئنی، مطمئن مطمئن!»

آقای «شیقه نشان پمادلویی» که هنوز در همان فاز بود ـ
معمولاً مرحله گیج بازی اش دو سه دقیقه ای طول می کشید ـ زیر لب ادامه داد:
«آره، چرا که نه، آره.»

چشم های «بیدمشک» خانم گرد شدند «وای نه، خاکروبه برف روبم
شه، حالا من چکار کنم، پاشم برم خودم را آماده کنم.»

«فیتوس» که کم کم داشت از حالت «میکسی» خارج می شد متعجبانه
پرسید: «ببینم، حالا مگه طوری شده؟»

زنش در وضعیت «اسلوموشن» معنی دار نگاهش را بر پسرش ـ که
همچنان م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.