پاورپوینت کامل شاهد; یک حلقه گل نسرین پرک ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شاهد; یک حلقه گل نسرین پرک ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاهد; یک حلقه گل نسرین پرک ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شاهد; یک حلقه گل نسرین پرک ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۱۶
ظرف های شام و صبحانه، پیراهن علی و دبه های خالی را توی فرغون می ریزم. از در حیاط بیرون می آیم. میان شبدرهای سرسبز علی را می بینم. با صدای بلند می گویم: «اول آخور بره های توی آغل رو پر کن. چن روزی که نبودی زبان بسته ها فقط کاه می خورن.»
حالا از روی علف های سمج و سخت جان کنار جوی آهسته می رانم. تا به قناب برسم به چند نفر خدا قوت می دهم. لب قنات روی تخته سنگ صافی می نشینم. به ماهی های سیاه و ریز ته آب چشم می دوزم. گالش هایم را درمی آورم و پاهای عرق کرده ام را توی آب سرد فرو می برم.
دبه ها را که از اول آب پر می کنم. یاد مهدی می افتم. صبح های زود با هم می آمدیم اینجا او پاچه هایش را بالا می زد و می رفت داخل آب دبه ها را یکی یکی پر می کرد و سلام می داد به لب تشنه امام حسین(ع).
زن حاج رسول با سبدی روی سر یک راست به طرفم می آید. سبد ظرف هایش را زمین می گذارد و می گوید: «چشم و دلت روشن.» چشم روشنی اش را به حساب آمدن علی از شهر می گذارم، می گویم: «دل دوستان روشن.» نزدیکم می نشیند و می پرسد: «تو هم می ری پیشواز؟» می پرسم: «پیشواز از کی؟» می گوید: «خودت رو به اون راه نزن.» زل می زنم توی چشم هایش و چیزی نمی گویم. می پرسد: «دیشب رادیو گوش ندادی؟ اسم بابای علی رو خوند. خودم شنیدم.» همان طور نگاهش می کنم، ادامه می دهد: «حاج رسول هم شنید.» ظرف هایم را تند تند آب می کشد. پیراهن علی را نشسته به دسته فرغون می آویزم. می گوید: «انشااللّه که مهدی می یاد. تو هم از این چشم انتظاری در میای.»
به خانه که می رسم سراغ برادرم را از زنش می گیرم. می گوید: «رفته پل کشی» زمین های برادرم نزدیک است. نمی توانم تا آمدنش منتظر بمانم. با قدم های بلند خودم را به زمین هایش می رسانم. آن دورها میان گرد و خاکی که از زمین بلند می شود او را می بینم. نزدیکتر می روم. دستم را زیر دهانم می برم و فریاد می زنم: «برات هو»
بعد از چند بار صدایم را می شنود. پل کش را رها می کند و به طرفم می آید. نزدیک که می شود، خدا قوتی می دهم. قطره های عرق از زیر دستارش تا روی گردنش راه کشیده اند. می پرسد: «خبری شده؟» می گویم: «زن حاج رسول گفت اسم بابای علی رو توی رادیو خوندن. امروز می یاد.» دستی به ریش های تنکش می کشد.
ـ خدا از زبونت بشنوه آبجی.
ـ مکثی می کند.
ـ کس دیگه ای نشنیده؟
می گویم: «حاج رسول هم شنیده.» با دستارش عرق های زیر گردنش را خشک می کند و می گوید: «بریم، باید برای اومدنش سنگ تموم بذاریم.»
به خانه می آیم. یک پیاز ریز می کنم و روی اجاق سرتفت می دهم. علی می پرسد: «مادر چی درست می کنی؟» جواب می دهم: «اشکنه.»
سیب زمینی های خرد شده را روی پیازها می ریزم و هم می زنم مریم می گوید: «بازم اشکنه.»
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 