پاورپوینت کامل فصل شکفتن; من نغمه زندگی را می شنوم ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فصل شکفتن; من نغمه زندگی را می شنوم ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل شکفتن; من نغمه زندگی را می شنوم ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل شکفتن; من نغمه زندگی را می شنوم ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۲

باز هم نفس زنان به خانه می رسم، در را که می بندم اشک هایم
سرازیر می شود. در اتاقم را باز می کنم و داخل می روم. دلم می خواهد همه درهای
پشت سرم را ببندم و خودم را زندانی کنم، اما حیف که اتاقم، کلید ندارد و درش
باید باز بماند. همین چیزهاست که آزارم می دهد و ناراحتم می کند. مادر کلید
اتاقم را برداشته تا در مواقعی که لازم است داخل بیاید و نگران من نباشد.

پرده ها را می کشم و برق اتاق را خاموش می کنم، دلم
نمی خواهد کسی خلوتم را بر هم بزند. از خودم ناراحتم، از وجودم، از اینکه
نمی توانم مثل دیگران باشم و از خودم دفاع کنم، از اینکه همیشه سکوت را می شنوم
و هیچ صدایی نمی شنوم. دوست ندارم حتی یک بار دیگر پایم را از اتاق بیرون
بگذارم و به قول مادر با اعتماد به نفس در خیابان ها قدم بزنم و کارهای خودم را
انجام بدهم. با خودم فکر می کنم من که عادی نیستم پس لزومی ندارد که به دیگران
این را القا کنم. باید خودم را همین طور که هستم قبول کنم نه آن طور که
می خواهم باشم.

خیلی خسته ام، از اینکه نمی توانم مثل دیگران باشم خسته ام!
من که مثل دیگران فکر می کنم، راه می روم می خندم و گریه می کنم چرا نباید مثل
بقیه حرف بزنم و بشنوم، چرا نباید مثل بقیه احساساتم را بروز بدهم، چقدر دستانم
را برای رساندن منطورم تکان بدهم و منتظر و نگران باشم از اینکه آیا منظورم را
می فهمند یا نه؟

دلم می خواهد فریاد بزنم و رشته هایی که حنجره ام را اسیر
کرده پاره کنم، اما صدای فریادم هم عادی نیست و انگار همه قدرتم را می گیرد.

دستی روی شانه ام می خورد، باز هم از گرمای آن می فهمم مادر
است. نگاهش نمی کنم، دستش را زیر چانه ام می گیرد و صورتم را بالا می آورد،
نمی دانم چه احساسی دارد، شاید او هم از دست دخترش که هر روز به یک بهانه درها
را می بندد و پرده ها را می کشد خسته شده، شاید او هم دلش می خواست دخترش سالم
و سرحال باشد و وقتی وارد خانه می شود با سر و صدا خانه را پر از شادی کند.
شاید هم به قول خودش من برای او از هر دختر سالمی با ارزش تر باشم و او نقصی در
من نبیند، اما برای من کافی نیست، دلم می خواهد سالم باشم و وقتی پا به خیابان
می گذارم نگران نباشم که آیا کسی حرف مرا می فهمد یا نه؟ نمی خواهم وقتی خرید
می کنم خنده های آرام و پچ پچ ها را ببینم و سکوت کنم یا گاهی نگاه تمسخرآمیز
دیگران را ببینم و خم به ابرو نیاورم.

همه اینها را به مادر گفتم، بعد هم توضیح دادم که اگر یک
روز دست هایم را از دست بدهم چه چیزی برای رفع نیازهایم می ماند؟ پس آن قدرها
هم که مادر می گفت زندگیم عادی نبود.

مادر مثل یک فرشته دست هایم را که پشت سر هم حرکت می کند در
دستانش می گیرد بعد هم اشک هایم را پاک می کند و سعی می کند آرامم کند اما دلم
نمی خواهد به حرف هایش گوش بدهم، می خواهم همین جا بنشینم و گریه کنم به حال
خودم به حال مادر بیچاره ام که هر بار سعی می کند مرا امیدوار کند و نمی تواند
و هر بار با هر بهانه ای تمام کوهی که ساخته فرو می ریزم به حال پدر که با تمام
سعی و تلاشش مرا به آن سوی شهر می برد تا درس بخوانم و افسرده و ناتوان نمانم.

حالا هم می خواهم همین جا بمانم و آنقدر فریاد بزنم تا
عقده های درونم بیرون بریزد و گره زبانم باز شود. من هم انسانم و دلم می خواهد
مثل بقیه باشم، صدای پدرم را وقتی که می خندد و حرف می زند بشنوم، برای اولین
کلمه قشنگی که دختر کوچک خواهرم بر زبان می آورد، ذوق کنم و بر صورتش بوسه
بزنم. با تُن صدای مادرم آشنا باشم و با صدای بلند، شعر بخوانم. حرف بزنم،
بخندم! دلم می خواهد بدون اینکه دستانم را حرکت دهم و نگاه کنم، حرف بزنم، اما
هیچ کس نمی تواند حس مرا بفهمد وقتی که عید می شود و همه تبریک گویان به سمت
همدیگر می روند و من فقط اشاره می کنم. هیچ عیدی هم مرا از سکوتم بیرون
نمی کشد.

هیچ کس نمی تواند بفهمد چقدر دلم می خواهد موسیقی ها را
بشنوم، صدای شرشر آب را و هزار صدای دلنشین دیگر را که همه می شنوند. دوست دارم
مثل بقیه در خیابان با دوستانم حرف بزنم و هیچ کس هم به طرف ما جلب نشود، دوست
ندارم دیگران همان هایی که از حال و روزم بی خبرند به جای اینکه دردم را کم
کنند به آن اضافه کنند و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.