پاورپوینت کامل بسیج، زن بسیجی; به مناسبت پنج آذر، روز بسیج ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بسیج، زن بسیجی; به مناسبت پنج آذر، روز بسیج ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بسیج، زن بسیجی; به مناسبت پنج آذر، روز بسیج ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بسیج، زن بسیجی; به مناسبت پنج آذر، روز بسیج ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۰

بسیج یک فرهنگ است. لازم نیست حتماً عضو یک سازمان بوده باشی و کارت شناسایی داشته باشی تا تو را بسیجی بنامند. هرکس که دارای این فرهنگ باشد بسیجی است گرچه لازم است برای سازماندهی و ساماندهی فعالیت ها و پرورش استعدادها سازمان بسیج وجود داشته باشد.

بسیجی یک نگرش خاص دارد. این نگرش خاص باعث می شود وقتی به کشورش حمله شود با پایمردی و استقامت نه تنها ایستادگی را به نمایش بگذارد بلکه دیگران را نیز به استقامت و پایداری دعوت می کند.

این یکی از نگرش های بسیجی است. نگرش بسیجی تنها در هجوم فیزیکی و دفاع از مرزهای کشور خلاصه نمی شود. نگرش بسیجی فراتر از یک مرز خاص است. در جان ریشه دوانیده و در آزادی و اسارت، در جنگ و صلح به نمایش گذاشته می شود.

نگرش بسیجی، نگرش خاصی است که از روح مایه گرفته و به نمایش در می آید. عرصه دفاع مقدس پر است از این نمایش ها از همان ساعات اول، از همان روزهای اول، از همان… .

«وقتی سوسنگرد در محاصره قرار گرفت و عراقی ها شهر را زیر آتش گرفتند ما شهر را ترک کردیم و به طرف هویزه رفتیم. در هویزه صبح که شد زن ها در خیابان جمع شدند و به مردها گفتند: چرا نشسته اید تا کفر وارد شهر شما شود و شهر را بگیرد و بر زن و مرد شما حکومت کند. چرا نمی جنگید؟ عراقی ها به خانه بخشدار حمله کرده بودند و یک نظامی را سخت زده بودند.

بچه ها نیز شروع کردند به شعار مرگ بر صدام و مرگ بر امریکا دادن.

مردها با تحریک زن ها از جا بلند شدند اسلحه ها را درآوردند خشاب ها را پر کردند و جمعیت شان مدام در حال زیاد شدن بود.

زن ها شروع به دست زدن و تشویق مردان کردند. مردها فریاد می زدند ای اسلام تو را زنده می کنیم. ای امام از تو دست برنمی داریم.

و به صورت پرش مانند می پریدند و احساس خود را نمایان می کردند. هر کس هر چه داشت برداشت و راه افتاد. زن ها پشت سر مردها فریاد می زدند: خائنین را باید بیرون کنید.

خائنینی که به عراقی ها کمک می کردند با دیدن این صحنه خود را به رودخانه انداختند تا فرار کنند. مردم تعدادی از آنها را دستگیر کردند و با چوب و چماق هرچه داشتند به جان آنها افتادند. زنانی که از کشته شدن یک مرغ ناراحت می شدند چنان آنها را زدند که خون از سر و صورت شان راه افتاد.»

بسیجی با نیاز زمان تصمیم می گیرد، تصمیمی آگاهانه، از روی عقل، او احساس را به مدد می گیرد تا با باز کردن میدانی تازه در زندگی، کار فکری، تلاش عملی مجاهدت، استقبال از خطر، همت بلند و … صحنه ای تازه را پدید آورد.

ورود به این صحنه ها و میدان ها فکری تازه نمی طلبد. بلکه فکری است که در اعماق جان ریشه دوانیده است.

این فکر بسیجی را وا می دارد تا در هر عرصه ای که امکان ظهور و بسط دارد وارد میدان شود. یکی از این میادین ظهور بسیجی ها عرصه دفاع مقدس و در کسوت رزمندگی بود.

رزمنده ای اسلحه در دست، فانوسقه به کمر و کلاه بر سر، در عین حال با پوشش اسلامی، فکری الهی و … این سیما، سیمای زنانی است که در روزهای اول جنگ بسیار دیده می شدند. زنان خرمشهر، اهواز و آبادان اسلحه در دست پیش می رفتند. بسیاری از آنها دل از خانواده بریدند. خانواده را راهی شهرهای امن کردند و خود ماندند.

یکی از رزمندگان اسلام صحنه ای از این حضور را اینگونه ترسیم می کند:

«یکی از زنان شجاع به عنوان دیده بان به طرف «بهمن شیر» رفته بود، با اطلاعات مؤثر و مفیدی که از موقعیت دشمن می داد، در موفقیت عملیات نقش تعیین کننده ای را ایفا کرد. او دختر شهید بزرگوار « نواب صفوی» بود.»

این خواهر رزمنده انسان را بی اختیار به یاد فداکاری زنان مجاهد صدر اسلام می انداخت، زنانی چون زینب، سمیّه، نسیبه، … در آخرین دیدار او را در حالی دیدم که پیکر پاک شهیدی را با خود حمل می کرد. معلوم شد از یک عملیات موفق چریکی باز می گردد.»

البته پیش از آن نیز در مبارزه با ضد انقلاب داخلی که از حمایت استکبار جهانی برخوردار بودند. حمایت از رزمندگان انقلابی در دستور کار بسیجی ها قرار داشت.

خواهر «مریم کاتبی» که آن روزها در کردستان حضور داشت چنین می گوید:

«روزی برادر «محمد بروجردی» مأموریت جدیدی را به دسته کوچک ما محول کرد. قضیه از این قرار بود که منافقین برای رد و بدل کردن نقشه های امنیتی خودشان همیشه از خانم ها استفاده می کردند. (آنها می دانستند که امکان بازدید بدنی خانم ها از طرف برادران سپاهی غیرممکن است) بنابراین مأموریت ما این بود که تمام عابرهای زن را بگردیم و اگر اسلحه و نقشه ای پیدا کردیم ضبط کرده و به برادران تحویل دهیم. کار طاقت فرسایی بود. از نیمه شب تا نزدیک طلوع آفتاب و از آن موقع تا حوالی شامگاه، حدود پنج ساعت در سرمایه گزنده منطقه غرب، پاس دادن شوخی نیست.

یادم نمی رود که پوست دست چهار نفر از خواهران ما در موقع باز کردن درب کمپ در اثر سرما کنده شده بود.»

از دیگر عرصه های ورود زنان بسیجی، میدان درمانی بود. دخترهای آبادان و خرمشهر، اهواز و کرمانشاه، ایلام و … بدون آنکه حتی دوره ای دیده باشند به امداد، درمانگران آمدند.

در طی کار و در حین فعالیت، یاد گرفتند که چگونه رگ پیدا کنند، تزریقات انجام دهند و البته همواره در همه حال گوش به زنگ باشند.

هر جا که کاری می شد انجام شود و نیرو نبود، بسیجی وارد میدان می شد. برای او فرقی نداشت در کسوت دکتر باشد و کار خدمتگزار را انجام دهد چنان که انجام می داد:

«عملیات شروع شده بود و بدون وقفه مجروح و زخمی منتقل می شد به طوری که کف سالن مملو از خون بود و حتی کسی فرصت تمیز کردن محیط را نداشت آلودگی سالن امکان آسیب دیدگی و عفونت مجروحین را افزایش می داد و از طرفی انتقال، مجروحین را دچار اشکال می کرد. در همین حال دیدم یکی از خانم های دکتر که متخصص بود بدون هیچ کبر و غروری جارویی را به دست گرفتند و مشغول پاک کردن لکه های خون شدند.»

برای زن بسیجی فرقی نداشت که چه انجام دهد. مهم ادای تکلیف بود و انجام وظیفه:

«روزهای اول جنگ، با گروهی از خواهران در یکی از پادگان های اطراف خرمشهر؛ مسئول حفاظت و مراقبت از مهمات و مسلح کردن مردم بودیم. اسم می نوشتیم و اسلحه می دادیم و گاهی وقت ها که احتیاج بود به کمک برادران می شتافتیم.»

بیشترین حجم فعالیت زنان بسیجی در عرصه دفاع مقدس را فعالیت در کادر درمان تشکیل می داد. این فعالیت بخاطر عدم آموزش اولیه، ابتدا در فعالیت های عمومی خلاصه می شد اما کم کم خواهران با عشق و علاقه آن را دنبال کردند، به قسمی که در بسیاری از صحنه های رزم، همپای مردان حضور داشتند. خواهر شمسی سبحانی در این رابطه می گوید:

«شهرهای کردستان، یکپارچه زیر آتش بود. هواپیماهای دشمن فرودگاه سنندج را مدام بمباران می کردند. ما در محوطه فرودگاه یک واحد بهداری برپا کرده بودیم و در آنجا مجروحین را مداوا می کردیم. به ما اطلاع دادند که در یکی از پاسگاه های بین راه درگیری شده و تعدادی از رزمندگان زخمی شده اند … وقتی به محل حادثه رسیدیم. کومله ها در حال بالا رفتن از کوه بودند. آنها تعدادی از مجروحین ما را هم با خود بردند. ردپای آنها را دنبال کردیم و از ارتفاع بالا رفتیم. نزدیک آنها که رسیدیم شروع به تیراندازی کردند. کاری از پیش نبردند. در نهایت مجروحین را برجا گذاشتند و فرار کردند. من زودتر از همه به بالین مجروحین رسیدم. زخم های عمیقی داشتند. آنها را به سختی از کوه پایین آوردیم و بلافاصله به «بیمارستان اللّه اکبر» سنندج آنها را منتقل کردم.

روی یکی از آنها یازده بار عمل جراحی انجام شد و در نهایت در بیمارستان تهران به شهادت رسید.»

البته تنها دختران و زنان آن دیار نبودند که فعالیت درمان را شروع کردند. با آغاز جنگ هرکس در توان خود آماده فعالیت می شد. این فعالیت ابتدا مردمی و خودجوش بعد و بعدها با وارد شدن و فعال شدن وزارت بهداشت شکل رسمی به خود گرفت.

«یک هفته بود که جنگ شروع شده بود. آن روزها من مسئولیتی در حفاظت نماز جمعه تهران به عهده داشتم و یکی از پاهایم در اثر اصابت سنگ توسط منافقین در نماز جمعه شکسته بود و در گچ بود. با این حال شور و شوق عجیبی برای رفتن به جبهه داشتم. یک شب بعد از نماز، حال راز و نیازی پیدا کردم. همان شب نذر کردم در صورتی که به جبهه اعزام شوم، مدتی را که در آنجا هستم، روزه بگیرم!

صبح فردا حکم اعزامم به جبهه قطعی و امضاء شد. آن روز حدود ۳۰۰ نفر از خواهران بسیجی که دوره امدادگری و کمک های اولیه را گذرانده بودند، در بیمارستان فیروزآبادی گردهم آمده بودند. همانجا من به عنوان سرپرست خواهران انتخاب شدم و طولی نکشید که به خرمشهر اعزام شدیم.»

ورود خواهران به این عرصه از رزم تنها امدادگری و انجام امور درمانی بود. با توجه به شرایط ایثارگری هایی خاص را می طلبید که همچنان دیگر عرصه ها زنان موفق و پیروز وارد میدان شدند تا خوی بسیجی را به نمایش بگذارند.

«یک روز خواهری را برای عمل آوردند که دستش سفید سفید شده بود، حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرطی رنج می برد. ما بلافاصله به مداوایش مشغول شدیم. بعداً که قدری حالش بهتر شد و از وضعیتش پرس وجو کردیم، فهمیدیم که این خواهر، اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه شب به منطقه رسیده و اظهار داشته می خواهم در یک مرکز درمانی کنار پرستاران کار کنم. او به مدت ۷۲ ساعت بدون آنکه هیچ چیزی بخورد، در اطاق عمل پنس ها را می شسته و دسته بندی می کرده است. از بس که دستش داخل آب بوده و خون به دستش نرسیده، دست او کاملاً سفیده شده بود.»

در شرایط جنگی، بسیجی هر فعالیتی را وظیفه می داند. این وظیفه بر دوش اوست. شاید به اعتباری واجب کفایی باشد. انجام وظیفه، ادای تکلیف برای خدا و به راه خدا.

«جنگ که آغاز شد «مرضیه» برخلاف انتظار از اهواز بیرون نرفت، می گفت: اگر من بروم و دیگران هم بروند چه کسی می خواهد در شهر بماند و مقاومت کند؟ او با فراخوانی جمع کثیری از خواهران ایثارگر، مجمع بزرگ خواهران حزب اللهی را تشکیل داد و همین ها بودند که در سال های اول جنگ سنگ بنای «زینبیه» اهواز را محکم کردند.

یک هفته قبل از آغاز سال ۱۳۶۰ خبر آوردند که «مرضیه» در حالی که مشغول تلاوت قرآن بود براثر اصابت موشک به منزل شان همراه با برادرش – حمیدرضا – به شهادت رسید. بچه ها همان روز تمثال خواهر شهید «مرضیه کلانتری» را بر سر ستاد «زینبیه» بالا بردند.»

ماندن و جنگیدن حتی با حضور خود در میدان و عقب نشینی نکردن برای بسیجی نیز فعالیتی جدید است. فعالیتی که از تفکر بسیجی ریشه گرفته است. تفکری که مایه از اسلام دارد. فرقی ندارد بسیجی تحصیل کرده ای با فرهنگ باشد یا بیسوادی بدون دانستن حروف الفبا، مهم آن است که فکر بسیجی را عملی سازد.

زنده یاد «زهرا محمودی» معروف به مادر جبهه می گوید:

«هنگامی که جنگ شروع شد با خود گفتم از دست زن کم سوادی چون من چه کاری ساخته است و سرانجام پس از یک جنگ درونی تصمیم گرفتم دست به کار شوم. با چند زن دیگر که علاقمند به فعالیت بودند اما از کم سوادی رنج می بردند و این نقص را مانع فعالیت خود می دانستند صحبت کردم و به آنها گفتم: مگر زنانی که در تاریخ اسلام نام شان به عظمت یاد می شود و خاطره های شجاعت و فداکاری هایشان زبانزد است با سواد بودند؟ ما اگر سواد نداریم محبت که داریم، عاطفه مادری که داریم.

هفت زن شدیم و تلاش پیگیر شبانه روزی را آغاز کردیم به بیمارستان ها می رفتیم، زخم یان جنگ را تسلی می دادیم و دوری مادر و خانواده هایشان را با محبت پر می کردیم. لباس هایشان را می شستیم، میوه و شیرینی بین آنها تقسیم می کردیم و آنهایی که خود نمی توانستند غذا بخورند در دهان شان غذا می گذاشتیم. یک احساس مادر و فرزندی بین ما به وجود آمده بود.»

دختران اهواز؛ فعالیت سیستماتیک را پایه نهادند. اما آنها نیز ابتدا فقط عشق داشتند و بس و البته فکری بسیجی، «پروین شریعتی» و «پروین داعی پور» آل ناصر و … وقتی تصمیم به ماندن در اهواز را گرفتند، ابتدا در مدرسه ساکن شدند، حتی مقر آنها اسم نداشت. اما دل آنها مملو از عشق بود. عشق به اسلام و عشق به میهن، … همین برایشان کافی بود تا فعالیت آنها بسیجی گونه شکل بگیرد و تداوم بیابد.

بیشتر بچه هایی که در جبهه های جنوب، رفت و آمد داشتند، حداقل تابلوهای «ستاد بیت الزهرا(س)» و «پایگاه پشتیبانی شهید علم الهدی» را به چشم خود دیده اند. این ستادها از همان روزهای آغازین جنگ در اهواز تشکیل شده بود و در انجام کارهای تدارکاتی از قبیل: تهیه غذا، لباس و سایر مایحتاج رزمندگان اسلام نقش مؤثری ایفا می کرد. بسیاری از مادران شهدا و ایثارگران، داوطلبانه از شهرهای مختلف کشور به این پایگاهها می آمدند و خواهران خوزستانی را در انجام کارهای خدماتی جبهه کمک می کردند.

« … خواهران در آنجا شور و حال معنوی عجیبی داشتند. وقتی دور طشت لباس می نشستند، هرکس دلش می خواست از دیگری سبقت بگیرد. خواهران با ذ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.