پاورپوینت کامل افتخارات داشتن یک دختر خوب ۳۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل افتخارات داشتن یک دختر خوب ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افتخارات داشتن یک دختر خوب ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

---

بخشی از متن پاورپوینت کامل افتخارات داشتن یک دختر خوب ۳۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۰۸

پس قدر خودت را بدان که خیلی موقع خوبی است و در نهایت
دلخوشی هستی. در واقع همین روزهاست که همه ما قدر مامان زحمتکش و مهربان و
دلسوزمان را

می فهمیم اما حیف که در رفتارمان هیچ تغییری حاصل نمی شود
خلاصه این هم درد دلی بود بسیار پر سوز و گذاز که در جای خود به شرح آن خواهم
پرداخت.

حالا بپردازیم به احوالات خانه! از آقاجون چه خبر با
قیمت های داغ بازار، و جهیزیه خریدن برای دختری پر توقع چون جنابعالی! آقاجون
هنوز هم از بازار و کرایه تاکسی و

کمبود بودجه می نالد یا بالاخره تسلیم شده و فهمیده است
دختر به خانواده اعیان و اشراف دادن چه مشکلاتی دارد؟ به هر حال امیدوارم همه
چیز رو به راه شود و حداقل بتوانی با جهیزیه ات سربلند شوی چرا که از لحاظ تو
گویا ثروت بهتر از علم است.

مامان چه می کند؟ هنوز هم لیست جهیزیه ات را از خاله ها و
زن دایی ها می گیرد و این کاسه آن کاسه می کند تا بهتر از آنها بتواند خرید
کند؟ لابد برای هر تکه ای که می خرد آشی پخته و فامیل را دعوت می کند تا چشم
همه را کور کند. از قول من به مامان جان بگو یک دختر بیچاره دیگر هم دارد که
مدام خون دل می خورد و می ترسد پول کم بیاورند و او را خدای ناکرده بی جهیزیه
از خانه بیرون کنند! بگو اینقدر ریخت و پاش نیاز نیست دختر باید هنرمند باشد،
مایکروفر، زودپز، بخارپز، ساندویچ ساز و غذاساز که هنر نمی آفریند جانم! به هر
حال از ما گفتن بود و از شما نشنیدن! حداقل این چند وقت را صرف یادگیری کارهای
خانه بنما تا کمی آشپزی ات خوب شود و بدون هنر کدبانوگری از خانه پدریت بیرون
نروی. در این مورد به فکر خودت نیستی، به فکر من باش، یکهو دیدی بعد از ازدواجت
یک آدم با شخصیتی تا فهمید عروس، خواهر دارد، به دنبال ازدواج پر خیر و برکت با
من افتاد، اما به واسطه بی هنری تو به اشتباه کرده و قضیه را به من هم تعمیم
دهد و منصرف شود؛ آن وقت کسی که اینجا ضرر کرده چه کسی است؟ تو که بارت را
بسته ای و به قول معروف خرت از پل گذشته، من می مانم و هنرهایی که دارم و کسی
نمی بیند و ناشناخته می مانم، خودت هم کمی فکر کن. انصافا وجدان درد نمی گیری و
راحت به زندگیت ادامه می دهی؟

با برادر یکی یکدانه مان چه می کنی؟ هنوز بین او و داماد
خانواده شکرآب است؟

از من می شنوی سعی کن این رابطه را به دوستی و علاقه مبدل
کنی چرا که در آینده حتما به دردت می خورد و گاهی از کارهایت گره گشایی می شود،
به هر حال خودت می دانی دوران نوجوانی چه دورانی است و نباید از داداش هادی
کوچک که حالا بزرگ شده توقع زیادی داشت.

واقعا باید چشم هایت را باز کنی و خوب نصیحت ها و
دلسوزی های مرا ببینی و قدر بدانی که این قدر به فکر زندگی و احوالات تو و
خانواده هستم. تازه محققان کلی آمار گرفته اند و به این نتیجه رسیده اند که از
میان هر ده هزار نفر دختری که متولد می شود تنها یک نفرشان مثل من دلسوز و
مهربان و پر انرژی و مثبت و خلاصه عالی عالی است!

پس به همگی اعلام کن قدر من را بدانند و وقتی برمی گردم
مامان جان از کارهای خانه مرا معاف کرده و تو را جایگزین کند تا همان طور که
گفتم برای آینده ات و در خانه خودت مشکل نداشته باشی.

و اما خبر جدید من، حتما با شنیدن این خبر چشم همگی کور
خواهد شد؛ همان طور که در ابتدای نامه ام گفتم و خودت بهتر می دانی، همه ما
برای رسیدن به دانشگاه کلی دچار مشکل شده ایم و با این خوابگاه جدید هم که دور
از دانشگاه است، حسابی اذیت می شویم و یک بساط بسیار خنده دار و غم انگیز
داریم. ما صبح در هوای تاریک بلند می شویم و آنجا بسیار پاهایی است که در
تاریکی زیر پا می ماند و صدای صاحبش را برای نجات خودش در می آورد، چه بسیار
چای هایی که می جوشند و لباس هایی که به اشتباه پوشیده می شوند و صداهای ناله و
نفرین که چرا نمی گذارید بخوابیم و …

چند باری که این اتفاقات افتاد و مشکلات بسیار زیاد شد
مخصوصا با نزدیک شدن وقت امتحانات و احتمال دیر رسیدن به جلسات ما را بر آن
داشت که همگی طی یک جلسه کاملاً دانشجویی درصدد حل آن بربیایم و پیشنهادهایی
ارائه کنیم و به یک نتیجه قابل قبول برسیم. خلاصه جلسه تا نیمه شب ادامه داشت و
هیچ نتیجه ای هم نداشت که ناگهان لیلا مثل برق گرفته ها به هوا پرید و گفت: «یه
فکر عالی دارم.» همگی با چشمان خواب آلود و ناامید نگاهش کردیم اما وقتی فکرش
را شنیدیم خواب از سرمان پرید و حسابی به وجد آمدیم. پیشنهاد عالی و بکر لیلا
این بود که دانشگاه به همه دانشجویان مبلغ سه میلیون ریال وام قرض الحسنه
می دهد و حالا که این طور است، پنج نفری اقدام به گرفتن وام کنیم پول ها را روی
هم گذاشته و یک ماشین ارزان قیمت خریداری کرده و با گواهینامه من و لیلا و
الهام، مشکل رانندگی و زود رسیدن به دانشگاه حل شود، همه بچه ها از ذوق روی سر
و کول هم پریده و اظهار شادمانی بسیار کردند که به کوری چشم خیلی ها ماشین دار
می شویم و خیلی خوب است و در